۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

بزرگداشت جشن اسفندگان (روز زن ایرانی) در شهر تا ابد پایدار تبــریز


به قلم :علی عجمی

...پنجم هر ماه در گاهشماری ایرانی – زرتشتی با نام سپندارمزد روز شناخته می شود و 29 بهمن ماه (پنجم اسفندماه باستانی برابر میشود با 29 بهمن در گاهشماری خیامی امروزی) در هر سال به عنوان روز بزرگ اسفندگان یا سپندارمزگان جشن گرفته می شود.

این جشن در ایران باستان به جشن زایش زمین معروف بود و از دیگر سو ایرانیان کهن در این روز با دادن هدیه به زنان خود مقام آنان را در همبودگاه (جامعه) پاس می داشتند و به نوعی عشق و مهر خود را به آنان نشان می دادند.امروزه همراه با اثرات جهانی شدن، فرهنگ ها نیز به سوی گلوبالیزه شدن پیش می روند، اما در این دایره تنها فرهنگ غربی است که در حال گسترش دادن خود در پهنای گیتی است نه سایر فرهنگ ها. به عبارت بهتر آنچه عملا در جهانی شدن فرهنگ ها دیده می شود صدور فرهنگ از مغرب زمین به خاورزمین می باشد و میان این دو ارتباطی دو سویه مشاهده نمی شود.
اکنون چند سالی است که جشن "والنتاین" نیز که از محصولات فرهنگی مغرب زمین به شمار می رود در کشور ما رواج یافته و شماری از ایرانیان این روز را به عنوان روز عشق به ذهن سپرده اند.این در حالیست که مفهوم عشق در غرب با درون مایه آن در فرهنگ شرقی به ویژه فرهنگ ایران زمین بسیار متفاوت است.
عشق و مهر در فرهنگ ایرانی معنای گسترده ای دارد و نمودهای بیشماری پیدا می کند.اما در فرهنگ غربی به هیچ روی نمی توان چنین معانی را برای عشق و مهر متصور بود. عشق در میان غربیان برتر از مفاهیم ظاهری سطحی را دربر نمی گیرد و مفهموم و ارزش معنوی آن به هیچ روی نمی تواند از پوسته فراتر رود. بنا براین بسیاری از ایرانیان با تعیین یک روز ویژه برای پاسداشت مهر و عشق با معیار های غربی مخالف اند.


آرامگاه شاعران شهر تبریز (مقبره الشعرا)


امسال صدها تن از جوانان در شهر تبریز با گردهمایی در مقبره شاعران این شهر (مقبره الشعرا) با گرامیداشت روز سپندارمز و یادآوری جشن اسفندگان ، به سایر هم میهنان خود نیز پیامی مهم فرستادند:
نسل جدید ایران خواهان پاسداری از فرهنگ اصیل و ناب ایرانی است. نسل جدید ایران ضمن پذیرفتن مدرنیته و الزامات آن به فرهنگ ملی ِ خود نیز به شدت وفادار است. نسل جدید ایران می خواهد بگوید همانطور که ما اسلام را بدون پذیرش عرب و فرهنگ عربی پذیرفتیم، مدرنیته غربی را نیز بدون آنکه بخواهیم غربی وار زندگی کنیم، می پذیریم.
جان کلام جوانان ایران زمین در این عبارت خلاصه می شود: برای ما، فرهنگ ملی ِ ما. فرهنگ ملی عامل پرورش نیروی خلاقه نسل است. هر نسلی باید ثمره کوشش نسل های پیشین را بگیرد و بر آن بیفزاید. اینک ما چه می گیریم و چه بر آن می افزاییم؟
فرهنگ ملت ایران نمی تواند ریزه خوار تمدن بیگانگان باشد.

