۲۲ سال پیش فاجعه ای هولناک همچون ابری تیره آسمان ایران را در بر گرفت و در تاریکی آن فضای حزن انگیز و درد آور فرزندان رشیدی از تبار ایران در خاک آرمیدند .22 سال پیش در آستانه جابجایی قدرت و رهبری حاکمیتی که بر دوش جوانان میهن استوار گشته بود و هزاران وعده آبادانی و آزادی میهن را با صدایی رسا به گوششان رسانیده بود، به جایی رسید که شعارهایش را تحقق نیافته دید و پس از طی هشت سال جنگ خانمانسوز به یاد زندان اوین و حاضرینش افتاد.
در آن فضای رعب انگیز دهه شصت که بی شک اغلب جوانان امروز یاد و خاطره هایی از آن دوران سیاه در اذهانشان دارند فاجعه ای در حال وقوع بود.شاید وحشت قطع شدن برق در آن دوران سیاه که مصادف بود با یورش های همه جانبه برای بازداشت افراد از خاطر بسیاری نرفته باشد.چگونه میتوان خود را در کنار عزیزانی که در شهریور 67 در اوین بودند و اکنون نیستند قرار داد؟چگونه می توان آن شبها و روزهای دهشتناک را با قلم به تصویر کشانید؟چگونه می توان احساسی را که وقتی می بینی که تپه ای از کفش های زندانیان در گوشه ای از بند پدید آمده و از صاحبان آنها خبری نیست را متصور بود؟آری 22 سال پیش نیز در سال شوم 67 که شاید شومیش را باید بر متصدیان کشور نسبت داد ایرانمان عزادار بود.جمع کثیری از مخالفین حاکمیت با دلیل و بی دلیل ،با دادگاهی شدن و بی دادگاهی شدن ،بصورت فله ای و یکباره جانشان چه ساده از تن درآمد و چه ساده از جان دادن آدمی سخن بر زبان می رانیم..
دردی جانکاه است که روان آدمی را مشوش می کند.دردی که شاید 21 سال بعددر سال 88 به دیدگانمان در خیابانهای تهران نه در زندان اوین و در مقابل دیدگان همگان و نه مخفیانه و شبانه نظاره گر بودیم.دردی که دیدیم به چه سان خون جوانانمان بر سنگفرش خیابانها جاری گشت و چه صحنه های درد آوری را شاهد بودیم که شاید تا عمرمان باقیست تمام این صحنه ها همچون نواری در مقابل دیدگانمان باشد.
ظلم و جفایی که در حق بازماندگان آن وافعه هولناک می گردد چه ناجوانمردانه است .چقدر سخت است که هر بار به مزار عزیز از دست داده ات می روی شاهد باشی که همچون زمین کشاورزی آن مزار را شخم زده اند .چقدر سخت است که نتوانی سنگ قبری مشخص برای عزیز از دست داده ات داشته باشی و مجبور گردی که با علایمی خاص نشانه گذاری کنی تا فراموش نکنی که عزیزت اینجا خفته .اگر چه وجب به وجب آن مکان آرامگاه همه این عزیزان است اما براستی سخت است و سخت است و سخت....
آری ایرانمان در ماتم است...در ماتم از دست دادن عزیزانش ...در آستانه بیست دومین سالگرد آن کشتار عظیم و هولناک که تاریخ ایران هرگز زیاد نخواهد برد.آری خاوران آرام گیر که همچون تو بسیار داریم ..خاوران عزیز مهمانی نوین داری بنام 302 ...مهمانی که غنچه های نوشکفته بسیاری را همراه دارد.خاوران، بهشت زهرا در جای جای خود امثال تو را پذیرفته و چه بسا باز هم بپذیرد اما شک نداریم که خون آنانی که در آغوش تو و اینانی که در آغوش بهشت زهرا آرمیدند پایمال نخواهد شد . روان تمام عزیزانی که در راه عظمت این ملت گام برداشتند شاد باد و یادشان هماره گرامی باد.
در آن فضای رعب انگیز دهه شصت که بی شک اغلب جوانان امروز یاد و خاطره هایی از آن دوران سیاه در اذهانشان دارند فاجعه ای در حال وقوع بود.شاید وحشت قطع شدن برق در آن دوران سیاه که مصادف بود با یورش های همه جانبه برای بازداشت افراد از خاطر بسیاری نرفته باشد.چگونه میتوان خود را در کنار عزیزانی که در شهریور 67 در اوین بودند و اکنون نیستند قرار داد؟چگونه می توان آن شبها و روزهای دهشتناک را با قلم به تصویر کشانید؟چگونه می توان احساسی را که وقتی می بینی که تپه ای از کفش های زندانیان در گوشه ای از بند پدید آمده و از صاحبان آنها خبری نیست را متصور بود؟آری 22 سال پیش نیز در سال شوم 67 که شاید شومیش را باید بر متصدیان کشور نسبت داد ایرانمان عزادار بود.جمع کثیری از مخالفین حاکمیت با دلیل و بی دلیل ،با دادگاهی شدن و بی دادگاهی شدن ،بصورت فله ای و یکباره جانشان چه ساده از تن درآمد و چه ساده از جان دادن آدمی سخن بر زبان می رانیم..
دردی جانکاه است که روان آدمی را مشوش می کند.دردی که شاید 21 سال بعددر سال 88 به دیدگانمان در خیابانهای تهران نه در زندان اوین و در مقابل دیدگان همگان و نه مخفیانه و شبانه نظاره گر بودیم.دردی که دیدیم به چه سان خون جوانانمان بر سنگفرش خیابانها جاری گشت و چه صحنه های درد آوری را شاهد بودیم که شاید تا عمرمان باقیست تمام این صحنه ها همچون نواری در مقابل دیدگانمان باشد.
ظلم و جفایی که در حق بازماندگان آن وافعه هولناک می گردد چه ناجوانمردانه است .چقدر سخت است که هر بار به مزار عزیز از دست داده ات می روی شاهد باشی که همچون زمین کشاورزی آن مزار را شخم زده اند .چقدر سخت است که نتوانی سنگ قبری مشخص برای عزیز از دست داده ات داشته باشی و مجبور گردی که با علایمی خاص نشانه گذاری کنی تا فراموش نکنی که عزیزت اینجا خفته .اگر چه وجب به وجب آن مکان آرامگاه همه این عزیزان است اما براستی سخت است و سخت است و سخت....
آری ایرانمان در ماتم است...در ماتم از دست دادن عزیزانش ...در آستانه بیست دومین سالگرد آن کشتار عظیم و هولناک که تاریخ ایران هرگز زیاد نخواهد برد.آری خاوران آرام گیر که همچون تو بسیار داریم ..خاوران عزیز مهمانی نوین داری بنام 302 ...مهمانی که غنچه های نوشکفته بسیاری را همراه دارد.خاوران، بهشت زهرا در جای جای خود امثال تو را پذیرفته و چه بسا باز هم بپذیرد اما شک نداریم که خون آنانی که در آغوش تو و اینانی که در آغوش بهشت زهرا آرمیدند پایمال نخواهد شد . روان تمام عزیزانی که در راه عظمت این ملت گام برداشتند شاد باد و یادشان هماره گرامی باد.
99 نظرات:
زیبا بود و غم انگیز
جناب امثال شما در رویا زندگی می کنند . درست که هیچ انسانی نمی تواند موافق اعدام فله ای همنوعانش باشد ، اما بعید می دانم در تمامی دنیا کسانی وجود داشته باشند که موافق هورا کشیدن برای نازیها ، بعثیان و دیگر جنایتکارانی از این دست باشند .
من به عنوان یک ایرانی نمی توانم موافق هلاکت بدون دلیل هموطنانم باشم ولی تطهیر جانیانی که نام سازمان مجاهدین خلق بر خود نهاده و در تمام دوران جنگ دست در دست دشمنان این مرز و بوم نهاده اند برای من به همان اندازه مسخره است که کسی بخواهد از فرمان قتل عده ای بی گناه دفاع نماید .
اینانی که شما با صفت فرزندان رشید سرزمین ایران از آنان یاد کرده اید ، بسیارشان تا مرفق دست به خون هموطن آغشته کرده اند ، در ترور و بمب گذاری و سربریدن همنوع در میدان های رزم دست داشته اند . قریب به اتفافشان در خانه های تیمی دستگیر شده اند ، هنگام عملیات مرصاد سر از پا نمی شناختند که رجوی این نوکر بی جیره و مواجب صدام با پشتیبانی ارتش بعث با انواع سلاحهای اهدایی استکبار خون دلیر مردان مدافع ایران عزیز را در گوشه گوشه ی خاک کردستان عزیز بر زمین می ریختند .
عزیز من محکوم کردن یک جنایت با چشم پوشی از جنایتی به مراتب فجیع تر دور از انصاف است ، قضاوت ناجوانمردان است . اینان را که سنگشان را به سینه می زنید هنوز در خاک عراق سرزمین حاکمانی که چشم طمع به دیار ما دوخته بودند پایگاه دارند و هیچگاه از خصومت و عناد، ظلم و قساوت با مردم کشور خویش دست برنداشته اند ، پس یکجانبه به قاضی نروید که هر که تنها به قاضی برود راضی برمی گردد .
حرف آخر اینکه اگر مدعی دفاع از انسانیت و مدعی انزجار از صبعیت و درندگی انسان نماها هستید ، وظیفه دارید جنایت را از طرف هر که صادر می شود محکوم کنید . نمی توان از اعضاء سازمانی که دستش به خون دوازده هزار نفر از مردم ایران آلوده است ، در یک انفجار هفتاد و دو انسان بی گناه را به دیار باقی فرستاده ، رئیس جمهور و نخست وزیر یک مملکت را ترور نموده ، چهار مرد خدا را در محراب تکه تکه نموده و از هیچ جنایتی رویگران نبوده تطهیر نمود و از مسئله ای مشابه که با قرائن بسیار جنایت علیه بشریت می باشد اظهار برائت نمود . انسانها در انسانیت برابرند ، این معنی ندارد که همفکران خویش را در انجام جنایت محق بدانیم و برای پرپر شدنشان نوحه سرایی کرده و در مرگ غیر خودی پایکوبی کنیم .
امید آنکه خداوند به همه ی ما دلی پر از عشق و صفا و نگاهی لبالب از انصاف و عدالت عطافر ماید .
صبر و استقامت تا صبح ظفر
جناب ناصر عزیز
من هم به مانند شما مجاهدین خلق را غده چرکینی می دانم که تمام وجودش مملو از نفرت به ملت است و از هیچ عملی نیز در راستای ضربه زدن به ملت ایران دریع نداشته است.اما حساب آن افرادی را که در سالهای اولیه انقلاب و در آن فضای خاص و هیجانی برآمده از انقلاب بازداشت شده و بسیاری تنها هوادار بودند با اعضای مجاهدین خلق که با ملت ایران جنگیدند یکسان نمی دانم .چه بسیار افرادی بودند که از تحولات و رخدادهای مجاهدین پس از 30 خرداد 60 بی خبر بودند و و چه بسیار افرادی که در طول حوادث اولیه انقلاب به دلیل سن پایین دچار هیجانات کاذب شدند و به این جریانات پیوستند .اما متاسفانه در اعدام های گروهی 67 بسیاری از این عزیزان که به واقع فرزندان رشید ایرانزمین بودند از دم تیغ گذرانده شدند چرا که عاملین خود افراد بی لیاقت و متعصبی بودند که حاضر نشدند حتی اینان را به محاکمه بکشانند
به امید روزیکه بر آرامگاه این عزیزان بنای یادبودی بسازیم تا یادآور خونخواری رژیم اسلامی و مقاومت شجاعانه مردم ایران باشد تا که نسلهای بعدی با الهام از آن آینده ای فارغ از خشونت و اعدام بنا کنند.
ناصر عزیز، استدلال شما دقیقاً همان استدلالی است که بر اساسش آن انسانهای بی دفاع ناجوانمردانه قتل عام شدند. میل دارم توجه شما را به نکات زیر جلب کنم:
1) تعداد زیادی از اعدام شدگان از اعضای مجاهدین نبودند و در بین آنها توده ای، فدائیان خلق، پیکارو... بسیار بود.
2) بسیاری از آنها هرگز علیه حکومت دست به اسلحه نبرده بودند و بعضاً به جرم پخش نشریه یا شرکت در میتینگ و هواداری سازمان مطبوعشان در زندان بودند.
3) قبول که پناه گرفتن مجاهدین در خاک عراق و حمله ایشان به ایران اشتباه بزرگی بود ولی گناه آن به گردن سران حزب است نه اعضای جزء و هواداران کم سن و سالی که نمی توانستند هیچ نقشی در اتفاقات خارج زندان داشته باشند.
4) تمامی آنها در حال گذراندن دوران محکومیت خویش بودند که قبلاً توسط دادگاههای انقلاب به ایشان داده شده بود. بدیهی است اگر هر یک از این افراد در عملیات مسلحانه و ترور دست داشتند در همان دادگاه اولیه به اعدام محکوم میشدند. پس آنهائی که سال 67 اعدام شدند تروریست نبودند.
5)طبق همان منطقی که شما از آن برای توجیه قتل عام زندانیان سیاسی استفاده کردید میتوان فتوا به قتل تمامی بسیجیان و پاسداران داد چرا که سران و بعضی از اعضای آنها به انحاء مختلف در حق مردم ایران مرتکب کثیفترین جنایات و خیانتها شده اند، از زندان و شکنجه فرزندان ایرانزمین تا ادامه بی دلیل جنگ عراق بعد از فتح خرمشهر تا دست اندازی به تمام منابع اقتصادی و غارت ثروت ملی و توسعه فقر در کشور تا تقلب فاحش در انتخابات و سرکوب وحشیانه مردم معترض.
نه دوست عزیز، شرط عدالت که اسلام هم داعیه آنرا دارد این است که هر کسی باید جوابگوی اعمال و رفتار خود باشد و تاوان اشتباه دیگران را نپردازد.
دوستان عزیز من هرگز قتل عام هواداران را چه مجاهد و چه توده ای ،فدایی و غیر آنها را به صرف داشتن عقیده تائید نکرده و نمی کنم که اگر به یقین برسم که چنین جنایتی صورت گرفته از تمام آمرین و عاملین آن اظهار برائت و انزجار می نمایم .
