۲۲ سال پیش فاجعه ای هولناک همچون ابری تیره آسمان ایران را در بر گرفت و در تاریکی آن فضای حزن انگیز و درد آور فرزندان رشیدی از تبار ایران در خاک آرمیدند .22 سال پیش در آستانه جابجایی قدرت و رهبری حاکمیتی که بر دوش جوانان میهن استوار گشته بود و هزاران وعده آبادانی و آزادی میهن را با صدایی رسا به گوششان رسانیده بود، به جایی رسید که شعارهایش را تحقق نیافته دید و پس از طی هشت سال جنگ خانمانسوز به یاد زندان اوین و حاضرینش افتاد.
در آن فضای رعب انگیز دهه شصت که بی شک اغلب جوانان امروز یاد و خاطره هایی از آن دوران سیاه در اذهانشان دارند فاجعه ای در حال وقوع بود.شاید وحشت قطع شدن برق در آن دوران سیاه که مصادف بود با یورش های همه جانبه برای بازداشت افراد از خاطر بسیاری نرفته باشد.چگونه میتوان خود را در کنار عزیزانی که در شهریور 67 در اوین بودند و اکنون نیستند قرار داد؟چگونه می توان آن شبها و روزهای دهشتناک را با قلم به تصویر کشانید؟چگونه می توان احساسی را که وقتی می بینی که تپه ای از کفش های زندانیان در گوشه ای از بند پدید آمده و از صاحبان آنها خبری نیست را متصور بود؟آری 22 سال پیش نیز در سال شوم 67 که شاید شومیش را باید بر متصدیان کشور نسبت داد ایرانمان عزادار بود.جمع کثیری از مخالفین حاکمیت با دلیل و بی دلیل ،با دادگاهی شدن و بی دادگاهی شدن ،بصورت فله ای و یکباره جانشان چه ساده از تن درآمد و چه ساده از جان دادن آدمی سخن بر زبان می رانیم..
دردی جانکاه است که روان آدمی را مشوش می کند.دردی که شاید 21 سال بعددر سال 88 به دیدگانمان در خیابانهای تهران نه در زندان اوین و در مقابل دیدگان همگان و نه مخفیانه و شبانه نظاره گر بودیم.دردی که دیدیم به چه سان خون جوانانمان بر سنگفرش خیابانها جاری گشت و چه صحنه های درد آوری را شاهد بودیم که شاید تا عمرمان باقیست تمام این صحنه ها همچون نواری در مقابل دیدگانمان باشد.
ظلم و جفایی که در حق بازماندگان آن وافعه هولناک می گردد چه ناجوانمردانه است .چقدر سخت است که هر بار به مزار عزیز از دست داده ات می روی شاهد باشی که همچون زمین کشاورزی آن مزار را شخم زده اند .چقدر سخت است که نتوانی سنگ قبری مشخص برای عزیز از دست داده ات داشته باشی و مجبور گردی که با علایمی خاص نشانه گذاری کنی تا فراموش نکنی که عزیزت اینجا خفته .اگر چه وجب به وجب آن مکان آرامگاه همه این عزیزان است اما براستی سخت است و سخت است و سخت....
آری ایرانمان در ماتم است...در ماتم از دست دادن عزیزانش ...در آستانه بیست دومین سالگرد آن کشتار عظیم و هولناک که تاریخ ایران هرگز زیاد نخواهد برد.آری خاوران آرام گیر که همچون تو بسیار داریم ..خاوران عزیز مهمانی نوین داری بنام 302 ...مهمانی که غنچه های نوشکفته بسیاری را همراه دارد.خاوران، بهشت زهرا در جای جای خود امثال تو را پذیرفته و چه بسا باز هم بپذیرد اما شک نداریم که خون آنانی که در آغوش تو و اینانی که در آغوش بهشت زهرا آرمیدند پایمال نخواهد شد . روان تمام عزیزانی که در راه عظمت این ملت گام برداشتند شاد باد و یادشان هماره گرامی باد.
در آن فضای رعب انگیز دهه شصت که بی شک اغلب جوانان امروز یاد و خاطره هایی از آن دوران سیاه در اذهانشان دارند فاجعه ای در حال وقوع بود.شاید وحشت قطع شدن برق در آن دوران سیاه که مصادف بود با یورش های همه جانبه برای بازداشت افراد از خاطر بسیاری نرفته باشد.چگونه میتوان خود را در کنار عزیزانی که در شهریور 67 در اوین بودند و اکنون نیستند قرار داد؟چگونه می توان آن شبها و روزهای دهشتناک را با قلم به تصویر کشانید؟چگونه می توان احساسی را که وقتی می بینی که تپه ای از کفش های زندانیان در گوشه ای از بند پدید آمده و از صاحبان آنها خبری نیست را متصور بود؟آری 22 سال پیش نیز در سال شوم 67 که شاید شومیش را باید بر متصدیان کشور نسبت داد ایرانمان عزادار بود.جمع کثیری از مخالفین حاکمیت با دلیل و بی دلیل ،با دادگاهی شدن و بی دادگاهی شدن ،بصورت فله ای و یکباره جانشان چه ساده از تن درآمد و چه ساده از جان دادن آدمی سخن بر زبان می رانیم..
دردی جانکاه است که روان آدمی را مشوش می کند.دردی که شاید 21 سال بعددر سال 88 به دیدگانمان در خیابانهای تهران نه در زندان اوین و در مقابل دیدگان همگان و نه مخفیانه و شبانه نظاره گر بودیم.دردی که دیدیم به چه سان خون جوانانمان بر سنگفرش خیابانها جاری گشت و چه صحنه های درد آوری را شاهد بودیم که شاید تا عمرمان باقیست تمام این صحنه ها همچون نواری در مقابل دیدگانمان باشد.
ظلم و جفایی که در حق بازماندگان آن وافعه هولناک می گردد چه ناجوانمردانه است .چقدر سخت است که هر بار به مزار عزیز از دست داده ات می روی شاهد باشی که همچون زمین کشاورزی آن مزار را شخم زده اند .چقدر سخت است که نتوانی سنگ قبری مشخص برای عزیز از دست داده ات داشته باشی و مجبور گردی که با علایمی خاص نشانه گذاری کنی تا فراموش نکنی که عزیزت اینجا خفته .اگر چه وجب به وجب آن مکان آرامگاه همه این عزیزان است اما براستی سخت است و سخت است و سخت....
آری ایرانمان در ماتم است...در ماتم از دست دادن عزیزانش ...در آستانه بیست دومین سالگرد آن کشتار عظیم و هولناک که تاریخ ایران هرگز زیاد نخواهد برد.آری خاوران آرام گیر که همچون تو بسیار داریم ..خاوران عزیز مهمانی نوین داری بنام 302 ...مهمانی که غنچه های نوشکفته بسیاری را همراه دارد.خاوران، بهشت زهرا در جای جای خود امثال تو را پذیرفته و چه بسا باز هم بپذیرد اما شک نداریم که خون آنانی که در آغوش تو و اینانی که در آغوش بهشت زهرا آرمیدند پایمال نخواهد شد . روان تمام عزیزانی که در راه عظمت این ملت گام برداشتند شاد باد و یادشان هماره گرامی باد.