پس برای ما : فرهنگ ملی ما

این مراسم که با همت انجمن فرهنگی افراز، بنیاد ایران ما، کانون فرهنگی دانشکده هنر و معماری، کانون ایران شناسی دانشگاه تبریز و سایر میهن پرستان آذربایجان برگزار شده بود ساعت 15 سه شنبه 29 بهمن ماه در مقبره الشعرای تبریز با خواندن قطع نامه و سخنرانی یکی از دانشجویان و سپس همخوانی سرود ای ایران توسط باشندگان آغاز شد،در ادامه میهن پرستان آذری با ادهدای دسته گل بر مزار شهریار شاعر بزرگ ملی و خواندن سروده ای از این نامدار پایان یافت.دانشجویان دانشگاه آزاد تبریز،دانشگاه نبی اکرم،دانشکده هنرهای اسلامی،دانشگاه تربیت معلم آذربایجان و دانشگاه ملی تبریز برپا گردید.در این مراسم کارت های تبریک ِ ویژه ی این روز از که سوی نهادهای مختلف تهییه شده بود پخش گردید.میهن پرستان آذری ضمن سپاس از مسئولان مقبره الشعرا و حسن توجه و.......................................
..................................................................................................................................................................................27 بهمن 1386 ساعت 23:14
جلال خالقی مطلق
ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه که در سال 391 هجری (1001 میلادی) تألیف کرده است، آنجا که درباره ی جشن های ایرانی سخن می گوید، از جشنی نام می برد که در روز اسفندارمذ در ماه اسفندارمذ، یعنی در پنجم اسفند برگزار می شد.
او می نویسد :

«اسفندارمذماه الیوم الخامس منه و هو روز اسفندارمذ عید لاتّفاق الاسمین و معناه العقل و الحلم و اسفندارمذ هوالموکّل بالارض و الموکّل بالمرأه الصالحه العفیفه الفاعله للخیر و المحبّته لزوجها، و کان فیما مضی هذا الشهر و هذا الیوم خاصّه عید النساء و کان الرجال یجودون علیهنّ و قد بقی هذالرسم باصفهان و الریّ و سائر بلدان فهله و یسمی بالفارسیّه مژدکیران ...»[1]

(اسفندارمذماه. روز پنجم آن روز اسفندارمذ است و آن جشن همخوانی دونام [ ماه و روز ] است. معنی اسفندارمذ خرد و بردباری است و اسفندارمذ فرشته ی نگهبان بر زمین است و فرشته ی نگهبان بر زنان درستکار و پاکدامن و نیکوکار و شوهردوست. در گذشته این ماه و این روز بویژه جشن زنان بود و چنین بود که مردان به زنان بخشش می کردند و این آیین هنوز در اصفهان و ری و دیگر شهرهای پهله برجای است و آن را به فارسی مژدگیران [ در دو دستنویس دیگر کتاب : مردگیران ] می نامند.)[2]

بیرونی درباره ی این جشن در کتاب التّفهیم نوشته ی سال 420 هجری (1029 میلادی) نیز سخن گفته است : «و [ اسفندارمذ ] پنجم روز است از اسفندارمذماه. و پارسیان او را مردگیران خوانند. زیراک زنان به شوهران اقتراح ها [ = درخواست ها ] کردندی و آرزوی های خواستندی از مردان.»[3]

بیرونی همچنین در کتاب قانون مسعودی نوشته ی سال 422 هجری (1031 میلادی) یکبار دیگر از این جشن نام می برد و می نویسد :

«و اما الیوم الخامس من اسفندارمذماه فاسمه اسم الملک الموکّل بالارض و بالنساء العفیفات، و قد کان فیما مضی عید اللنساء خاصه، و یسمی مردکیران ای باقتراحاتهن.»[4]

(و اما روز پنجم از ماه اسنفدارمذ، نام آن نام فرشته ی نگهبان بر زمین و بر زنان پاکدامن است، و آن در گذشته بویژه جشن زنان بود و آن را مردگیران نامیدند، چون زنان از مردان آرزوها خواستند.)