اکنون نیز از رژیم ددمنش حاکم به رهبری خامنه ای جلاد اعلام بیزاری می نمایم ، تنها سخن من این است که یکجانبه به قضاوت ننشینیم .
آری امروز ندا ، سهراب ، روح الا مینی ، جوادی فر و دیگر عزیزان گلگون کفن ایران بدون آنکه جرمی مرتکب شوند به دست سربازان گمنام امام زمان به جفا پرپر شدند و رژیم ددمنش باید پاسخگوی جنایت خویش باشد ، اما حساب این عزیزان با تروریستهایی که سلاح بدست گرفته و جنایت کردند از هم جداست . قرار دادن این گلهای پرپر در کنار ابریشمچی و مریم جفای به جنبش سبز است .
تکرار می کنم بنده جنایت را جنایت می دانم ، خواه عامل آن خامنه ای باشد یا رجوی و دار و دسته ی آدمکش او .
صبر و استقامت تا صبح ظفر
من اتفاقي با اين بلاگ آشنا شدم و پست اين آقاي ناصر باعث شد توقف كنم البته هرچي فكر ميكنم درك اين نوع برخورد با تبه كاري به اين بزرگي برام سخته ظاهرا آقا ناصر هنوز "به يقين نرسيدن" در مورد اين جنايت عليه بشريت نكنه منتظر صدور بيانيه رسمي حاكميت مقدس!!!؟ هستي برادر بيدار شو يه سيلي محكم تو گوش خودت بزن شايد خواب از سرت بپره آخه چه يقيني بالاتر از صدور فرمان كتبي توسط رهبر كبير شما كه شخص دوم نظام و جانشي نايب امام زمان مرحوم منتظري منتشر كردند و خبرش رو تاييد كردن. يقين از اين بالاتر برو به خاوران. چه اميتي داره اينهايي كه اعدام شدن و بالاي 90 درصد از هواداران سازمان مجاهدين بودن چه وابستگي سازماني داشتن تو كدوم آيين و مسلكي مجوز ميدن من رو بخاطر گناهي كه نكردم مجازات كنن اگر پيرو مذهب شيعه هستي مگر يكي از توصيه هاي علي به فرزندانش در مورد قاتل خودش نگفت اگر من مردم فقط او را مجازات كنيد و ايل و قبيلش رو قتل عام نكنيد. هر موقع شما اين انسانها رو در يك دادگاه سالم كه موازين درست حقوقي و با حق دفاع كامل و علني تونستي مجرم بودن اينها رو ثابت كني اون موقع مدعي باش در نتيجه همينكه فله اي اعدام ميكني ثابت ميكنه كه قادر به اثبات جرم نيستي و بر اساس اصل جهانشومول "همه انسانها بيگناه اند مگر عكسش ثابت شود " اين اعدام شدگان بيگناه هستند. ضمن اينكه مگر اينها با همين موازين "اشدا علي الكفار" اين حاكميت يزيدي محاكمه نشدن كجاي دنيا به كساني كه محاكمه شدن و 6 يا 7 يا... سال حبس گرفتن بعد يهو اعدام ميكني جز از يك حاكميت شقي الاشقيا ضد بشري ضد انساني و ضحاكي بر مياد پس مبارزه براي زدودن اين حاكميت ولو مسلحانه جزو حقوق يك ملت هست و از افتخاراتش محسوب ميشه البته آمارهايي هم كه ميدي "اعضاء سازمانی که دستش به خون دوازده هزار نفر از مردم ایران آلوده است " و "در یک انفجار هفتاد و دو انسان بی گناه را به دیار باقی فرستاده " حد اقل در مورد اين آخري ميدونم كه آمار بيش از 72 نفر عجيبه كه شما اينقدر از "جنايت" بيزاري و مدعي هستي كه نبايد جنايات مثلا فلان سازمان رو تخفيف داد اينجا يكباره فيلت ياده 72 تن شهداي كربلا ميكنه و بقيه مازاد 72 تن زياد مهم نيست!!!؟ چه برسه به اون 12000 نفر اگه يه توضيحي بدي ما هم روشن شيم خوبه. حقيقتش من خودم زمان انقلاب چند سال بيشتر نداشتم و كاملا مانند بسياري از ايرانيان در معرض تبليغات حكومت عليه مخالفانشان خصوصا مجاهدين بودم ولي هيچگاه يكطرفه به قاضي نرفتم و الان كه خودم ميتونم تحقيق كنم و براي خودم تحليل كنم و شناختم از اين اقتابوس آخوندي تكميل شده ميتونم بگم در بسيار مواردي كه عليه اين سازمان تبليغ شده صحت نداره. بلكه جاي افتخار براي آيندگان گذاشتن كه هر كس ورق اين ايام رو تورق كنه از اينك كسي نبود كه در برابر ضحاك خوناشام بايسته اون ضحاك و اون حكومتي كه بزرگترين جرمش بالا كشيدن حق حاكميت مردم و به مسلخ بردن آزاديه و بگه نه و قيمت اون رو بپردازه شرمسار نشه و هميشه اين خط سرخ حسيني در برابر ظالمان زنده نگه داره و درس ايستادگي براي آزادي به اعصار يك ملت بده. زنده باد آزادي
جناب ناصر
۱-شما بعد از اینهمه افشا گری و روشنگری در مورد قتل عامهای دهه ۶۰، خصوصا قتل عام سال ۶۷ هنوز به یقین نرسیده اید که جنایتی انجام گرفته؟!!! نه خاطرات منتظری برای شما روشنگری کرده و نه خاطرات دردناک هزاران قربانی که جان سالم بدر برده اند؟ نمیبینید یا بنا بدلایلی، نمیخواهید ببینید؟
۲- سازمان مجاهدین از سال ۶۵ به عراق رفت و بر خلاف صحبت شما "از ابتدا در خدمت عراق" نبود. بسیاری از افراد سازمان مجاهدین در سالهای اول جنگ (۵۹-۶۱)، زمانیکه ایران در حالت دفاعی بود، در جبهه ها جنگیدند و در راه دفاع از کشور جان دادند. داستانی را اخیرا از کسی شنیدم که میگفت که یکی از افراد مجاهدین که مهندس ساختمان هم بود و در جبهه کار پل سازی بر روی رودخانه را انجام میداد، پس از عملیات پیروزمند ایران، زیر همان پلی که ساخته بود بدست برادران پاسدار شما بدار کشیده شد. حد اقل کمی رو راست باشید.
۳- جنگ ایران و عراق پس از فتح خرمشهر و بیرون رفتن ارتش عراق تبدیل به جنگی تهاجمی برای فتح عراق شد. ایران بارها برای تسخیر شهر بصره هجوم برد که با شکست مواجه شد. متاسفانه این جنگ فرسایشی در برونمرز کمک شایانی به آخوندها در استقرار دیکتاتوری میکرد. بر خلاف جنگ تدافعی سالهای اول جنگ (۵۹-۶۱)، من هیچ احترامی برای جنگ تهاجمی سالهای بعد قائل نیستم. این جنگ فرسایشی که بر خلاف منافع ملت ما در جریان بود میلیاردها دلار به ما ضرر زد که هزینه ان را حالا حالا ها ایرانیان باید بپردازند، ضمن اینکه ایران، از جمله با رد قطع نامه های سازمان ملل برای آتش بس در جبهه ها اسباب انزوای شدید کشور را فراهم کرد که نهایتا جنگ را هم در شکست بپایان رساند. تقریبا میتوان گفت که ۷۵% از هزینه جنگ مربوط به ۶ سال آخر جنگ بود که نتیجه اصرار خمینی و اعوان و انصارش بر ادامه جنگ بود، هزینه های انسانی بکنار.
۴- اگر ما هجوم عراق به خاک ایران را بحق محکوم میکنیم، مطابق همان اصل، خودمان هم حق هجوم به خاک عراق را نداریم.
۵- در اواخر جنگ ائتلافی بین المللی بخاطر سرپیچی ایران از قبول آتش بس ، بر علیه ایران تشکیل شد. آیا اینها دشمن مردم ایران بودند یا رژیمی که برای محکم کردن میخ حضور نکبت بارش در ایران، جنگ را برکت و رحمت میدانست؟
۶- هر چه نگاه میکنم، دشمن مردم ایران را نه در برونمرز و یا احیانا در کنار عراق، که در درون مرز و تکیه زده بر تخت سلطانی جماران میبینم.
آیا ادامه جنگ خمینی خواسته پس از آزادی خرمشهر، اعلان جنگ به مردم و جامعه است، یا مبارزه با ان؟
بسیار متاسفم برای دوستانی که به سادگی بی هیچ مدرک و دلیلی و قبل از محاکمه بطور قطع و یقین حکم می دهند .
دوستان من در پی تبرئه ی هیچ کسی نیستم ، با تمام ارادتی که به امام دارم اعلام می کنم کنم اگر در یک دادگاه بین المللی مسئله ی اعدامهای مورد نظر بررسی و هیئت منصفه حکم به محکومیت وی دهد او را جانی خواهم شمرد .
البته دوستان عصبانی ما حتی حاضر به خواندن متن کامنت فردی که مخالف نظراتشان می باشد نیستند . در اولین کامنت که به راحتی قابل ارجاع است نوشتم که "...و از مسئله ای مشابه که با قرائن بسیار جنایت علیه بشریت می باشد اظهار برائت نمود ." آیا این به معنی آن است که بنده سر به زیر برف برده و می خواهم خود را در مورد این حقیقت توجیه می کنم . اما دوستان عزیز جواب دهید که اگر همه ی قرائن دال بر مجرمیت یک فرد باشد آیا قبل از محاکمه در یک دادگاه بی طرف می توان حکم بر محکومیت او داد ؟ اگر چنین است چرا قصاب سربرنیتسا را به محاکمه کشیدند ؟ چرا ژانرال پینوشه دادگاهی شد ؟ اگر چنین است چرا بر رژیم فعلی ایراد وارد می کنید ؟ خدا را شکر که شما قاضی نیستید وگرنه فکر نمی کنم کمتر از جنا ب مرتضوی جنایت نمایید .
بر خلاف شما دوستان که به نظرم در این مورد کنکاش لازم را نداشته اید این حقیر به تمامی متون مربوط به این مسئله مراجعه و آنرا بررسی کرده ام .لذا از شما دوستان تمنا دارم به موارد زیر پاسخ دهید .
1- سازمان قبل از سال 65 در حین جنگ اعلام جنگ مسلحانه علیه نظام نمود و به انواع جنایت روی آورد و بعد از آن با همکاری با رژِیم بعٍث گل بود به سبزه نیز آراسته شد . حال دوستان بفرمایند در کجای دنیا به کسانی که در حین جنگ با رفتار خویش به عنوان ستون پنجم دشمن عمل می کنند از در لطف و مرحمت در می آیند ؟ مگر در همین جنگ آزادیبخش عراق که جناب ارباب آمریکا قصد نجات مردم ستمدیده ی همسایه ما را داشت دفتر خبرگزاری الجزایر را مورد هدف قرارنداد؟ مگر برای ارسال اخبار انواع محدودیتها را قائل نشد ؟ اگر شما هوادار گروهی باشید که خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن می ریزد کدام حکومت را می شناسید که این رفتار را خیانت ننامد و حکم خیانت را در باره ی شما جاری نسازد؟
2- فرموده اید که حکم این افراد اعدام نبوده که اگر چنین بود رژیم بلافاصله آنها را به جوخه ی مرگ می سپرد . این دقیقا عدم اطلاع حضرات از نظر طرف مقابل را می رساند . برای اطلاع دوستان عرض می کنم که بعد از عملیات مرصاد مسئولین وقت طی نامه ای به امام اعلام می کنند که 75 درصد افراد شرکت کننده در این عملیات جزء توابین هستند و اصولا راهبرد سازمان بر این قرار گرفته که به اعضاء اعلام نماید که بلافاصله پس از دستگیری اظهار توبه نموده و با حکم تخفیفی اولا از حداکثر محکومیت فرار نموده و ثانیا با استفاده از این حربه بتوانند مجددا به سازمان ملحق گردند . برای اطمینان از اطلاعات فوق بنده ابزاری در اختیار ندارم ، اما اگر فرض را بر این بگذاریم که این مسئله صحیح است باز هم شما دوستان ازهمان نظر دفاع خواهید کرد ؟
3- گمان می کنید با انگ زدن که بله شما طرفدار این حاکمیت مقدس هستید و طبیعتا باید از آنان دفاع کنید یک مسئله ی حقوقی را بررسی می کنند . محض اطلاعتان عرض کنم با آنکه جانباز انقلاب و برادر شهید هستم به خاطر مخالفت صریح با نظام فعلی تا کنون دو بار از کار بیکار شده و مورد انواع اذیت و آزارها قرار گرفته ام که بدان افتخار می کنم .
دوستان عزیز اگر رفتار مولا با ابن ملجم برای شما ملاک است گمان می کنم سیره ی پیامبر را نیز قبول داشته باشید . اگر سری به متون تاریخی بزنید و مسئله ی جنگ خندق و مسئله خیانت یهودیان بنی قریظه را مطالعه فرمایید ، متوجه خواهید شد که رسول اکرم به جهت خیانت این گروه دستور دادند که در یک روز بین 700 تا 900 نفر را گردن بزنند و زنانشان را به اسارت بگیرند ،که البته یکی از کسانی که عامل این عمل می باشد علی ابن ابی طالب است .
