۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

گزارشی از یک دیدار رنج آور و غم انگیز با یکی ازکارگران نیشکر هفت تپه...در شکرستان ایران تلخ شدم

متن زیر از طریق یکی از دوستان برای انتشار بدستم رسید و بدلیل میزان جفایی که در حق این مردان بزرگ گمنام می شود در اینجا منتشر می گردد.

مسافرتي پيش آمد . من مسافرتهاي پيشامدي را بيش از مسافرت هاي برنامه ريزي شده دوست مي دارم . چون در اين گونه سفر كردن تو انتخاب مي شوي براي تجربه هاي تجربه نكرده ، براي درك ناگفته ها و براي رخدادهاي بكر و نفس گير .
و اين سفر از اين دست سفرها بود ، جاده مرا با خود برد تا تماشاي بي كرانگي آزادمنشي در وجود يك انسان ، تا تماشاي تبلور پايداري در پيكره ي انساني !
به پيشنهاد دوستان به ديدار يكي از فعالان جنبش كارگري و سخنگوي سنديكاي كارگران نيشكر هفت تپه كه به تازگي از بازداشت آزاد شده بود، رفتيم .به ديدار" رضا رخشان " .
پيش از آن از فعاليت جنبش كارگري در ايران و وضعيت بحراني كارگران نيشكر هفت تپه آگاهي چنداني نداشتم . اطلاعات من به چند تيتر خبري در خصوص اعتصابات كارگران نيشكر هفت تپه نسبت به تاخير در پرداخت حقوق و دستمزد معوقه ي آنان و اخراج آنها از كار و شرايط طاقت فرساي كاري محدود مي شد .
هوا تاريك شده بود كه وارد مجموعه كشت و صنعت نيشكر هفت تپه شديم . محوطه اي به وسعت حدودي 10هزار هكتار كه بزرگترين واحد توليدي شكر در ايران به شمار مي آيد .
جاده اي فرعي منشعب از جاده ي اصلي اهواز_ شوش ما را به كارخانه مي رساند . در دو سوي مسير كشتزارهاي نيشكر در نقره گون مهتاب عشوه گرانه رونق روزگار گذشته را به رخ مي كشيدند . با وجوديكه ما شب هنگام و در فصل زمستان در اين محوطه حركت مي كرديم ، بوي نامطبوع نيشكر و ملاس مشام را مي آزرد . به هرم گرم روزهاي تابستان ، به شرجي نيزار ، به شدت گرفتن بوي ناخوش نيشكر ، به رقص عرق بر پيشاني كارگران ، به دستهاي پينه بسته شان ، به چهره ي آفتاب سوخته شان ، به زمخت شدن انگشتان نحيف پسرك جوان ، به مرد شدن روز به روزش در اين كشتزار ، به خو گرفتن اندام ظريفش به كار سخت صنعتي و عاقبت به خالي ماندن دستان زحمتكشش مي انديشم .
رضا رخشان يكي از اين كارگران است . يكي از خودشان . يكي كه از بطن اين درد برخاسته ، يكي كه اين محروميت ناحق تن شريفش را خراش داده ، يكي كه روزهاي شكوفايي و پرباري صنعت نيشكر ايران را ديده و حال تاب نمي آورد كه با وارد كردن بيش از حد نياز شكر، با بي توجهي و بي دقتي مسوولان ، اين صنعت محكوم به نابودي گردد . او يكي از كساني است كه نيك مي داند زندگي كارگر به چرخش چرخهاي كارخانه بسته است . او يكي از آنهايي است كه سنگين شدن روز به روز فشار زندگي بر شانه هاي بي پناه كارگري كه دستمزدي نمي گيرد را چشيده ،او يكي از كساني است كه سرانجام از وعده هاي پوچ مديران كارخانه دلسرد گشته ، او يكي از كساني است كه حقوق خود را مي شناسد و كوشش كرده تا به ديگر كارگران ايراني نيز حقوق حقه خود را بشناساند . او يكي از كساني است كه براي احقاق حقوق كارگران مبارزه مي كند . در پي اعتراض كارگران هفت تپه به پرداخت نشدن حقوق چند ماهه و درخواست تشكل آزاد كارگري واتحاد جنبش كارگري ، پرداخت منظم دستمزدها ، امنيت شغلي و رسمي كردن كارگران موقت تعداد زيادي از آنان دست به اعتصاب زدند و تجمع كارگري وسيعي ترتيب دادند تا از اين طريق فرياد حق طلبي شان را به گوش دست اندركاران اين صنعت برسانند . در نتيجه ي اين دادخواهي شماري از آنان دستگير و راهي زندان شدند. اين چنين بود كه بر دستان خسته و رنج كشيده ي كارگران دستبند زدند و كنج زندان جايگاه صنعتگران نستوه اين سرزمين گرديد . اين چنين بود كه خلوت انفرادي ، فرصتي شد براي رفع خستگي كار جانكاه كارخانه ، اين چنين بود كه بازجويي هاي طولاني ، شكنجه ، فشارو تهديد پاسخي شد به همت و غيرت كارگران هفت تپه . پس از صدور حكم سنگين يكسال حبس براي اين كارگران ، براي تحت فشار قراردادن بيشتر آنان از كار نيز اخراج شدند . و اين گونه اميد كارگران به بهبود شرايط معيشتي خانواده هاشان به بحراني تر شدن اوضاع زندگي شان منجر شد . رضا رخشان يكي از كساني است كه براي حمايت از اين كارگران دربند كه تحت فشار مالي نيز بودند ، به جمع آوري كمك مالي براي خانواده هاي آنان پرداخت تا در نبود نان آور خانواده كمك ناچيزي به اعضاي خانواده شان باشد . در عين حال كه تداوم جنبش كارگري در ايران به اين قبيل كمك ها بستگي دارد . از همين روست كه رضا رخشان ماهانه مبلغي را براي حمايت از جنبش كارگري مي پردازد و براي تامين اين هزينه به ناچار خانه اي را كه در شهر شوش اجاره كرده بود ، ترك كرده و خانه اي كوچكتر ( دو اتاق )در محله اي در حاشيه ي شهرك مسكوني هفت تپه اجاره كرده است . 