پس از بیرونی، گردیزی نیز در کتاب زین الأخبار نوشته شده در سال های 442 تا 443 هجری (1050 تا 1051 میلادی) از این جشن یاد کرده و نوشته است :

«این روز پنجم اسفندارمذ باشد و این هم نام فرشته است که بر زمین موکل است و بر زنان پاکیزه ی مستوره. و اندر روزگار پیشین این عید خاصه مر زنان را بودی. و این روز را مردگیران گفتندی، که به مراد خویش مرد گرفتندی.»[5]

در نگاه نخستین، پاسخ به این پرسش که آرزوهای زنان در آن جشن و نام درست آن جشن چه بود، آسان می نماید. چون در گزارش نخستین سخن از «زنان درستکار و پاکدامن و نیکوکار و شوهردوست» است و در گزارش دوم سخن از «شوهران» است و در دو گزارش دیگر نیز سخن از «زنان پاکدامن» و «زنان پاکیزه ی مستوره» است و همه ی این توصیف ها رهنمون بر این هستند که در اینجا عموم زنان منظور نیستند، بلکه زنان شوهرداری که چون همه ی سال شوهر را از خود خرسند و خشنود داشته و در خانه داری و پاکدامنی و روی پوشاندن از مردان بیگانه دست از پا خطا نکرده بودند، به پاداش آن در روز پنجم اسفند از شوهر برای خود درخواست کفش و جامه ای نو می کردند و یا از او می خواستند که
کاسه و کوزه ی آبخوری را که بارها شکسته و بند خورده بود، دیگر دور بیاندازند و کاسه و کوزه ی نویی بخرند.
با این برداشت، پس نام درست این جشن نیز باید «مزدگیران» بوده باشد. همچنین آمدن گونه ی مژد که گویشی از مزد است، در دستنویسی از نیمه ی دوم سده ی یازدهم هجری که دیگر کاربرد مژد چندان محتمل نمی نماید، می تواند رهنمون بر کاررفت مژد در دستنویس های کهن باشد و تأیید بر اینکه در کتابت مرد یک نقطه از قلم افتاده است.

ولی موضوع به این سادگی نیست :

1- از سه دستنویسی که اساس تصحیح کتاب التّفهیم بوده، نویسش «مژدگیران» تنها در دستنویس مورخ 1079 هجری آمده است و دو دستنویس دیگر، یکی مورخ 1254 هجری و دیگری بی تاریخ و محتملا از نیمه ی دوم یازدهم هجری [6] «مردگیران» دارند.
همچنین در التّفهیم و قانون مسعودی و زین الأخبار «مردگیران» آمده است.

شادروان همایی مصحح التّفهیم در پی نویس کتاب به گونه ی «مژدگیران» در آثارالباقیه اشاره کرده است و این توضیح او روشن می کند که در دستنویس التّفهیم حتما «مردگیران» بوده و نیز اگر این نام در نگارش عربی کتاب التّفهیم که همائی در چاپ دوم کتاب در دست داشته بوده، صورت دیگری می داشت لابد مصحح از آن یاد می کرد.[7]

2- جمله ی پایان گزارش گردیزی که می نویسد: «و این روز را مردگیران گفتندی که [ زنان ] به مراد خود مرد گرفتندی»، نه تنها تأییدی بر درستی «مردگیران» دارد، بلکه می توان آن را حمل بر آزادی زنان در این روز در معاشرت با مردان و یا دست کم اشاره ای به رسم همسرگزینی دختران در این روز گرفت (ما پایین تر دوباره به این مطلب بازمی گردیم).

3- از جمله ی پایان گزارش گردیزی که بگذریم، دیگر اشارات گردیزی و بیرونی درباره ی درستکاری و پاکدامنی و نیکوکاری و شوهردوستی و
پاکیزگی و پوشیدگی زنان، همانگونه که در بالا گفته شد، همه گونه ی «مزدگیران» را توجیه می کنند و نه «مردگیران» را.
از اینرو در واقع جای شگفتی است که کاتبان جز در یک مورد «مردگیران» را به «مزدگیران» تغییر نداده اند. به سخن دیگر، اگر در اصل «مزدگیران» نوشته شده بود، بسیار بعید می نمود که با این توصیفی که در این گزارش ها از زنان شده است، پنج یا شش کاتب در چهار اثر «مزدگیران» را به سهو یا به عمد «مردگیران» بنویسند و تنها یک کاتب در یک اثر «مژدگیران» [8]

4- گونه ی «مژدگیران» که یکبار بکار رفته است، می تواند کوتاه شده ی «مژده گیران» نیز باشد. ولی از سوی دیگر، مژده را می توان به معنی «مزد» نیز گرفت.