بنده به مانند شما این مشابهت سازی ها را برنمی تابم و به هیچ وجه این نوع رویکردها را حجت نمی دانم ، اما از شما می پرسم چرا نومن ببعض و نکفر ببعض رفتار می کنید ؟
4- بنده هم خاطرات مرحوم آیت الله منتظری این بزرگ مرجع جهان تشیع و هم خاطرات ری شهری ، سید احمد خمینی و دیگر افرادی که در این مورد قلم زده اند را خوانده ام ، اما از شما می پرسم آیا در همان مصاحبه ی مرحوم منتظری با جناب عمادالدین باقی ایشان نفرمودند نظر فقهی بنده در این مورد با حضرت امام متفاوت است ، شما با چه مبنایی یکی را رد و دیگری را می پذیرید ؟
بنده در پی متهم کردن کسی نیستم و به آیت الله منتظری ارادت خاص دارم ولی به این نیز واقفم که در یک طرف دعوای حاکمیت در دهه ی شصت جناب منتظری قرار دارند پس پذیرش حرف ایشان نگاه جانب دارانه است . آیا بهتر نیست پس از مداقه کامل و با بررسی تمامی اسناد حکم را به هیئتی که به امر قضا واقف و به بی طرفی شهره اند واگذاریم؟
5- دوست عزیز فرموده اید که آمار بنده مخدوش است ، کتمان نمی کنم که این اطلاعات را رژِیم اعلام نموده و ممکن است قطعی نباشد ، اما به استناد جملات خودتان می پرسم اگر اینان فقط یک نفر را به ناحق کشته باشند ، مستحق دفاعند ؟
بسیار اندوهگینم که هموطنانم برای از میدان بدر کردن مخالف سریعا او را محاکمه نموده ، حکم داده و در پی اجرای حکم بر می آیند ، عزیزان من اولا در صحرای کربلا آنچه که شایع است 72 نفر به شهادت رسیده اند و الا تاریخ بیش از این مقدار ثبت نموده ، ثانیا آِیا اگر در واقعه ی هفتم تیر مثلا 45 نفر کشته می شدند اصل ماجرا و ماهیت آن تغییر می کرد؟ اینگونه به قاضی میروید ؟ این رسم انصاف است ؟
6- برای بنده بسیار شگفت انگیز است که دوستان ، آدمها را به دلیل لباس و شغل و منصب امتیاز می دهند ، این یکی آخوند است ، آن یکی بسیجی است ، آن دیگری پاسدار است ، پس...
این چه روشی برای قضاوت است ، مگر منتظری ، دستغیب ، خاتمی ، کروبی ،احمد قابل ، محمد تقی جعفری و... آخوند نیستند ؟ مگر خانواده ی باکری ،همت ، بهشتی و... از بسیجی و پاسدار بودن خود اظهار برائت کرده اند ؟ آیا در این دیار تعداد روحانیانی که با سیاستهای ناصواب رژِیم مخالف بوده و به همین جهت مغضوب قرار گرفته اند اندک است ؟ مگر همین چند روز پیش جناب سردار جعفری به سبز بودن بسیاری از سپاهیان اذعان ننمود ؟ از شما می پرسم از کجای مرام حسین آموخته اید که همه را با یک چوب برانید ، آیا اولین کسی که بر روی حسین شمشیر کشید و برخی از یاران او را به خاک و خون کشید حر نبود ؟ مگر امام نفرمود خوشا به حال مادرت که ترا حر به دنیا آورد ؟ اگر امروز تاجزاده ، سحر خیز ، نوری زاد ، عرب سرخی و بسیاری دیگر مجاهدان رادمرد به اشتباهاتی در گذشته خویش اعتراف می کنند قابل تقدیرند و یا مستحق مجازات می باشند ؟ مشکل شما دوستان این است که بدون دست برآتش داشتن به داوری می نشینید ، آنکه دیکته ننوشته یقینا غلط نیز ندارد.
7- دوست عزیز من خنده دار نیست به صرف شنیدن اینکه فلانی فرموده که بله یکی از افراد مجاهدین که مهندس ساختمان هم بود و در جبهه کار پل سازی بر روی رودخانه را انجام میداد، پس از عملیات پیروزمند ایران، زیر همان پلی که ساخته بود بدست برادران پاسدار شما بدار کشیده ، حضرتعالی تمامی پاسداران این مملکت را سلاخی شخصیت نمایید ؟ آیا این همه رشادت و دلاوری بسیاری از این رادمردان در جبهه های جنگ با همین ادعای بی مایه به باد هوا رفت ؟ واقعا فکر میکنید با این استدلالهای بی پایه و اساس داوری کردن امری عبث است ؟
8- اینکه جنگ پس از فتح خرمشهر سیاستی درست یا نادرست بوده ، امری است که متاسفانه به علت بسته بودن فضای مملکت در پرده ای از ابهام قرار دارد . بسیاری از سیاستمداران و نظامیان به این و بسیاری دیگر به خلاف این باور دارند ، امید آنکه شرایطی فراهم شود که حقیقت این ماجرا برهمگان آشکار گردد . اما دوست عزیز بر فرض آنکه این سیاست نادرست بوده و ادامه ی جنگ کاری بی فایده که هیچ به ضرر مملکت نیز بوده باشد ، برای روشن شدن بنده توضیح دهید آیا با این محمل می توان خیانت به کشور را توجیه نمود ؟ آیا سازمان و سمپاتهایشان به دلیل این سیاستگذاری نادرست برای همکاری با دشمن محق بوده اند ؟
9- از سیاستهای یک بام و دو هوای دوستان بشدت متاثرم ، اگر اندک اطلاعی از شرایط دوران جنگ داشتید ، در می یافتید که در آن دوران پس از فتح خرمشهر بحث بر سر این بود که وارد خاک عراق شوند یا این مسئله یک خطای استراتژیک است ، برخی از فرماندهان خواهان ورود به خاک دشمن و بعض دیگر مخالف آن بودند . استدلال مخالفان آین بوده که برای سربازان عراق بدلیل عدم انگیزه ، جنگ در خاک ایران امری بیهوده بوده و لذا پیروزی در مصاف موجود به آسانی صورت گرفته که ادامه ِ آن در خاک عراق مسئله را به کل متفاوت خواهد کرد ، اما برخی دیگر ماندن در جای خویش را باعث تلفات بیشتر و مجال دادن به صدام برای تجهیز بیشتر می دانستند . حال از دوستان عزیز که در بیرون گود فریاد لنگش کن سر می دهند می پرسم با کدام ادله ی متقن سیاسی نظامی گزینه ی اول را ترجیح داده اید و حکم به ادامه ی جنگ رابرای بقای رژیم قلمداد فرموده اید ؟ اگر شما فراموش کرده اید من خوب به یاد دارم که هنگام ارتحال امام خبرنگار بی بی سی گزارش داد مردم ایران آنچه می توانستند در سوگ رهبرشان انجام دادند . اگر مردم ایران بر این باور بودند که رهبرشان قصد تحمیقشان را دارد این همه عرض ارادت برای چه بود ؟ البته ممکن است که بفرمایید که ملت از فرهنگ و شعور کافی برخوردار نیستند که به گمانم این در باره ی دیگران نیز می تواندند صادق باشد .
10- خوشحالم که از ائتلاف بین المللی علیه جنگ در پایان آن گفته اید ، گمانم منظورتان سرنگونی هواپیمای ایرباس ، هدف قرار دادن سکوهای نفتی و ناوچه ها بطور مستقیم توسط آمریکا باشد ؟ اگر این دوستان صلح طلب تا بدین حد مدافع زندگی مسالمت آمیز هستند ، این همه مساعدت به جنایتکاری که چند سال بعد خود او را ساقط کردند برای چه بود ؟ چرا جناب میتران می فرمایند که حق با ایران است ولی ما برای حفظ تعادل منطقه و جلوگیری از پیروزی ایران مجبور به حمایت از صدام حسین هستیم ؟ اگر شما سوپر اتاندارد ، آرپی جی 11 ، تانکهای تی 76 ، انواع سلاحاهای شیمیایی را ندیده اید ، ما آنها را با گوشت و پوست خود حس کرده ایم .
یکی از عقل میلافد ، یکی طامات می بافد بیا این داوریها را به پیش داور اندازیم
صبر و استقامت تا صبح ظفر
دوست گرامي آقاي ناصر
البته حتما قبول داريد ارزش بزرگيه که آدم بتونه به اون چيزي كه ميگه عمل كنه و حداقل عكسش رو عمل نكنه خود شما خيلي تاكيد داريد بايد جرم افراد در دادگاههاي صالح رسيدگي بشه و در واقع قصاص قبل از جنايت اتفاق نيفته كاملا با شما موافقم من از لحن شما حدس ميزنم شما هم انسان وطن دوست و خواستار آزادي باشي گرچه من نه سخنگو ونه مدافع سازمان خاصي نيستم ولي ميخواهم توجه شما رو به تناقضات بحث تون جلب كنم:
1. متاسفانه خودتون يك تنه به قاضي ميريد حكم صادر ميكنيد (خيانت – همكاري با دشمن-و...)و ايضا مجازات رو تلويحا تاييد ميكنيد. مگر نه اينكه بر مبناي بحث خودتون بايد اينگونه موارد در دادگاه مطرح بشه تا ببينيم مثلا خيانتي رخ داده يا خير. صرف نظر از اين اتفاقا من ميگم همه مان بايد نظرمون رو بگيم دليل نداره الزاما منتظر دادگاه بشيم ولو اينكه نظرتون بر مبناي شواهد ومدارك متقن نباشه بيشتر اونجايي بايد احتياط كنيم كه اين نظر به مرحله عمل ميرسه و مثلا بخوايم آدم خائن رو (به زعم خودمون) مجازات كنيم.
2. شما به دليل بقول خودتون " ارادت به امام" دچار حب علي بغض معاويه هستيد و نميتونيد هضم كنيد اين شخصي كه تا اين درجه بهش اعتماد و ايمان داشتيد بتونه همچين دستوري بده بخاطر همين پذيرش اين واقعيت رو دوست داريد به تعويق بياندازيد و براش توجيه تراشي كنيد كه اين چيزي جز منطق "گنه كرد در بلخ آهنگري به شوشتر زدند گردن مسگري" نيست آيا اين جز اينه كه هنوز ميخواهيد اين منطق رو توجيه كنيد كه بله چون دوستان اين زندانيان در جاي ديگري عمليات كردند درست است كه ما اينها رو محاكمه كرديم ولي به تلافي اينكار دوستاشون از اينها انتقام ميگيريم. اخوي سند و مدرك بالاتر از اين دستور خميني نكنه منظورتون اينه كه دادگاه تشكيل بشه ببينيم نكنه يه وقت اين نامه جعلي باشه!!!؟ كدوم "طرف دعوا" آقاي منتظري به اين اعدامها بعنوان شخص دوم نظام اعتراض كرد چون نميخواست به زعم خودش در دنيا و آخرت رو سياه باشه كه ظلم رو ديد ولي دم فرو نياورد. اين مكاتبات با سند و مدرك منتشر شده و خميني در دفاع از كار خودش منتظري رو هم حذف كرد و از اون تاريخ "ثمره عمر امام" شد " شيخ ساده لو و فريب خورده" حالا شما فرض كن دادگاهي هم در اين مورد جنايتها تشكيل نشه هيچگاه. خود شما بر مبناي همين شواهد و مدارك نميتوني به "يقين " برسي!!!؟ البته كه بايد دادگاهي تشكيل بشه تا بقيه امران و عاملان اين نوع جنايات محاكمه بشن. البته هر طرف ديگه اي هم كه متهم به جنايت هست با امريت و عامليت مشخص و نه كسه ديگه بايد محاكمه بشه.
3. شما در بند 2 فرموديد:
" بعد از عملیات مرصاد مسئولین وقت طی نامه ای به امام اعلام می کنند که 75 درصد افراد شرکت کننده در این عملیات جزء توابین هستند و اصولا راهبرد سازمان بر این قرار گرفته که به اعضاء اعلام نماید که بلافاصله پس از دستگیری اظهار توبه نموده و با حکم تخفیفی اولا از حداکثر محکومیت فرار نموده و ثانیا با استفاده از این حربه بتوانند مجددا به سازمان ملحق گردند . برای اطمینان از اطلاعات فوق بنده ابزاری در اختیار ندارم ، اما اگر فرض را بر این بگذاریم که این مسئله صحیح است باز هم شما دوستان ازهمان نظر دفاع خواهید کرد ؟"
بله باز هم بايد دفاع كرد مگر شما ميتونيد به توجيه اينكه اين افراد ممكن است به سازمان برگردند و براي اينكه هيچگاه برنگردند اونها رو اعدام كنيد!!!؟ جل الخالق!!!؟ براي گناهي كه هنوز نكردن مجازات ميكني اونم اعدام!!!؟ اونم نه يكي نه دوتا هزار هزار تا به اين ميگين برخورد حكومت ها با خائنين و مخالفان!!!؟ آيا اين جز از يك حاكميت تبه كار و لات و لمپن و منطق دزد سر گردنه چيز ديگري است شما براي همچين ارزشهايي جانباز شدي؟
4. آيا هيچگاه به ريشه اين خونريزي ها (فرق نميكنه از هر دو طرف ) عميق شدي ببيني خميني بت شكن چه بر سر مخالفين خود در چند سال اول انقلاب آورد و ظرف چند سال براي تحقق ايده الهاي خودش(حكومت فقها- ولايت فقيه) به همه اون چيزهايي كه قبل از انقلاب گفته بود پشت كرد و به هر قيمتي صداي دگر انديش و مخالف رو در نطفه خفه كرد و همه رو از دم تيغ گذروند تا جائيكه پليد ترين امور كه في نفسه مضموم (البته غير از دفاع) همه انسانهاست يعني " جنگ را نعمت " ميدانست و فتوا به تعطيلي احكام ثانويه اسلام براي حفظ حكومتش داد. جنگ رو خميني با ايرانيان شروع كرد و حق حاكميت و آزادي رو از اونها سلب كرد و تا سال 60 دهها تن از فرزندان پرشور و انقلابي از گروههاي مختلف (خصوصا مجاهدين ) رو در حملات كميته اي ها لباس شخصي ها و .. به دفاتر و ميتينگ هاي اونها به قتل رسوند اونها رو ممنوعه اعلام و دفاترشون رو بست و منافق بدتر از كفار خوند و خونشون رو هلال كرد و اين زماني بود كه هيچ مبارزه مسلحانه اي خصوصا از جانب مجاهدين صورت نگرفته بود وقتي شما يك سازمان انقلابي با اون سابقه مبارزاتي را حذف و جرح و قتل ميكني و به يك گوشه اي ميكشوني كه يا بايد امام رو قبول كنيد يا خونتون رو ميريزيم معلوم هست كه واكنش حسيني از اونا سر ميزنه . در واقع اين نوع مبارزه رو هم حكومتي كه تمام منفذ هاي آزادي رو بسته به اين جوانان تحميل كرد در اون شرايط.