اين شهرك حاشيه اي شهرك الله اكبر نام دارد . نرسيده به كارخانه ، پيچ جاده ما را به شهركي كه محل سكونت كاركنان و كارگران كارخانه است مي رساند . كارخانه از دور پيداست . دريغا كه از ترس مافياي شكر خاموش وغمگين هيبتش را در تاريكي شب نهان ساخته ، كارخانه مهجور و غم زده سر فروافكنده و از روي كارگران زحمت كش و پر تلاشش شرم دارد .



از ميان شهرك عبور مي كنيم ، چهره ي يك شهرك مسكوني را با هيچ تعبيري ندارد . بيشتر روستايي متروك را مي ماند كه فاقد هرگونه امكانات رفاهي _ تفريحي _ بهداشتي است . كوچه هاي خاكي و جوي هايي كه سرريز از فاضلاب منازل است . حريم خانه ها ديوار نيست ، پوششي است گاه از ايرانيت ، گاه از پلاستيك و گاه از گوني .
رضا رخشان با روي گشاده به استقبالمان آمد . آزادي اش را تبريك گفتيم و جواب شنيديم : " به اميد آزادي وطن "
شناخت من از رضا رخشان با همين جمله آغاز گشت .

رضا رخشان را بسياري از طريق مصاحبه هاي او با رسانه هاي مختلف و مطالبي كه در مورد اعتصابات كارگران هفت تپه و خواسته هاي آنان عنوان كرده است مي شناسند . من اما رضا رخشان را به گونه اي ديگر شناختم . من ميهمان خانه ي كوچك و با صفاي او شدم . من بر سفره ي نيمه خالي و پر شرافت او نشستم . من بر پشتي هاي خانه اش تكيه زدم و بر قالي هاي رنگ پريده اش قدم گذاشتم . آنچه رضا رخشان در اين خانه براي خانواده اش فراهم كرده اندك اما با زور بازو بدست آمده ، با زحمت شبانه روزي در كشتزارهاي نيشكر بدست آمده . رسالت او آبياري و آباداني زمين هاي زير كشت نيشكر است ، مسووليت او هدايت آب به پاي ساقه هاي نيشكر است ، تا در پهنه ي خورشيد فروزان خوزستان تشنه نمانند ، كار او پرستاري از ساقه ي آبستن شهد شيرين است .كار او سيراب كردن پهنه ي حاصلخيز خوزستان است . زندگي و كار او تجلي شيرين كردن كام هم ميهنانش است ، صد افسوس كه كام خودش را سخت تلخ كرده اند .
فنجان چاي اي كه رضا رخشان ميهمانمان كرد رنگ ناب صداقت داشت و عطر خوش رفاقت .
پاي درددلهاي رضا رخشان نشستيم ، او برايمان از تحقيرهايي گفت كه در دوران بازداشت ديده است ، گفت كه بازجو كارگري كردن را بر سرش مي كوبيده ، گفت كه بازجو او را كارگر ِ بدبخت مي خوانده و من دانستم كه بازجو خيال شكستن غرور هزارپاره ي يك مرد در خودش را داشته و چه خيال خامي كه عزت و آبروي اين مرد ترك برداشتني نبوده و نيست . و من دانستم ، تنها به ديگران انديشيدن در اين سرزمين چه بهاي گزافي دارد . رضا رخشان هرگز به خود نيانديشيده ، اين را شرايط زندگي او ، سختي ها ، بازداشت ها ، اخطارها ، شكنجه ها ، تهديدها و در نهايت اخراج و ممنوع الورود شدنش به كارخانه مي گويد . چند روزي است كه رضا رخشان از ورود به كارخانه اي كه جوانيش را گرفته منع شده ، رضا رخشان را از كارخانه اي كه غم ورشكست شدنش را به دل داشت اخراج كرده اند ، همه ي نگراني رضا رخشان از دستهايي بود كه گلوي كارخانه را مي فشارند و هر روز راه نفسش را تنگ تر مي كنند ، در شكرستان ايران تلخي فراگيري را به كام رضا رخشان و همكارانش فرو كرده اند .آرزوهاي رضا رخشان براي توسعه و رونق دوباره كارخانه زير چرخ دنده هاي بزرگ كارخانه جا ماند .رضا رخشان را از كارخانه اخراج كردند تا ديگر براي واردات بي رويه ي شكر و تعرفه هاي گمركي اندك آن دل نسوزاند .