در جستجوی جای پای دیگری از این جشن به روایات دیگری نیز برمی خوریم که نظر ما را در بالا کمابیش تأیید می کنند :

نظامی گنجه ای در شرف نامه (سروده پس از سال 593 هجری - 1197 میلادی)، پس از شرحی که درباره ی ویران گشتن آتشکده ها و کشته شدن هیربدان بدست اسکندر می آورد، سپس می نویسد که یکی دیگر از آیین های بد مجوس که اسکندر برانداخت آیین زیر بود :

دگر آفت آن بود کاتش پرست همه ساله با نوعروسان نشست
به نوروز جمشید و جشن سده که نو گشتی آیین آتشکده
ز هر سو عروسان نادیده شوی ز خانه برون تاختندی به کوی
رخ آراسته، دست ها در نگار به شادی دویدندی از هر کنار
مغانه می لعل برداشته به یاد مغان گردن افراشته
ز برزین ِدهقان و افسون ِزند برآورده دودی به چرخ بلند
همه کارشان شوخی و دلبری گه افسانه گویی، گه افسونگری
جز افسون چراغی نیفروختند جز افسانه چیزی نیاموختند
فروهشته گیسو شکن در شکن یکی پایکوب و یکی دستزن
چو سروسهی دسته ی گل بدست سهی سرو زیبا بود گل پرست!
سر سال کز گنبد تیزرو شمار جهان را شدی روز نو
یکی روزشان بودی از کوی و کاخ به کام دل خویش میدان فراخ
جدا هر یکی بزمی آراستی وز آنجا بسی فتنه برخاستی
چو یک رشته شد عقد شاهنشهی شد از فتنه بازار عالم تهی
به یک تاجور تخت باشد بلند چو افزون شود ملک یابد گزند
یکی تاجور بهتر از صد بود که باران چو بسیار شد بد بود
چنان داد فرمان شه نیک رای که رسم مغان کس نیارد بجای
گرامی عروسان پوشیده روی به مادر نمایند رخ یا به شوی [9]
اگر از زهرپاشی های نظامی چشم پوشی کنیم، به پیروی از گزارش او زنان در آغاز سال خود را می آراستند و یک روز در کوچه ها راه می افتادند و به پایکوبی و افسانه گویی و شادی می پرداختند. اینکه نظامی در آغاز با مبالغه و زخم زبان و تهمت می گوید که «کار آتش پرست سراسر سال نشستن با دختران بود»، شاید اشاره ای بدین باشد که در پایان آن روز که زنان از آزادی برخوردار بودند، رفتن به آتشکده برای توبه از گناهان کرده یا ناکرده نیز جزو برنامه ی این جشن بود.
نظامی برای این جشن بهاری نامی نمی برد، ولی اینکه او این جشن را ویژه ی «عروسان نادیده شوی»، یعنی «دختران شوهرنکرده» دانسته است، همان نام مردگیران را به ذهن می آورد.
و اما خواست او از موضوع بیت های 15 تا 17 چیست ؟ چرا نظامی ناگهان در گزارش این جشن به این مطلب پرداخته است که برای یک کشور یک تاجور بس است و سپس دوباره و در پایان، سخن را به «عروسان پوشیده روی که باید رخ خود را یا به مادر نشان بدهند یا به شوی»
کشانده است ؟ ارتباط این دو موضوع در چیست ؟
به گمان نگارنده مقصود نظامی اینست که در آن روز زنان کوی و بازار را از نظم و قانون هرروزه می انداختند و در واقع زنان در آن روز حاکم بر شهر بودند، یعنی رسمی کمابیش مانند رسم کوسه برنشین و میر نوروزی.

جای دیگری که جای پایی از این جشن بهاری زنان می یابیم در شاهنامه است. در این کتاب در آغاز داستان «بیژن و منیژه» پس از آنکه گرگین برای بیژن از جشن دختران بزرگان توران سخن می گوید و بیژن را بدان جایگاه می کشاند و میان منیژه و بیژن دیدار می افتد، از زبان منیژه به بیژن می شنویم که دختران بزرگان هر ساله در نوبهار در آن جایگاه جشن می گیرند :

که من سالیان تا بدین مرغزار همی جشن سازم به هر نوبهار [10]
چنانکه خوانندگان می دانند، منیژه، بیژن را به چادر خود می برد و با هم به آمیزش و کامرانی می پردازند. در این داستان سخنی از نام آن جشن نیامده است و رفتار آزاد منیژه را هم می توان حکایتی جدا از موضوع سخن ما دانست. ولی در اینجا نیز دست کم تا این اندازه مسلم است که دختران در هر نوبهار جشن می گرفتند و به کام دل شادی می کردند.