4. اين كه شما ميفرماييد:
..."بنده به مانند شما این مشابهت سازی ها را برنمی تابم و به هیچ وجه این نوع رویکردها را حجت نمی دانم ، اما از شما می پرسم چرا نومن ببعض و نکفر ببعض رفتار می کنید ؟"
نشانگر اين است كه اصل ماجرا را گم كرده ايد و نگران اين هستيد كه محكوميت اين جنايت خداي نكرده!! به حق به جانب بودن اين سازمان خاص منجر بشه بنابراين تلاش ميكنيد كارنامه فلان سازمان رو از ديد خودتون مطرح كنيد در حاليكه موضوع محكوميت يك جنايت تاريخي و قتل عام دسته جمعي است قضاوت نهايي با خود افراد و مردم هست زماني كه فضاي باز و آزادي ميسر باشه و همه بتونن حرفهاشون رو بزنن و به اتهاماتشون جواب بدن و اگر جنايتي بوده در دادگاه معتبر رسيدگي بشه.
5. شما فرموديد:
"اگر مردم ایران بر این باور بودند که رهبرشان قصد تحمیقشان را دارد این همه عرض ارادت برای چه بود ؟ البته ممکن است که بفرمایید که ملت از فرهنگ و شعور کافی برخوردار نیستند که به گمانم این در باره ی دیگران نیز می تواندند صادق باشد"
دوست گرامي ا
"ين همه عرض ارادت" عمدتا نه ناشي از شناخت بلكه بيشتر بر مبناي تبليغ شديده (به روش هيتلر نازي) آخوندهاي ما هر چقدر فاقد تجربه لازم براي حكومت بودند ولي در تحميق مردم و استفاده از احساسات پاك و اعتماد اونها يد طولاني تاريخي دارن خوشبختانه من سنم اونقدر بوده كه اين نوع شيوه ها رو درك كردم. شيوه بر مبناي ساختن پيشوا (شما بخوانيد رهبر يا امام) هاله قدسي دادن به خميني بردن نامبرده به ماه در دسترس نبودن وي كه به تصوير سازي قدسي كمك ميكند تبليغاتي كه براي اين شخص تو جمهوري اسلامي كردن براي هيچكس اگر نگيم در تاريخ بشر بي نظير هست ولي كم نظيره . من فقط به نقل دو خاطره اكتفا ميكنم :
- مهندس بازرگان در زماني كه شايع !!! كرده بودند عكس امام؟ در ماه ديده شده به خميني مراجعه ميكنه و به ايشان ميگه اين تبليغاتي كه اينجوري براي شما ميكنند به وجه شما ضربه ميزنه جلوي اينكار رو بگيريد بنظرم جواب خميني گوياي همه چيزه او ميگه بگذار مردم هر جور كه دوست دارن فكر كنند.
- يادم مياد روزي كه خميني فوت كرده بود يكي از اين همسايه هاي ما كه قبل از اين فحش خواهر و مادر به خميني حواله ميكرد به خاطر همين مصيبتهاي جنگ و بمبارانها و اعدامهاي بچه هاي محلش ديدم از بهشت زهرا برگشته پرسيدم تو ديگه چرا گفت : " ما آورديمش ماهم دفنش كرديم" كه فقط ناشي از تبليغات مافوق تصور حكومت در اون زمان بود گرچه نميگويم همه اينگونه بودن ولي تبليغات فوق العاده اثرش نمايان بود
گذشته از اين هر چه زمان بگذره و گردو خاك ها بخوابه بهتر ميشه مسايل رو ديد و تجزيه و تحليل كرد اين حكومت براي اين كه نون خميني رو براي هميشه بخوره اون رو تبديل به يك تابو در جامعه كرده كه هيچ كس جرات انتقاد نداره . خميني از نظر من يك دروغگوي بزرگ يك پيمان شكن قهار يك خائن به آرزوها و اميدهاي تاريخي مردم براي كسب آزادي و يك جنايتكاري است كه لعنت نسل حاضر و نسل هاي بعدي رو پشت سرش داره من خودم تو تظاهرات خياباني مردم در اعتراض به انتخابات بارها شاهد بودم كه به صراحت بعضي از افراد از شدت ناراحتي مرگ بر خميني مي گفتند. اين اون كينه اي كه او كاشت و دير نيست كه شاهد درويدن محصولش باشيم با برچيدن بساط حكومتي كه وي با دروغ و تقيه بنا گذاشت و با خيانت و جنايت پيش برد - یه پیش بینی هم از من داشته باش چون این حکومت با روی خوش و تساهل اصلاح ناپذیره بخاطر جنس و ماهیتش و از نظر تاریخی محکوم به سقوط میبینم اون روزی رو که مردم خونه به خونه و کوچه به کوچه با حافظان و ایادی این حکومت خواهند جنگید وبرای همیشه حکومت مذهبی و ایدولوژیک را براندازی میکنند.
به امید روز آزادی
زنده باد آزادی
ابتدا از اینکه با دوستی اهل منطق هم کلام شده ام اظهار خوشبختی می کنم ، هر چند گویا از نظر مبنایی با هم اختلاف عمیقی داریم. دوست عزیز که از دانستن نام شریفتان محروم می باشم ، بنده به دلیل تحصیل در رشته ی ریاضی محض و ارتباط چندین ساله با دروس حوزوی که یکی از مباحث درسی آن منطق است سعی بر این دارم که کمتر بدون استدلال مطلبی بنگارم ، هر چند انسان جایزالخطاست .
فرموده اید که با بنده موافقید که نباید قصاص قبل از جنایت نمود و بنده را متهم به اتخاذ این روش نموده اید . خدمتتان عرض می کنم دقیقا این اصل اختلاف بنده و حضرتعالی است .
بله بنده بنا به شواهد و قرائن بسیار که به نظرم قابل کتمان نیستند سازمان مجاهدین خلق را خائن ، جنایتکار و وطن فروش می دانم و شما دوست عزیز همین نظر را در باره ی مرحوم امام دارید . خوب با این دو مبنای متفاوت به گمان شما آیا ما به نتایج مشابهی دست خواهیم یافت ؟ اما در اینکه کدامیک از این دو مبنا به حقیقت نزدیکتر است بگذارید مردم و تاریخ قضاوت کنند . تنها شما را به ترورها ، انفجارها و عملیاتی که از خاک عراق علیه ایران توسط سازمان صورت گرفته و خود سازمان مسئولیت آنها را به عهده گرفته ارجاع می دهم . فکر می کنم فیلم دریافت وجوهات مورد نیاز از رژیم بعث توسط رابط سازمان و یا ملاقات مسعود خان با سردارقادسیه و اظهار ارادت به ایشان را ملاحظه فرموده باشید .
فرموده اید که حب علی و بغض معاویه اجازه نمی دهد که باور کنم خمینی دستور قتل عام را صادر کرده باشد ، اشتباه می فرمایید بنده عین دست خط را دیده ام و متن فرمان را کاملا در حافظه جای داده ام . برادر خوبم امام در پاسخ رئیس قوه ی قضائیه که جویا می شود که افراد مورد نظر به ظاهر توبه نموده و باطنا همچنان دل به خیانت دارند می نویسند در صورتی که اینچنین است اینان حکم محارب را دارند . از شما می پرسم اگر از این فرمان استفاده ی نابجا شده و مسئولین وقت برای نیل به امیالشان به قول شما همه را از دم تیغ گذرانده اند ، این گناه متوجه امام است ؟ مگر حضرت آیت الله منتظری در این مورد نمی فرمایند که از طریق یکی از قضاتی که امر تصفیه به عهده ی ایشان گذاشته شده بود از ماجرا با خبرشده اند و آن قاضی از دادن حکم محاربه استنکاف نموده است ؟ اینکه چگونه آقایان متوجه قصد ادامه ی خیانت این افراد شده اند بر بنده نیز پوشیده است .
توضیح اینکه شاید بهتر از این حقیر بدانید که احکام شرطی به انتفاء مقدم از حیز انتفاع ساقط می گردند ، شما می گوئید اگر جمله ی عمومی یک سری به صفر میل نکند آن سری واگرا است . این به شما حق نمی دهد که در مورد سریی که شرط لازم همگرایی را دارد تصمیم گیری کنید و حکم صادر نمایید . البته بنده شدیدا به این حکم امام معترضم به همان دلیلی که شما نیز به آن اشاره فرموده اید ، وقتی فردی در جایگاه رهبری در مورد حکمی که جان انسانها را به خطر می اندازد کوچکترین احتمال سوء استفاده را بدهد حق ندارد چنین فرمانی صادر نماید .
اما اینکه حضرت آیت الله منتظری به این حکم اعتراض وصرفا به همین دلیل خلع گردیدند یقینا بی انصافی است ، اگر به اسناد موجود در مورد اختلافات امام و منتظری عنایتی بفرمایید اذعان خواهید کرد که این یکی از موارد اختلافی این دو عزیز می باشد . به هر حال از شما می پرسم اگر فردی به حق به اعدام محکوم شده و جناب منتطری بدلیل عدم اطلاع از کم و کیف ماجرا با آن مخالفت نماید نشانه ی آزادگی ایشان است . دوست من این منتظری همان منتظری است که ما دانشگاهیان بارها وبارها او را گربه نره خطاب کردیم و به هر دلیل بجا و نابجایی مورد تمسخر قرار دادیم . امروز چه شده که محبوب قلبها قرار گرفته و ما مدافع بی چون و چرای او شده ایم ؟
فرموده اید که این حقیر در پی توجیه این مطلب هستم که به صرف امکان خطای افراد می توان آنها را اعدام و وجودشان را از صفحه ی خاکی پاک نمود ، نمی دانم از کجای جملات بنده چنین برداشتی کرده اید ، خیر اگر حتی صرفا به قواعد فقهی شیعه و نه به مبانی شاخته شده ی حقوق بشر هم استناد کنیم در هیچ جایی نمی توان به دلیلی چنین واهی کسی را مجازات نمود . امادوست عزیز به قول طلبه ها حفظت شیئا و غابت عنک الاشیاء ، اخوی اینها هوادارن یک حزب مخالف و حتی اپوزسیون یک نظام نبودند بلکه با حداکثر اغماض می توان آنها را پیاده نظام دشمن در پشت خاکریزهای وطن نامید که در پی فرصت برای ضربه ی کاری زدن به برادران هموطنشان بوده اند . برادر بزرگوار در بحبوحه ی جنگ افراد بسیاری بودند که با اصل جنگ ویا سیاستگذاریهای مسئولان به شدت مخالف بودند ، مرحوم بازرگان نامه ای شصت صفحه ای خطاب به امام می نویسند که آغاز آن با آیه ی رب اشرح لی صدری ... او را مورد عتاب قرار می دهد ، حتما میدانید که آیه ی ماقبل این آیه اذهب الی فرعون انه طغی می باشد ، امام در این باره چگونه برخورد کرد ، مگر ایشان با کسانی که خواستار برخورد با اعضای نهضت آزادی بدلیل مخالفت با روشها و افکار و کردار او بودند به شدیدترین نحو ممکن برخورد نکرد و مگر نفرمود مگر من اصول دینم که مخالفت با من مردم را از حوزه ی دیانت خارج سازد . عزیز برادر یک کشور محض نمونه نشان دهید که با افرادی که دست به سلاح برده و آنهم در حین جنگی خانمان سوز آب به آسیاب دشمن می ریزند به عنوان خائن برخورد نکرده باشند .
بنده را متهم نموده اید که برای خدمت به حکومتی لات و لمپن و دزد سرگردنه به افتخار جانبازی نائل آمده ام . عزیز بزرگوار اگر من و امثال من نبودند معلوم نبود که از وجود حضرتعالی خبری باشد که اینک بر روی مبلمان منزل لمیده و اظهار فضل نمایید . این سرزمین وطن ماست ، حاکمش هر که باشد به هنگام هجوم یک رهزن به مردم این سامان بر هر اهل شرفی است که از کیان آن دفاع نماید . فکر نمی کنم بدانید ارتش بعث با خواهران شما در سوسنگرد و بستان چه کردند والا مدافعان از حریم خلق ایران را چنین مورد شماتت قرار نمی دادید .
عجیب است که بی هیچ دلیل و مدرکی خمینی را متهم به سرکوب دگر اندیشان و تثبیت حکومت مورد نظر خویش کرده اید ، اگر به نامه ی اخیر جناب کروبی نگاهی انداخته باشید متوجه می شوید که امام برای مرحوم گلپایگانی که از مخالفین سرسخت اصل ولایت فقیه بودند چنان ارجی قائل بودند که دستور می دهند متن سخنرانی ایشان در مخالفت با نظر قطعی خود یعنی ولایت فقیه را سه بار از رادیو پخش نمایند ، این همه به معنای آن نیست که امام در هیچ موردی خطا نکرده و نعوذ بالله معصوم بوده اند که خود بارها و بارها به اشتباهات خود اذعان نموده اند . حتما نامه ی نمایندگان مجلس سوم خطاب به ایشان و اعتراض به تخطی از قانون اساسی و جوابیه ایشان را رویت کرده اید .