از اين پس رضا رخشان اجازه ي ورود به كارخانه را ندارد . بايد از دور بنشيند و كارخانه اش را تماشا كند. بايد در سكوت كشتزار بنشيند و به هياهوي كارخانه خيره شود.
اما انديشه هاي بزرگ رضا رخشان براي آباداني و سرفرازي ايران پاياني ندارد . او مرد روزهاي سخت است . رضا رخشان از آن دست مبارزاني ست كه شعار نمي دهد ، زندگاني و رفتارش شعر آزادگي است . رضا رخشان آزاده اي است كه بي ادعا پاي به راه آزادي نهاده . فريادش از سر درد ِ طغيان كرده اي است كه با آن بزرگ شده ، مرد شده و مردانگي مي كند . 
عليرغم بهره برداري هاي گسترده اي كه كمونيستها و گروه هاي چپ از جنبش كارگري ايران مي كنند ، رضا رخشان جز به فر و شكوه جاودانه ي ايران به هيچ گرايش و جناحي دل نبسته و تنها شعله ي ناميراي عشق به ميهن در جانش زبانه مي كشد .
در اين كارزار كه كمونيستها از هر فرياد اعتراض كارگران درجهت داغ كردن تنور تبليغاتي خود سود مي برند ، رضا رخشان با بينشي ملي گرايانه انحرافات موجود در اتحاد جنبش كارگري را به درستي تشخيص مي دهد و ازآن پرهيز مي كند .
او مرتب تكرار مي كند كه من براي اقتدار وطنم مبارزه مي كنم .
آنگاه كه به تاراج خانه ي ساده و پيراسته ي او رفته بودند ، بي شرمانه كامپيوتر ، كتابها و وسايل شخصي اش را برده بودند . در اين ميان او دلتنگ تصوير پاسارگادي بود كه پيش از آن نقش ديوار خانه اش بوده .
ستاندن حق كارگر زحمت كشيده اي كه در هر گوشه از ايران شب با دست خالي روانه ي خانه مي شود و قادر به تامين نيازهاي اوليه ي زندگي نيست به آرماني بزرگ براي رضا رخشان بدل شده است .
او تنها براي كارگران نيشكر هفت تپه مبارزه نمي كند ، او غمخوار همه ي كارگران ايراني است و تا رسيدن به اتحاد و همبستگي جنبش كارگري در سرتاسر ايران ايستادگي مي كند .
او به توسعه اقتصادي و پيشرفت توليد و صنعت ايران مي انديشد .
مام ميهن شكرشكن تلاشهاي او در صنعت نيشكر ايران است .
خاك خوزستان به پرورش چنين مرداني در دامانش مي بالد .
رضا رخشان عارف نيست ، اهل سلوك هم نيست ، اما به يقين هفت شهر عشق را پيموده كه اين چنين سرمست از باده ي عشق ايران است . او در مسير دشوار و ناهموار ياري به هموطنان و همنوعانش پيله ي خودبيني و مصلحت انديشي را دريده و براي رسيدن به آرمان چنين سر از پا نمي شناسد  .
رضا رخشان هر چند جمله يكبار تاكيد مي كند كه من يك وطن پرست هستم . . .
وطن پرستي براي او ادعا نيست . مسووليتي است كه به شايستگي از عهده اش برآمده .
و من به هموطن بودن با او مي نازم .


 

0 نظرات:

ارسال یک نظر

Newer Posts Older Posts