در شاهنامه در سرگذشت بهرام چوبین در ترکستان نیز از یک جشن ِبهاریِ ِزنان که هرساله برگزار می شد گزارش شده است.[11] اگرچه جای این جشن در ترکستان و شرکت کنندگان در آن دختران بزرگان ترک اند، ولی این موضوع در واقع چیزی جز نسبت دادن رسوم ایرانی هنگام روایت سازی به سرزمین های دیگر نیست.

شاید در متون فارسی و ایرانی نمونه های دیگری نیز در ارتباط با این جشن باشد که از نگاه نگارنده نگذشته و یا در یاد او نمانده است.
ما فعلا جستجوی بیشتر در این زمینه را می گذاریم و در پایان می پردازم به مقایس های میان این رسم ایرانی با رسمی کمابیش همسان در میان برخی از کشورها مسیحی غرب.

از دیرباز برخی همانندی ها میان آیین های نوروزی و پیش نوروزی با آیین های عید پاک یا عید قیام مسیح (Easter) و رسم های پیش از آن نظر پژوهندگان را به خود جلب کرده است. از آن جمله است دادن تخم مرغ رنگ کرده، افروختن آتش برای راندن زمستان و دیو سرما، مانند رسم آتش افروختن در جشن چهارشنبه سوری، راه انداختن هیاهو با کوبیدن طبل و زدن اشیایی به یکدیگر برای راندن ارواح خبیث، مانند رسم قاشق زنی در ایران و یا پاشیدن آب به یکدیگر، مانند آنچه در جشن آبریزگان در ایران مرسوم بود.[12]
یکی از جشن های پیش از عید پاک جشنی است که در آلمان آن را «Fastnacht» یعنی «روز پیش از آغاز ایام روزه»(Shrove Tuesday)
می نامند و در جزو مراسم آن راه انداختن کارناوال در برخی جاها و در برخی از کشورهای مسیحی غرب است. این جشن در گذشته مراسم بسیاری داشت که همه ی آنها برجای نمانده است. از جمله یکی نیز ریشخند کردن «دوشیزگان خانه مانده» بود، یعنی در واقع تشویق دخترانی که زمان شوهر کردن آنها رسیده یا گذشته بود به گزیدن همسر.[13]
در این جشن دختران و عموما زنان در معاشرت خود با مردان از آزادی بسیاری برخوردارند تا آنجا که در زبان مردم این جشن را به نام زنان «Weiberfastnacht» می نامند و برای خود تاریخچه ای جدا دارد. آخرین روز این جشن سه شنبه است. روز پیش از آن را «Rosemontag» یا «دوشنبه ی گل سرخ»(Manday before Lent) روز به راه اندختن کارناوال و روز پس از آن را «Aschermittwoch» یا «Ash Wednesday» می نامند که در واقع روز کلیسا و توبه از گناهان است و وجه تسمیه ی آن چنین است که در این روز با خاکستر ِتبرک یافته بر پیشانی مومنان صلیب می کشیدند.
همچنانکه جشن های ایرانی با آیین های پیش از اسلام در ایران ارتباط دارند، این جشن ها در غرب مسیحی نیز بازمانده های آیین های پیش از مسیحیت اند که با مسیحیت کمابیش پیوند خورده اند.
از سوی دیگر، اگر همسانی هایی را که میان آیین های ایرانی و غرب مسیحی هست، به دلیل کثرت آنها همه را حمل بر اتفاق نکنیم، باید ریشه ی آنها را در زمان های بسیار کهن زندگی مشترک این اقوام جستجو کرد.[14]
ولی اگر همه ی این همانندی ها را اتفاقی هم بگیریم، باز وجود این آیین های همسان در غرب مسیحی مثالی است در تایید آنچه درباره ی چگونگی جشن زنان در ایران گفته شد.