برای من شگفت انگیز است که آن مرحوم را متهم به تعطیلی احکام ثانویه اسلام کرده اید . برادر من به گمانم به دلیل کمبود اطلاعات به چنین خبط های آشکاری دچار گشته اید . برای نمونه خدمتتان عرض می نمایم به هنگام تصویب قانون کار که به زعم فقهای شورای نگهبان حق افراد در داشتن سرمایه ی بی حد و حصر را مورد تعرض قرار می داد و برای کارگران حقی فراتر از نظر آنان قائل شده بود ، حضرت امام مداخله کرده و فرمودند ولی فقیه نه تنها احکام اولیه بلکه احکام ثانویه را هم می تواند تعطیل کند ، می دانید چرا ؟ چون او به فقه پویا و نقش زمان و مکان در آن ارزشی بی بدیل قائل بودند . در جایی فرمودند اگر مسجدی در سر راه یک بزرگراه قرار دارد آن را خراب کنید ، اینها نشان از واپسگرایی خمینی دارد؟
فرموده اید که از هیچ دسته وسازمانی دفاع نمی کنید اما فحوای کلامتان غیر از این میگوید ، به جملات خود توجه فرمایید "نگران اين هستيد كه محكوميت اين جنايت خداي نكرده!! به حق به جانب بودن اين سازمان خاص منجر بشه بنابراين تلاش ميكنيد كارنامه فلان سازمان رو از ديد خودتون مطرح كنيد " راستی چرا فکر می کنید بنده نگران اثبات حق به جانب بودن سازمان منفوری چون مجاهدین خلق باشم . این شمائید که باید به وجدانتان رجوعی مجدد نمایید که چرا از افرادی که از بمب گذاری در حرم امام رضا نیز رویگردان نبودند دفاع می کنید ، این شمائید که باید پاسخ دهید چرا از سازمانی که سردار حماسه ساز خرمشهر صیاد شیرازی را ناجوانمردانه ترور می کند دفاع می کنید ، این شمائید که باید پاسخ دهید چرا از سازمانی که قبل از انقلاب به خاطر اختلاف عقیدتی درون گروهی به تصفیه ی اعضاء می پردازد حمایت می کنید ؟
اینکه حکومتهای دینی از عواطف پاک انسانها سوء استفاده می کنند جای کتمان نیست و برای همین است که مرحوم نائینی حکومتهای مستبد دینی را خطرناکتر از همه ی انواع دیکتاتوریها بر می شمرند ، اما این به این معنا نیست که با این نمد می توانید برای خود کلاهی ببافید و بلافاصله نتیجه بگیرید که عشق مردم به امام از سر نا آگاهی است ، امام در کجا برای خود هاله ی قدسی آفرید ، مگر بارها و بارها خود راخادم ملت ننامید ، مگر فهمیده را رهبر واقعی انقلاب ندانست ، مگر بلافاصله پس از اعلام رویت سیمای ایشان در ماه آنرا خرافه ننامید ؟ مگر او نبود که بر خلاف تمام بزرگان حوزه اعلام کرد که رسول الله هم نتوانست مدینه ی فاضله را برقرار کند ، مگر او نبود که با صدایی بلند اعلام کرد حضرت مهدی هم نمی تواند جامعه ای سراسر فضل ایجاد نماید ، مگر او نبود که با صراحت گفت ائمه نیز برای گناهان خویش به درگاه احدیت انابه می نمایند ؟ مگر او نبود که گفت از آن می ترسم که در فردای قیامت افرادی که به واسطه ی سخنان من هدایت شده اند به بهشت روند و مرا رسوای روز رستاخیز ببینند ، مگر او نبود که بی پرده فرمود قسم یاد می کنم تا کنون حتی دو رکعت نمازصرفا به خاطر رضایت حق نخوانده ام ؟ عزیز بردار عینک نفرت را از چشم بردارید ، مطمئن باشید بهتر خواهید دید .
در مورد سخنان بازرگان و پاسخ امام مشکل شما این است که از درک سخنان او عاجزید ، ایشان به هنگام رجعت به وطن هم کلامی گفتند که بسیاری را خوش نیامد ، در هنگام سقوط خرمشهر بیانی داشتند که فهمیده نشد ، در دیدار با وزیر خارجه ی گورباچف سخنی فراتر از فهم او گفت که سالها بعد جنابشان
به عدم درک آن کلام و ضرر ناشی از آن اقرار نمود ؟ برادر خوبم آنکه برای رضای خدا کار می کند مدح وذم افراد برایش پشیزی ارزش ندارد . حتما شنیده اید هنگامی که شهید بهشتی به گله از شرایط موجود خدمتشان می رسد و تقاضای استعفا می کند به او میگوید در هنگام ورود چه شنیدی جواب میدهند همه از شما تقدیر می کنند و فریاد درود سر می دهند ، امام به آن عزیز سفر کرده می گوید اگر همه ی اینان شعار مرگ برخمینی سر دهند برای من با درودشان هیچ تفاوتی نمی کند ، عارفی چون او برای همین برای عروس خویش می نگارد " فاطی که ز ما نامه ی عرفانی خواست از مورچه ای ملک سلیمانی خواست .
اما از شما انتظار ندشتم به دروغ متوسل شوید ، بنده با افتخار میگویم در تمامی راهپیمایی های بعد از انتخابات شرکت کرده و در اولین روزبعد از آن خطبه ی کذایی به افتخار صرف باتوم نائل شده و تمام بدنم کبود و سرم شکست ، اما هرگز شعار علیه خمینی را نه دیده و نه شنیده ام ، حتما این صحنه را به چشم دیده اید که در سر دانشگاه تهران عکس او و خامنه ای هر دو با هم برافراشته شده بود که دانشجویان آن یکی را پایین کشیدند ، احتمال می دهم شما هرگز شعار خمینی کجایی موسوی تنها شده را نشنیده باشید . قبول دارم برخی به صورت انفرادی عکس ایشان را به آتش کشیده و دربرخی سایتها قرار داده اند . اگر می خواهید به میزان محبوبیت امام واقف شوید به آخرین نظر سنجی جهاد دانشگاهی رجوع نموده و نظر مردم را در مورد اهانت کنندگان به نوه ی برومند او رویت نمایید .
صبر و استقامت تا صبح ظفر
فقط یک یادآوری تاریخی:
اول حمله و ضرب و شتم به اعضای سازمانهای سیاسی از جمله مجاهدین بود، اول کشتن اعضای سازمانهای سیاسی در خیابانها به جرم فروش نشریه بود، اول به گلوله بستن تظاهرات مسالمت آمیزمردم درکودتای ۳۰خرداد ۱۳۶۰بود، اول شکنجه و اعدام دسته دسته مردم از فردای۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بود، بعد ورود به دفاع مسلحانه.
اینکه چرا توده نا آگاه ازآزادیخواهان و روشنفکرانی که برای آزادی او و سرنگونی دیکتاتوری سلاح به دست گرفتند حمایت کافی به عمل نیاورد نیازمند تحلیل است. که مهمترین دلیل آن استفاده خمینی از سرپوش جنگ برای فریب توده ها و حفظ حکومتش بود. اما امروز هیچکس نمی تواند از نسل دهه شصت باز خواست کند که چرا کاری نکردید. مصیبتی که به سرمردم در این سی سال آمده تنها و تنها به دلیل عدم حمایتشان ازآزادیخواهان وحاصل ترس آنان است. در سال ۷۸ در حادثه کوی دانشگاه هم دانشجویان از مردم حمایت خواستند اما کسی به آنان کمک نکرد. آیا می توانید به غلط نتیجه بگیرید که دانشجویان پايگاه مردمي خود را از دست داده بودند؟
امروزما کسانی را که در مقابل فاشیسم موسیلینی و نازیسم هیتلری اسلحه به دست نگرفتند و نجنگیدند لعن و نفرین می کنیم. این رژیم صد پله از آنها بدتر است چون خود را پشت دین و خدا مخفی می کند. به گمان من مجاهدین به وظیفه تاریخی خود که ایستادن در مقابل حکومت کودتا بود عمل کردند. کاری که دیگران اکثراً نکردند. اگرمنصف باشید مبارزه بی امان مسلحانه برای سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه بوده که در کنارمبارزات اجتماعی، رژیم را در بن بست و ترس و وحشت دائم نگاه داشته است.
"مردم باید از خود دفاع کنند . اما نباید قربانی شوند.
مردم نباید به خود اجازه دهند که در هم شکنند یا از میان برداشته شوند .
مردم نباید به خود اجازه دهند که تحقیر شوند"
سالوادور آلنده
البته فرزندان چپی ایران! که الان بقایایشان در غالب چریکهای فدایی اکثریت و سازمان مجاهدین خلق در راه آبادانی کماکان مشغول اند
با سلام و درود به شما آقا ناصر
دوست گرامی من هم با شما موافقم که زاویه نظراتمون کاملا دور از هم میباشد البته و حتما همه حقایق نزد من یا نزد شما نیست و ما محتملا از بسیاری از حقایق و اسناد منتشر نشده آگاهی نداریم و باید امید داشت در پس گذر زمان حقایق بیشتری رخ ینمایاند. و با شما موافقم که قضاوت رو به تاریخ و آیندگان بسپاریم. چه بسا ممکن است برخی نظراتمون در آینده کاملا متفاوت بشه.
شاعر بزرگ آزادی احمد شاملو میگه "... تمام الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم که به کار آید چرا که تنها یک سخن در میانه نبود آزادى ..." دوست گرامی شما که خود دستی در منطق و ریاضی دارین به همه چیز اشاره کردین الا مبنای اصلی بحث من يعني آزادی و حق حاکمیت مردم که خمینی علیرغم اون همه قول ها و وعدهاش که یک حکومت مترقی و امروزی رو متصور میکرد بلافاصله به برپایی یک نظام فقهی برپایه نظریه سابقش همت گذاشت و کمر به نابودی آزادی های فردی و اجتماعی بست . انقلابی که به همت و جانفشانی مردم شکل گرفت ولی شکل دلخواه خودش رو به اون داد. اون نظریه و شکل و نظامی که بر پایه اون تشکیل شد از اساس بر پایه اوتوریته فردی شکل گرفت و قدمهای بعدی رو با سرکوبی تک تک نیروهای آزاد شده از انقلاب و بستن فضا برداشت و با امداد غیبی جنگ (جنگ نعمت است) درخت انقلاب را آبیاری کرد. در بحث قبلی هم اشاره به واقعیتهای سرکوب و به محاق بردن و کشتار و سرکوب گروههای سیاسی کردم و نیازی به تفصیل بیشتر نیست.
دکتر کاتوزیان نقل میکنه که چند ماه قبل از انقلاب خمینی وی و چند تن از متخصصین حقوقی رو فرا میخونه وبه او ن ها میگه انقلاب قریب الوقوع است و از آنجایی که در صورت پیروزی من قصد حکومت کردن ندارم و میخواهم به قم برگردم بروید و با استفاده از قوانین کشورهای اروپایی یک پیشنویس تهیه کنید که آمادگی جانشینی قانون پس از انقلاب را دشته باشیم دکتر کاتوزیان اشاره میکنه که ما اینکار رو کردیم و به ایشان تقدیم کردیم ولی دیگر خبری نشد.
حالا نظر شما چیست آیا سرکوبی صورت نگرفت حمله به میتینگها زدن و کشتن و بستن و سوختن ؟ آّیا خمینی نگفت اینها خودشان خودشان را شکنجه میکنند خودشان خودشان را میکشند بعد به گردن ما (یا پاسداران) میاندازند. همین خمینی- بدنام ترین اشخاصی مثل لاجوردی یا خلخالی رو علیرغم گزارشاتی که از وضعیت زندانها در خصوص شکنجه های قرون وسطایی و کشتار که توسط جناههای داخلی حکومت و مخصوصا از طریق آقای منتظری داده میشد تا مدتها در پست های خودشون نگه داشت تا کارشون رو تکمیل کنند و خودش هم در سال 67 ثابت کرد که سرور همه لاجوردی ها و خلخالیهاست. كه اگر قائل به اين سركوب نيستين كه ديگر حرجي نيست.ميسپاريم به قضاوت آيندگان از مدارك واسناد و شاهدان اين دوره كه سيه رو شود هر كه در او غش باشد.
آقای منتظری در خاطراتشون به بخشی از شخصیت خمینی اشاره میکنند. او میگوید هیچ کس جرات نمی کرد بسیاری از واقعیتهای جنگ رو به خمینی بگوید که مثلا فلان عملیات با شکست مواجه شده او میگوید خمینی طاقت شنیدن خبرهای بد را نداشت و بشدت بر اشفته میشد و کسی جرات نمیکرد در حضور وی بحثی از پایان جنگ بکنه.
بخاط همین مجبور شد سالها و با پرداخت چنان هزینه های گزافی جنگ رو طولانی کنه. كه چه شود كه "اگر جنگ 20 سال هم طول بكشد ما ايستاده ايم" (يعني آقا - حرف حرف خودشه)
من علتي كه بر روي خميني تاكييد دارم بخاطر اينكه سرنوشت يك ملت و يك كشور به تصميم اين فرد منوط بود گرچه قطعا مشاوره بايشان داده شده ولي بخاطر امريت و عامليت و قدرت قاهره ناشي از انقلاب و قانون اساسي ايشان حرف آخر رو ميزده و بنابراين مسول اول است از طرفي اونقدر شواهد و مدارك و سخنراني ها از وي باقي است كه براحتي نحوه فكر و عمل وي قابل شناسايي است . بنظر ميرسد وي در زمانهايي كه عصياني بوده بهيچوجهي قادر به تصميم گيري از موضع يك رهبر مسئول و آينده نگر برخورد نميكرده و در دو مورد مشخص يعني با توجه بدردسترس بودن آتش بس به ادامه جنگ رضايت داد و دوم فرمان بقتل عام زندانيان سياسي پس از عمليات مجاهدين (و نه تنها از مجاهدين) داد.
شما ميفرماييد: " امام در کجا برای خود هاله ی قدسی آفرید ، مگر بارها و بارها خود راخادم ملت ننامید ، مگر فهمیده را رهبر واقعی انقلاب ندانست...."
برادر حرف من هم همينه ايشان خيلي حرفا و خيلي وعده ها داد مگر نگفت ما يك حكومتي ميخو اهيم عرفي مشابه كشورهاي اروپايي مگر نگفت حتي كمونيست ها هم آزادند در اظهار عقيده و مگر نگفت و مگر نگفت..... همه رو پشت پا زد گفت "اگر 36 ميليون بگويند اري من ميگويم نه" مگر ميشود از اين امامزاده انتظار دموكراسي و آزادي داشت حاشا كه هرگز نبوده و نيست براستي ايشان از ديد من مجسمه نفاق خلف وعده دروغ و ريا كاري است. همين قانون شورا ها رو هم كه اندك منفذي براي مشاركت مردم و يك قدم به پيش بود به بهانه جنگ تعطيل نكرد؟ در آخر عمر هم مهرش را كوبيد و ولايت فقيه رو مطلقه كرد تا شايد لباسي كه به قباي ايشان دوخته شده بود(بقول مهندس بازرگان) بر قامت جانشينانش حفظ كنه .
گرچه شما فرمودید :
"اگر من و امثال من نبودند معلوم نبود که از وجود حضرتعالی خبری باشد که اینک بر روی مبلمان منزل لمیده و اظهار فضل نمایید"
گرچه من به تمام کسانی که با نیت خالص و برای دفاع از کشور به جبهه ها رفتن ارزش و احترام زیادی قائلم ولی واقعیت دیگری هم هست که اگر خمینی نمیتونست این همه جوانهارو به جنگ بفرسته (اتفاقی که در سالهای پایانی افتاد و تفریبا جبهه ها خالی بود و یکی از دلایل اصلی نوشیدن جام زهر بود) از وجود خودم مطمئن نیستم ولی مطمئنم صدها هزار نظامی و غیر نظامی زنده میموندن و بقول رفسنجانی هزار میلیارد دلار خسارت به این کشور و همچنین عراق وارد نمیگشت چرا چون آقا حرف اول و اخر رو میزد. چون آقا نیاز به خون داشت برای تثبیت پایه های این نظام ولایی چر ا چون جنگ نعمت بود بنظرت برای چی و برای که؟
شما فرموديد :
" امام در پاسخ رئیس قوه ی قضائیه که جویا می شود که افراد مورد نظر به ظاهر توبه نموده و باطنا همچنان دل به خیانت دارند می نویسند در صورتی که اینچنین است اینان حکم محارب را دارند . از شما می پرسم اگر از این فرمان استفاده ی نابجا شده و مسئولین وقت برای نیل به امیالشان به قول شما همه را از دم تیغ گذرانده اند ، این گناه متوجه امام است ؟"
اگر منظورتون نامه اي بوده كه در سال 67 بعنوان دستور اعدام زندانيانيكه سر موضع بودن و توسط آقاي منتظري هم انتشار يافت و منجر به كشتار زندانيان سياسي شده - در اين دستور عطفي به درخواست رئيس قوه قضاييه موجود نيست مگر در حاشيه اون و پيرو استعلام وي از طريق احمد خميني تازه دز اونجا هم سخني از توبه ظاهري و باطن زندانيان نشده. اگر منظورتون نامه ديگه اي هست بفرماييد در جريان قرار بگيريم
فرموديد:
" اگر به اسناد موجود در مورد اختلافات امام و منتظری عنایتی بفرمایید اذعان خواهید کرد که این یکی از موارد اختلافی این دو عزیز می باشد
این منتظری همان منتظری است که ما دانشگاهیان بارها وبارها او را گربه نره خطاب کردیم و به هر دلیل بجا و نابجایی مورد تمسخر قرار دادیم . امروز چه شده که محبوب قلبها قرار گرفته و ما مدافع بی چون و چرای او شده ایم ؟"
بله اختلاف اين دو از قبل هم بوده ولي مساله اي كه منجر به جدايي اين دو شد و اون الفاظي كه خميني از ايشان ياد كرد بر سر موضوع اعتراض شديد و اعلام برائت ايشان از شكنجه و اعدام دستجمعي زندانيان بود.
درست است جك زياد در مورد منتظري گفته ميشد ولي با اين اقدام ايشان در اعتراض به اعدامها حتي در برابر خميني- بيكباره همه اون باصطلاح سيئات به محسنات تبديل شد و جايگاه بسيار قابل احترام اميزي در قلوب مردم آزاديخواه حتي در ميان توده و عوام مردم پيدا كردند و ديگر از اون دست انداختن هاي قبلي اثري نماند بنابراين بحث مدافع بي چون و چرا مطرح نيست. اين موضوع خود حتي در اون بحبوحه هم ادعاي شما بر محبوبيت وسيع مردمي خميني را با ترديد مواجه ميكنه(گر چه در اون مقطع بنظرم از محبوبيت قابل توجهي برخوردار بود). شما به نظر سنجي اشاره ميكنيد مگر وزارت كشور اقاي خاتمي نظر سنجي نكرده بود كه 75 درصد مردم از حكومت ناراضي و خواهان تغييرات اساسي در ان هستند اگر محبوبيت ادعايي شما صادق باشد چه زود مردم ميراث امامشون رو از ياد بردن؟ برادر- خميني يك تابو در اين حكومت است و هيچ كس را ياراي انتقادي ولو اندك و خفيف نيست.
در شرايط كنوني محبوبوبيت خميني را بسيار محدود ميدانم و رفته رفته نيز محدودتر خواهد شد.
فرموديد :
" این شمائید که باید به وجدانتان رجوعی مجدد نمایید که چرا از افرادی که از بمب گذاری در حرم امام رضا نیز رویگردان نبودند دفاع می کنید..."
من واقعا از اين مورد اخيري كه فرموديد بسيار متعجب شدم شما كه اهل منطق و تعقل هستيد چطور نمايشنامه اي به اين نخنمايي و رسوايي را كه سناريويي ساخته و پرداخته نهادهاي امنيتي بود باور ميكنيد. روز عاشورا ساعت 12 انفجار ميشه ساعت 2 بعدالظهر راديو- پيام اقا؟ رو ميخونه ميگه اين كار منافقين هست به اين ميگن معجزه آقا مثل همين انتخابات كه به محض اعلام برنده و برخلاف قانون اساسي صحه بر انتخاب احمدينژاد ميگذاره تا كسي بعد از ان جرات اعتراض نداشته باشه و كار رو يكسر كنه . در جريانات بعد از قتل هاي زنجيره اي از سوي جريانات اصلاح طلب و در نشريات انها به صراحت اعلام كردن كه اينكار كار محافل خودسر امنيتي سعيد امامي است.
تا اونجايي هم كه من مطلع هستم در داخل نظام هم كمتر كسي اين رو باور كرد.
برادر اين اون شجره اي است كه خميني براي خامنه اي برجاي گذاشت و بحق اين اقا هم حق مطلب رو بجا اورد و نشون داد دست كمي از امامش در سركوب دگر انديش و مخالف و معترض نداره (كه ظاهرا شما هم از اين بي مهري ها بي نصيب نمونديد) الحق كه پيرو راستيني هستند براي امامشان و من خط امامي واقعي را ايشون ميدونم .
اينكه فرموديد:
"انتظار ندشتم به دروغ متوسل شوید ، ...اما هرگز شعار علیه خمینی را نه دیده و نه شنیده ام ، ... احتمال می دهم شما هرگز شعار خمینی کجایی موسوی تنها شده را نشنیده باشید"
مشخصا اگر بخواهم بگم روز 25 خرداد 89 تظاهرات بزرگ – بله بنده هم مانند شما در همه صحنه ها حضور داشتم ودر راحت طلبي و لميدن بر روي مبل خانه را هرگز ترجيح نداده و نميدهم. در اواخر راهپيمايي خصوصا بعد از كشتار مردم و جوانان بدست برادران غيور بسيجي!!؟؟ بارها شنيدم عليه خميني البته نه بصورت دستجمعي چيزي نبود كه حواله خميني نكنند من خودم شاهد بودم. بله برادر من حالم از اين استبداد بهم ميخوره در آرزوي آزادي هستم حتي يكبار هم يا حسين مير حسين نگفتم يكبار هم راي ندادم مانند خيلي از دوستام و همكارانم كه مثل من فكر ميكنند. ولي بخاطر آزادي وبه احترام و به حمايت از اونايي كه راي داده بودند ولي رايشون مثل خيلي از دفعات ديگه دزديده شد وارد صحنه شديم ولي با حفظ عقايد و آرمانهامون. ما آزادي و حق حاكميت خودمون رو ميخواهيم و اين كمترين حقمون هست.
باري حرف و حديث زياد است ولي آخه برادر اونقدر نقد و انتقاد بر ايشان(خميني و ...) وارده كه عاجز و خسته از بيان بسياري از اونها هستم . درك ميكنم بخاطر علاقه اي كه بايشان داري احتمالا حرفهام خيلي گزنده باشه ولي بنظر مياد شما آدم صبوري هستي و حاضري كه به اين حرفها گوش بدي و نظر خودت رو هم بگي اميد دارم كه اين صبوري و منطقي بودن شما واقعي باشه و منوط به دنياي مجازي نباشه و خداي نكرده اگر دست شما بامثال بنده بيافته آن نكني كه با گرگان بيابان هم نميكنند.
تا اينجا همواره از اختلاف گفتيم و اختلاف راي ولي نتيجه گيري مهم است آيا شما به آزادي و حق حاكميت مردم قائل هستيد؟ ايا به يك حكومت عرفي كه تماما بر اساس راي مردم باشه و بر اساس جداي دين از حكومت شكل گرفته باشه و همه چيز از مردم باشه و براي اونها باشه معتقدي؟
اگر چنين است شما همسنگر و همرزم من هستيد و من روي شما را ميبوسم.
برادر بقول شاعر " حتي نگذاشتن همصدايي رو بلد باشيم" "حتي نگذاشتن دوست داشتن رو بلد باشيم"
يكم هم از خودم باهات درد دل كنم باور كن اين جمهوري اسلامي هر بلا و بختكي كه بود ولي باعث شد نگاه من به دين و دنيا دگرگون بشه و ديگه تا جائيكه امكان داره خودم به اطمينان و درستي امري هر چه باشد نرسم اونرو باور نكنم . من از دين ارثي و قومي قبيله اي بيزارم . فعلا ديني براي خودم برنگزيدم. چون در بررسي تاريخ اسلام برايم روشن شده كه بسياري از اقدامات متوليان اين دين قابل دفاع نيست و اشكالات اساسي بر كتاب قران حاكم است (مانند عدم لغو برده داري و دستور به ضرب و شتم زنان در صورت سرپيچي از دستور و..) و در بهترين حالت و موجه ترين صورت اين گونه اديان رو تابع زمان و مكان خودشون معتبر ميشه دونست و تعميم اون به زندگي حاضر منجر به كوتاه كردن دست عقل و درجا زدن و عقب ماندگي است . خود من در يك خانواده پر جمعيت و با پدري كارگر در جنوب تهران بزرگ شدم گر چه پدرم يه انسان مقيد به اصول شرعي و نمازخوان بوده ولي در عين حال يك آزاديخواه بوده كه در جريانات مصدق به زندان هم محكوم ميشه و هميشه از عملكرد به نام دين حكومتگران بعد از انقلاب نزد ما برائت ميجست. موضوع دفاع از اين يا اون سازان نيست موضوع بالا كشيدن حق حاكميت مردم و به مسلخ بردن آزادي ها است شكستن حريم عقل و شرع و دين و انسانيت است اون هم از جانب مدعيان دين و از روز اول (اون محاكمات اول انقلاب از عوامل حكومت پيشين يادتا ن هست؟). من خودم در زمان دانشجويي از محل اقامت خميني باديد داشتم ايكاش بجاي اين ساده زيستي اعيان نشيني ميكرد خوب ميگشتو ميپوشيدو مي خوردو ميزدو ميبرد ولي قدرت را بواسطه خدا و پغمبرو امامان حق خود نمي پنداشت. و واقعا پدر همه ملت بود و پدري مي كرد . اما كاري كرد كه مصداق شعر شاملو گشت :
" تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای؟
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز باور نداشتی.
.....
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد
که مادران ِ سیاه پوش
- داغ داران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد -هنوز از سجاده ها
سربرنگرفته اند."
هيچگاه بسياري از بچه محل هام رو يادم نميره (با اين حال كه سن زيادي نداشتم اون زمان ولي بخوبي يادم هست) بسياري از اون ها در سنين جواني و نوجواني اعدام شدند واقعا جزء بهترين و پاك ترين هاي محل زندگيشون بودند بسيار مهربان و مردم دار. با اينحال كه سن زيادي نداشتم هيچگاه نميتونستم اين حرف خميني در مورد منافق و كافر و اين چيزا رو باور كنم چون اونهارو از نزديك لمس كرده بودم. شما هم شايد در دوستان يا فاميل همچنين مواردي رو داشته باشين . مگر چه ميگفتند و مگر چه ميخواستند جز ارمانهاي انقلاب يعني آزادي و حق بيان و عقيده و فعاليت مسالمت آميز مگر براي اونها فداكاري نكرده بوند ا ز سالها پيش چرا بايدداغ و درفش و گلوله جايزه اش باشه اگر خيانتي هم مرتكب شده باشند (به زعم شما) بخاطر رفتارهاي ددمنشانه و كشت و كشتارو بگيرو ببندي است كه حكومت با تمام مخالفانش راه انداخت خميني حتي در وصيت نامه اش هم دست از اين ازادي ستيزي با گروههاي ملي هم برنداشت و خلفاي خودش رو از اجازه ورود اينها به عرصه سياست كشور منع كرد.
به اميد روز آزادي
زنده باد آزادي
با درود فراوان به دوست ناشناسم
در ابتدای سخن خدمت شما برادر خوبم عرض می کنم حال که در مسند قدرت نیستم و در فضای مجازی با شما هم کلام می باشم شاید صبور به نظر بیایم ، اما اینکه اگر روزی به مقامی دست یابم و باز چنین عمل کنم الله اعلم ، باور کن نمی دانم ، چرا که با این سن کم نسبت به تاریخ بشری با چشمان خود بسیار دیده ام که قدرت از آدمی چه هیولایی می سازد . به هر حال امیدوارم هرگز از لذت قدرت بهره مند نگردم .
اما نسبت من با آزادی ، من واله ی شریعتی هستم او که پیشوایش مصدق بود و سالها برای آزادی نالید . جرج جرداق نویسنده ی شهیر دنیای عرب می نویسد که عمر و امام علی هر دو هنگام اعزام والیانشان به منطقه ی حاکمیتشان آنان را در مورد مقوله ی آزادی سفارش می نمایند . اما عمر به فرماندار خویش می گوید وقتی به محدوده ی تحت حاکمیت خویش رسیدی به مردم آزادی بده در حالی که مولا می فرمایند وقتی پای به مصر نهادی آزادی مردم را سلب نکن . این مرد بزرگ ادامه می دهد که بین این دو مقال تفاوتی از زمین تا آسمان وجود دارد ، چرا که آزادی دادنی نیست حق انسان است ، خداوند آدمی را آزاد آفریده و هیچکس حق سلب این موهبت خدادای را ندارد .