از آنچه رفت می توان چنین نتیجه گرفت که در ایران کهن، یک جشن بهاری زنان بوده که در آن روز زنان از آزادی بیشتری برخوردار بودند و بویژه دختران «دم بخت» به همسرگزینی تشویق می شدند و از این رو این جشن را «مردگیران» می نامیدند.
سپس تر با نفوذ بیشتر مذهب این جشن نخست تغییر ماهیت داده و جشن زنان شوهردار شده و این دسته زنان در آن روز از شوهران خود به پاس یکسال پارسایی و خانه داری و شوهردوستی «مزد» می گرفتند، تا اینکه همین نیز رفته رفته فراموش شده است.

روز این جشن پنجم اسفند بود. پر بیراه نیست اگر بانوان روشنفکر ایرانی دست کم، کنگره ها و جلسات ویژه ی مسایل زنان را در این روز برگزار کنند تا یاد آن جشن دوباره زنده گردد.



--------------------------------------------------------------------------------


بن نوشت ها و پانوشت ها :
1. بیرونی خوارزمی، ابوریحان محمد بن احمد، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، به کوشش ا. زخائو ،(E. Sachau). لایپزیگ 1923، ص 229.
2. بنگرید همچنین به : بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمه ی اکبر داناسرشت، تهران 1321، ص 263.
3. بیرونی، ابوریحان، کتاب التّفهیم لأوائل صناعه التّنجیم، به کوشش جلا لالدّین همائی، چاپ دوم، تهران 1352، ص 260.
4. بیرونی، ابوریحان، کتاب القانون المسعودی فی الهیئه و النجوم، حیدرآباد دکن 1373 (1954) یکم، ص 266.
5. گردیزی، ابوسعید عبدالحیِّ بن ضحّاک ابن محمود، زین الأخبار، به کوشش عبدالحیّ حبیبی، تهران 1347، ص 2.
6. درباره ی دستنویس های کتاب بنگرید به گزارش پیرایشگر در صفحه های LIV - LVI.
7. مشروط بر اینکه نگارش عربی کتاب نیز این بخش را داشته باشد. نگارنده بدان دسترسی نیافت.
8. البته اگر باز هم دستنویس های دیگری از این آثار در دست باشند یا به دست بیایند، این حساب ما به سود یکی از دو صورت این نام تغییر خواهد کرد.
9. نظامی گنجه ای، الیاس بن یوسف، شرف نامه، به کوشش ع. ع. علیزاده، باکو 1947، ص 203 و 204.
10. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش نگارنده، سوم 318 - 176.
11. شاهنامه، هشتم (زیر چاپ) 177 - 2315، 179 - 2351، 180- 2359.
12. آثارالباقیه، ص 229؛ زین الاخبار، ص 247.
13. چون بی شوهر ماندن دختران گاه نیز به علت سخت گیری زیاد آنها در برگزیدن همسر بود و از اینرو نیاز به تشویق نزدیکان داشتند. در شاهنامه در پادشاهی انوشروان در داستان «درج سربسته» از یکی از این دختران شوی گریز سخن رفته است. در آنجا دختری به فرستاده ی بزرگمهر که از دختر می پرسد که شوی دارد یا نه، می گوید (هفتم، زیر چاپ، بیت 3649) :

مرا - گفت - هرگز نبوده ست شوی نخواهم که بیند مرا شوی روی
یک مثال دیگر و مشهور آن، داستان دختر پادشاه روس در گنبد سرخ در هفت پیکر نظامی است.

14. نگارنده گمان دارد که درباره ی این جشن در ایران و مقایسه ی آن با آیین های همسان در غرب در نوشته های یکی از ایران شناسان مطلبی خوانده باشد، ولی نام نویسنده و اثر او را به یاد ندارد. از چند تن از همکاران نیز در این باره پرسش کردم، آنها نیز چیزی نمی دانستند. اکنون نمی دانم که دچار وهم شده ام و یا در آغاز جوانی گرفتار نسیان پیری !

0 نظرات:

ارسال یک نظر

Newer Posts Older Posts