به یاد دارم در بحبوحه ی انتخابات 76 که هنوز پیروزی خاتمی در هاله ای از ابهام قرار داشت با جناب تقوی که گمان می کنم فعلا دبیری شورای سیاستگذاری ائمه ی جمعه را به عهده دارد در مورد اینکه آیا جناح راست آن موقع برای رای مردم ارزشی قائلند یا خیر ساعتی مجادله نمودیم . ایشان می فرمودند درست است که برای قرار گرفتن بر کرسی قدرت مقبولیت لازم است ، اما مشروعیت حکومت وامدار رای مردم نیست . توضیح می دادند که اگر همه ی مردم رای به امثال معاویه دهند برای فردی با این خصوصیات اگر چه حق حاکمیت ایجاد می گردد اما این حق مشروع نیست .
شاید این کلام روشنفکرانه به نظر آید ولی به گمام ما هر دو می دانیم که دوستان می خواهند با این صغری و کبری دائره ی حاکمان را محدود به فقها نمایند و این درست مخالف نظر صریح امام است .
برای روشن شدن مطلب به ذکر دو مورد خاص می پردازم . حتما به یاد دارید که در پاریس خبرنگاری از ایشان پرسید اگر همه ی مردم ایران به رژیم شاهنشاهی رای دهند شما چه خواهید کرد ، ایشان پاسخ دادند بنده به عنوان نظر شخصی این را قبول ندارم ولی به رای ملت احترام می گذارم .
احتمال می دهم که شنیده باشید که بعد از پیروزی انقلاب عده ای از روحانیون به خدمت ایشان رسیده و مسائلی در مورد انتخابات مطرح کردند ، از جمله این که چه نیازی به این همه هزینه ی گزاف برای برگزاری انتخابات است ؟ به هر حال علما انسانهای صالح را برای این امور بهتر از مردم می شناسند ، اینکار را به جمعیتی از فقها بسپارید تا رئیس جمهور ، نخست وزیر ، نمایندگان مجلس را انتخاب کنند . امام در جواب می گوید کاری که شما می خواهید انجام دهید از کار شاه بدتر است چون او میخواست روحانیون در امور مداخله نکنند یعنی قصد حذف یک قشر خاص را داشت ، اما شما می خواهید همه ی مردم را از حقوق خویش محروم کنید و اداره ی همه ی امور را به همان قشر خاص محول کنید.
حال من از شما دوست عزیز می پرسم آیا امامی با این روحیه می تواند به حذف همه ی دگر اندیشان بیاندیشد ؟ عزیز من تا عینک بدبینی به چشمتان هست محال است با واقعیات منصفانه برخورد کنید . کدام انقلاب را سراغ دارید که در ده ساله ی اول عمرش دوبار رفراندوم ، چهار بار انتخابات ریاست جمهوری ، سه بار انتخابات مجلس و دو بار انتخابات خبرگان برگزار کرده باشد ؟ آنوقت شما با آن شرایط خاص که برخی قومیتها داعیه ی استقلال داشته ، برخی به دلایل مختلف اعلام جنگ مسلحانه کرده ، عده ای به خاطر از دست دادن منافع به انواع توطئه ها دست زده ، برخی دول به خاطر از دست دادن پایگاه استراتژیکشان در پی براندازی آن بوده و کشوری با یک ارتش مجهز به انواع سلاحها و برخودار از پشتیبانی قریب به اتفاق دول منطقه و فرا منطقه ای به قسمت قابل توجهی از مملکت دست اندازی نموده است بر شخص اول مملکتش خرده می گیرید که چرا انتخابات شوراها را برگزار نکرده است ؟
این مرد که شما مخالف اراده ی ملت می خوانیدش ، حتی در هنگام موشک باران تهران حاضر نشد انتخابات را به تعویق اندازد . این مرد را که سرکوبگر هر نوع نظر مخالف خویش می خوانیدش ، خود به انشعاب روحانیت رای داد . نمی دانم نامه ی او را به خزعلی خوانده اید ، آنجا که این عالم از نظر این حقیر متحجر، بر سر منبر مارکسیست بودن و بی حجابی همسر سلامتی را چماقی بر سر ایشان کرده بود با چنان عتابی از سوی او مواجه شد که هرگز آنرا از یاد نخواهد برد . نمی خواهید اندک درنگی در نوع تحلیلتان بفرمایید ؟
اما در مورد اینکه خمینی علیرغم قولهایی که برای حاکمیت یک حکومت مترقی و امروزی داد ، در عمل به برپایی یک حکومت فرد محور مستبد اقدام نمود . حتما می دانید در پیش نویس اولیه قانون اساسی که به اذعان ابراهیم یزدی و سحابی و بسیاری دیگر از همراهان آنروز امام مورد تایید او قرار گرفت سخنی از اصل ولایت فقیه نبود و آنکه برای اولین بار این مطلب را در مجلس خبرگان قانون اساسی مطرح کرد مرحوم آیت بود ، همچنین به گمانم می دانید که امام در نجف سالها قبل از تحولات مربوط به انقلاب کتاب ولایت فقیه را نگارش نموده بودند و اگراین مسئله در مجلس خبرگان مطرح و مورد تصویب قرار گرفت شاید متاثر از نگاه خوشبینانه ی انقلابیون آن زمان به شخصیت خاص و کاریزمای ایشان بودکه باعث شد هشدارهای از سر دلسوزی جناب مقدم مراغه ای نیز شنیده نشود. برای درک این مطلب شما می توانید به نظریات افرادی چون سروش ، بازرگان ، طالقانی ، مرحوم سحابی و بسیاری از فرهیختگان جامعهِ ی آنروز در مورد ایشان البته در آن برهه ی خاص رجوعی مجدد فرمایید .
بنده نیز امروز به مانند شما و شاید بسیاری از مردم ایران اعتقادی به حاکمیت ولی فقیه ندارم ولی یک واقعیت تاریخی را نمی توان در خلاء و فارق از شرایط محیطی آن بررسی کرد . اکنون سئوال من از حضرتعالی این است اگر بر فرض محال آن روز امام با گنجاندن این اصل در قانون اساسی مخالفت می کرد و حرف او به کرسی می نشست ، شما امروز او را متهم به دیکتاتوری و ایستادن در مقابل نمایندگان ملت نمی کردید ؟
نمیدانم چند بار قانون اساسی اول را مطالعه فرموده اید ، خواهش می کنم بی غرض بفرمایید آیا سرجمع این متن با مبانی قابل قبول حقوق بشری در تضاد است ؟ آیا این اصول با اذعان به اینکه دارای نواقصی نیز می باشند ، در صورت عمل به روح واقعی آنها نمی توانند باعث فضایی نسبتا معقول از نظر جامعه ی جهانی برای مردم ایران فراهم نمایند ؟ استحضار دارید ، قانون اساسی فعلی به مانند قانون مشروطه متاثر از قوانین موجود در چند کشور شهره به دمکراسی می باشد .
ممکن است بفرمایید با اختیارات بیش از حدی که قانون برای ولی فقیه قائل شده و یا قیودی که برای آزادی و سایر حقوق شهروندان در این قانون موجود است بر پای قسمتهای مترقی این اصول چنان غل و زنجیری می نهد که بود و نبودشان علی السویه است . بنده این مسئله را کتمان نمی کنم که قسمت اعظم گرفتاریهای فعلی ما به خاطر امکان سوء استفاده از همین مسئله بوجود آمده است . اما دوست عزیز این حد اختیارات در بسیاری از ممالک پیشرفته برای شخص اول کشور در نظر گرفته شده ، اما بدلیل عملیاتی شدن همه جانبه ی قانون این مطلب فاجعه آفرین نمی گردد .
دعوای من این است که با اذعان به اینکه هر چه محدودتر کردن اختیارات یقینا کمک شایانی به عدم بازگشت دیکتاتوری می کند ، اما یک انسان سلیم النفس با همین قانون اساسی می تواند جامعه ای سرشار از نشاط و طراوات برای مردم ایران به ارمغان آورد و امام در عمل به این طریقه بسیار موفق بود . هر دوی ما البته هریک به دلیلی بر این باوریم که در اوان پیروزی انقلاب روحانیون و بویژه شخص امام در افکار عمومی دارای وجاهت ویژه ای بودند و بدین دلیل امام می توانست با استفاده از محبوبیت بی بدیل خویش به هر چه که تمنا داشت دست یابد .
به یاد دارم هنگام ارتحال ایشان یکی از خبرگزاریها خبر فوت ایشان را چنین مخابره کرد ، مردی مرد که حرفش قانون بود چرا که ملت هر چه که او می گفت بی کم وکاست می پذیرفت . اما من باب نمونه چند مورد از وفاداری ایشان به قانون را خدمتتان عرض می نمایم .
در انتخابات مجلس سوم به دلیل آنکه نمایندگان راه یافته به مجلس مخالف منویات شورای نگهبان بود ، این شورا به نحوه ی برگزاری انتخابات اعتراض و مسئولین را متهم به تقلب در انتخابات نمود . ایشان با آن شرایط حاد دستور به بازشماری تمام صندوقهای مورد اعتراض داد و پس از بررسی و اطمینان به صحت انتخابات از شورای نگهبان خواست بر آن مهر تایید زنند ، اما برای آنکه بدانید نهادهای موجود چه استقلالی داشتند از شما می خواهم متن نامه ی امامی کاشانی به ایشان در مورد اینکه رهبری حق دخالت در امر انتخابات را ندارد و جوابیه امام به این نامه را مطالعه بفرمایید . جهت اطلاع عرض می کنم آیت الله صافی گلپایگانی به همین دلیل و در اعتراض به عملکرد او از عضویت آن شورا استعفا نمود .
یکی از نمایندگان مجلس نقل می کرد که روزی خدمت ایشان رسیدم و دیدم به شدت ناراحت است ، دلیل آن را جویا شدم گفتند که دیروز در مجلس تصویب کردند که وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد و به نظر من این درست نیست ، می گفت خدمتشان عرض کردم مشکلی نیست به نمایندگان اطلاع می دهیم و مصوبه را اصلاح می کنیم ، آن نماینده می گوید ایشان به شدت برافروخته شدند و گفتند این چه معنی دارد آنچه مجلس تصویب کند باید برای همگان قابل احترام باشد .
محمد هاشمی می گوید روزی به خدمتشان رسیدم و عرض کردم به حمدالله فضای صدا و سیما را تا حد ممکن اسلامی کرده ایم ، امام پرسیدند چطور ؟ به ایشان گفتم به آقایان ابلاغ کرده ایم ریش بگذارند وخانمها بدون چادر حضور نیابند ، می گفت امام خنده ای کرد و گفت آقای هاشمی مردم را منافق بار نیاورید بگذارید هر جور می خواهند زندگی کنند .
خوب می دانید بر سر نخست وزیری میرحسین بین امام وخامنه ای اختلاف نظر وجود داشت ، مرحوم فخرالدین حجازی به منزل ایشان می رود و نظرروح الله را در این مورد جویا میشود ، امام می فرمایند نظر من میرحسین است ولی حق با رئیس جمهور است ، فخرالدین این نظر را به مجلس منتقل نموده و خامنه ای با اکراه موسوی را به عنوان نخست وزیر معرفی می کند ولی در مجلس با اطلاع از نظر او 99 نفر به موسوی رای مخالف می دهند و بعد از اتمام جلسه خامنه ای میگوید نفرمایید 99 نفر مخالف میر حسین هستند بلکه تعداد آنها 100 نفر است ، در همان مجلس مرحوم زواره ای با صدای بلند فریاد زد به امام بگوئید 270پوزه بند به مجلس بفرستد تا ما خفه شویم ، ولی امام خم به ابرو نیاورد که هیچ ، چند روز بعد زواره ای را به حضور پذیرفت و از او دلجویی نمود .
می بینید تنها قانون خوب یک مملکت را آباد نمی کند ، اگر بهترین قوانین دنیا را به عنوان قانون اساسی برگزینید و مجری آن را احمدی نژآد و خامنه ای قرار دهید ، باز هم زندانهای شما مملو از غیور مردان و زنان ایران خواهد شد .
اما در مورد انتصاب افرادی چون خلخالی ، حق با شماست . این یکی از خطاهای خمینی می باشد و اگر او خود به این باور نرسیده بود او را عزل نمی کرد . اما دوست عزیز انقلاب بلشویکی شوروی ، حکومت استالینی ، تصفیه های خونین فیدل کاسترو ، حتی سرهای به گیوتین سپرده شده ی انقلاب فرانسه را به خاطر آورید ، آیا فقط در انقلاب ما چنین اشتباهات فاحشی رخ داده ؟ البته این که در سایر نقاط جهان هم چنین شده جنایت را توجیه نمی کند ، اما به انسان دیدی واقعگرایانه تر می دهد . البته بنده در مورد لاجوردی چندان با شما موافق نیستم و او را معتدلتر ازجناب خلخالی می دانم هر چند به استناد گفته های جناب انصاری می پذیرم ایشان نیز تخلفات بسیاری داشته اند .
اما در مورد جنگ و بیانات جناب منتظری ، بنده به مانند شما این کلمات را وحی منزل نمی دانم و اطلاع دقیق دارم که امام از همه ی کم وکیف جنگ آگاه بودند ، برای این نیازی به استدلال نیست ، کافی است به اخبار مربوط به جنگ که از طریق صدا و سیما اعلام می شد دقت فرمایید و به این نکته توجه کنید که مرحوم امام بدون استثناء هر شب اخبار بی بی سی و سایر رادیوهای فارسی زبان را شخصا گوش می دادند .
دوست من بر روی جنگ بسیار مانور می کنید و بر این باورید که خمینی جنگ را برای حفظ موقعیت خود اگر شروع نکرد حداقل برافروخته نگاه داشت . عزیز من با اینکه در مملکت ما دسترسی به اطلاعات سری بسیار سخت است ولی از شما می خواهم به تاریخچه ی جنگ نظری گذرا بیندازید . از شما می پرسم کشوری که ارتشش تا حد انحلال پیش رفته و از بنیه ی نظامی هیچ در چنته ندارد به چه دلیلی باید آغاز گر جنگ باشد ؟ ممکن است بفرمایید ، قبول صدام جنگ را شروع کرد ولی خمینی با لجاجت آنرا ادامه داد.
دوست من بررسی کنید اولین هیئتی که وارد ایران شد ، اولین قطعنامه ای که در شورای امنیت صادر شد از دولت ایران چه درخواستی داشت ، جز آتش بس ؟ آیا با حضور ارتش بعث تا پشت دروازه های اهواز عاقلانه بود که دولت وقت زیر بار این مسئله برود ؟ آیا این به معنی پذیرش اشغال نبود ؟ آیا با این وضعیت شما بر سر میز مذاکره از دست بالا چانه خواهید زد ؟
ممکن است بفرمایید مبارزه تا فتح خرمشهر را می پذیرید ولی بعد از آن چه ؟ به گمانم نقشه ی ایران را خوب ملاحظه نفرموده اید ؟ بررسی کنید پس از آزاد سازی خرمشهر چه مقدار از خاک کشور ما در اشغال ارتش عراق بود .
گیریم عراق تا سرحد مرزهای مورد توافق در قطعنامه ی الجزایر عقب نشسته باشد ، شما چه تضمینی می دهید که با پذیرش آتش بس این ارتش با بازسازی ، مجددا به مرز و بوم ما یورش نمی آورد ؟ مگر دولت کویت در تمام دوران جنگ از پشتیبانان مال و لجستیکی صدام نبود ؟ این هیولا با انگشتان آغشته به عسل آنان چه کرد ؟
شاید بفرمایید جامعه ی جهانی از این اتفاق جلوگیری می کرد ، خواهش می کنم یک و فقط یک قطعنامه قبل از قطعنامه ی 598 نشان دهید که حقوق تضییع شده ی ملت ما را به رسمیت شناخته باشد .من باید باور کنم جامعه ی جهانی که حدود 80 کشور آن مستقیم یا غیر مستقیم ارتش بعث را تجهیز می کرد در پی استیفای حقوق ملت ما بود ؟ کشور ما را بارها و بارها برخلاف تمام کنوانسیونهای بین المللی آماج انواع سلاحهای ممنوعه کردند ، کدام مرجع بین المللی کوچکترین اعتراضی به این مطلب کرد ؟
دوست من از اینکه امام فرموده جنگ نعمت الهی بود بسیار شاکی هستید ، در این دیار و در سالهای دور آریو برزن نامی به دفاع از کیان ملت در برابر متجاوزان مردانه ایستاد و بر سر این هدف جان خویش بر کف نهاد . آیا مردم ایران به دلیل آنکه در آن جنگ انسانهای بسیاری کشته شدند ، جنگ را نقمت می دانند ؟ خمینی آنقدر احمق نبود که به تبعات زشت جنگ نا آگاه باشد ، اما قطعنامه ی ترکمانچای بهتر است و یا تلفات چالدران ؟ بخشیدن بحرین ارزشمند تر است یا درس عبرت دادن به تمامی جنگ طلبان که بدانند این دیار کنام گرگ صفتان نیست ؟ اینکه در یک صد سال اخیر این تنها جنگی است که ملت ما از یک وجب خاک خویش نگذشت افتخار نیست ؟
به یاد دارم که آقای جان کری در مناظره با جناب بوش اعلام کرد این جنگ ، اشاره به جنگ عراق ، در مکانی نامناسب و در زمانی نامناسب اتفاق افتاد ، اگر امروز و در پی سالهای متمادی بعد از جنگ کسی جرات حمله به ایران را ندارد از برکات جنگ نمی باشد ؟
دوست من هر فرد ناقص العقلی نیزمی داند جنگ بلای خانمان سوز است که انشاءالله نصیب هیچ ملتی نگردد ، اما اگر یک جانی قصد جان و مال و ناموس شما را داشته باشد ، کدام انسان شریفی در دفاع از حریم خویش تردید می کند ؟ جنگ نعمت بود در همان حال ویرانگر.
دوست من اگر جنگی نمی شد و خمینی می توانست با امکانات مملکت به وعده ی آب و برق مجانی عمل کند ، محبوبتر می شد یا با تحمیل میلیاردها خسارت مالی و از دست دادن شریفترین فرزندان ایران عزیز ؟
در مورد نامه ی رئیس قوه ی قضائیه علاوه بر مطالبی که اشاره کردید ، مطلب به همان صورت است که عرض کردم . در مورد قتل عام هم که گویا به ریزه کاریهای حقوقی مورد اشاره در کامنت قبلی توجهی نفرموده اید .
اما در مورد نظر سنجی دوران خاتمی ، دوست من به نظر من عدد 75 خوشبینانه است نارضایتی بیش از اینهاست ، اما اشتباه شما در این است که فکر می کنید این اکثریت به ساختار حکومت معترضند ، خیر عدم رضایت مردم به دلیل ناکارامدی مدیران نالایق است ، نه اصل نظام . هر چند شاید تعدادقابل ملاحظه ای به اصل نظام نیز باور نداشته باشند .
دوست من گیریم قضیه ی انفجار حرم رضوی همانطور که شما فرموده اید یک سناریوی طراحی شده از جانب رژِیم باشد ، آیا اعمال تروریستی سازمان به همین یک مورد خلاصه می شود که ما حکم به برائت سازمان دهیم ؟
اما در رابطه با ادیان آسمانی بویژه اسلام ، قران و بقیه ی مسائل به گمانم بحث مفصل جداگانه ای می طلبد ، اجمالا خدمتتان عرض می کنم بنده تاریخ ادیان را از سرچشمه ها مورد مداقه ی فراوان قرار داده ام ، در قران بسیار غور کرده ام ، تفکر شیعی و اهل سنت را نسبتا خوب بررسی کرده ام ، سئوالات بی جواب بسیاری برایم بوجود آمده و اینک تنها به خدای منان ایمان دارم و در باره ی بسیاری از مطالب تردید جدی دارم .
در پایان از شما دوست عزیز می خواهم سینه ی خویش را به جای نفرت از عشق لبریز نما یید که
از محبت خارها گل می شود وز محبت سرکه ها مل می شود
دوست من آرمانی فکر کردن زندگی را سخت و دشوار و بی صفا می سازد با واقعیات زندگی کنید ، به دنبال انسان کامل نباشید که یافت می نشود
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با درود مجدد و متقابل به آقا ناصر/
ضمن سپاس از شما بخاطر اختصاص وقتی از خودتان به این مباحث در این دنیای مجازی انسان دوست میداشت ایکاش شرایطی در کشور وجود داشت و آزادی کاملی که همه بتوانند حرف و نظر و انتقادشون رو بگن شرایطی که هیچ کس به هیچ بهونه ای نتونه سرنوشت یک کشوررو بدست بگیره و در مورد حیات و ممات یک ملت تصمیم بگیره. کشوری که به هیچکس برای از میدان به در کردنش انگ و برچسب محارب و منافق و کافر... زده نشه تا هیچکس و گروهی مجبور به دست بردن به خشونت برای استیفای حقوق مسلمش نشه. در محیط آزاد است که خلاقیتها و ظرفیت های انسانی برای شکوفایی و رشد- زمینه پیدا میکنه. و هم در این محیط است که انتظار میرود انسان مسئول رشد دهیم. بخاطر همین است که محور بحث و خواسته من همانا آزادی است که لازمه بقای انسان در مقام انسانی است. ایکاش کشوری داشتیم که من و شما در کنارهم بدون هیچ ترسی حرفهامون رو بزنیم هیچ فردی بخاط تقدسش بری از انتقاد شناخته نشه .
گرچه قصدی برای تکرار آنچه گفتم ندارم ولی تاکید بر روی پاره ای از نکات ممکن است روشنبخش باشد لذا توجه شما رو به نکاتی چند جلب مینمایم و چنانچه مواردی در واکنش بفرمایید بگوش شنوا هستم گرچه صحبت در این مباحث که درگیر تاریخ یک ملت است بسیار بسیار طاقت فرسا دشوارو طولانیست.
در مورد شخص خمینی شما تلاش دارید بفرمایید ایشان نه تنها حداقل ادم دیکتاتوری نبوده بلکه برخورد چنان بدی هم با دگر اندیشان نداشته و نشانه اون هم فلان حرف و فلان واکنش امام است. ولی من میگویم همانطور که خود شما مطلعید ایشان حرف ووعده های مثبت زیاد داشتند اما آیا این کافیست؟ من باید بر اساس حرف و یا نیت خوب ایشان حساب کنم یا بر روی عمل وی ؟ بهرحال این ولایت فقیهی که خود شما هم فرمودید به این نتیجه رسیده اید که دیگر قابل قبول برای شما نیست محصول نظریه خمینی است و خود ایشان هم اولین حاکم ان بوده اند و دربازنگری قانون اساسی بر مطلقه کردنش صحه گذاشت . دردوران حاکمیت هم تصمیماتی گرفتن که الان زمینه انتفاد شدید امثال بنده و بنظرم توجیه امثال شماست مثل جنگ و دستور قتل عام سال 67
این ولایت فقیهی که امروز شما هم به ان اعتقادی ندارید درنهایت آرزو و آرمان تاریخی (حکومت فقها)و محصول و ساخته و پرداخته خمینی است. بله وی گفته است مجلس در راس همه امور است ولی در عین حال خود شخص اول و از جایگاه حقوقی و قانونی مافوق هر چیز دیگر است (تناقض) و از نظر تئوری و عملی قدرت دخل و تصرف بر هر چیزی را داراست پس حالا دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟ در اون کشورهای پیشرفته ای که شما اشاره کردید معمولا مجلس حرف آخر را میزند حتی در مورد جنگ و غیره . ولی ایا در این قانون اساسی و این کشور ولایی این گونه است ؟ ولی فقیه هم رهبر است هم فرمانده کل قوا و....
وفتی حیات و ممات و جنگ و صلح یک ملت در اختیار یک فرد باشد تجربه ثابت کرده است که چه خسرانی ببار میاید. بنابراین بحث عینک بد بینی نیست از شما که دور یا نزدیک دستی بر آتش دارید و امروزبا نفی حکومت فردی (ولایت فقیه) به آزادی معتقد هستید و بخوبی از نحوه و کم و کیف برگزاری انتخابات(بهتر است بگوییم انتصابات) در این رژیم آگاهید و حتما بخوبی میدانید تفلب و رای سازی ودستکاری همیشه دراین انتخابات رایج بوده و هست تعجب میکنم چطور عین تبلیغات مستبدین را در خصوص افتخار به برگزاری چندین و چند انتخابات تکرار میکنید؟
آیا انتخاباتی که در سایه حاکمیت ولایت فقیه و شورای نگهبان و تحت کنترل نهادهای امنیتی برگزارشده و میشود انتخاباتی سالم و آزاد است؟ و قابل افتخار؟ ایا اینکه در جاهای دیگر چه شده و چه ها شده معادله ای را برای کشورما تغییر میدهد؟ چطور میفرمایید ممکن است به درک بهتر شرایط فلان حادثه کمک کند؟ ایا این جز توجیه کردن معنی دیگر دارد؟
موضوع کشتار انسانها موضوع منکوب کردن آزادی هاست به یغما بردن آرزوهای تاریخی یک ملت موضوع به مسلخ بردن آزادی ها ست آیا این با گفتن اینکه مثلا در انقلابهای دیگر هم چنین اتفاقاتی افتاده و یا مثلا بعضا گفته میشه انقلاب فرزندان خود را میبلعد باعث میشه آدم یه درک بهتر شرایط (با بهتر بگیم سرکوب و کشتار) کمک کنه؟
مرحوم بازرکان به خمینی گفت که این ولایت فقیه قبایی است که برای شما دوخته شده تا شاید وی را منصرف نماید. مگرمرحوم طالقانی به صراحت و روشنی نگفت صدای پای دیکتاتوری نعلین میاد و همگان رو از دیکتاتوری مذهبی(آخوندی) برحذر نداشت؟ و به نشانه اعتراض کف مجلس می نشست.
شما می فرمایید:
" اکنون سئوال من از حضرتعالی این است اگر بر فرض محال آن روز امام با گنجاندن این اصل در قانون اساسی مخالفت می کرد و حرف او به کرسی می نشست ، شما امروز او را متهم به دیکتاتوری و ایستادن در مقابل نمایندگان ملت نمی کردید ؟"
باید گفت بهیچوجه اتفاقا همن انتظار باید میرفت تا خمینی به وعده هایش که پیش از این داده بود عمل میکرد و اگر چنانچه به حق حاکمیت مردم وفا دار بود حد اقل خود این مقام را نمیپذیرفت.
در بخشی از صحبت شما فرمودید:
" می بینید تنها قانون خوب یک مملکت را آباد نمی کند ، اگر بهترین قوانین دنیا را به عنوان قانون اساسی برگزینید و مجری آن را احمدی نژآد و خامنه ای قرار دهید ، باز هم زندانهای شما مملو از غیور مردان و زنان ایران خواهد شد"
من چندان موافق نیستم زیرا همانطور که بخوبی میدانید قوانین خصوصا قانون اساسی کشورها مهتمرین قسمت اون روح و شالوده حاکم بر ان است ایا در قانون اساسی کشور ما اصل و اساس و رکن رکین آن چیزی جز برسمیت شناختن حکومت فقها و نادیده گرفتن منشا و مشروعیت حکومت یعنی مردم و حواله دادن اون به خدا و پیغمبر و امامان و بعد به آقایان است؟ بنابراین شما میبینید تمام قوانین موضوعه پس از آن کاملا و بدرستی تحت تاثیر این شالوده است. لذا قانون اول باید درست و بر اساس خواست و اراده مردم شکل بگیره لذا چنانچه مجریان ناسالمی بر روی کار آیند بسرعت به پایین کشیده میشوند.
مثلا شورای نگهبان و نظارت استصوابی و غیره نهادهای طبیعی برآمده از قانون اساسی ولات فقیه است و تا زمانی که ما قائل به این قانون اساسی باشیم و گمان کنیم میشود از سایر ظرفیت های اون استفاده کرد مادامیکه شالوده این قانون بر اساس نقض حق حاکمیت مردم بشکل یک دیکتاتوری فردی با اختیارات تمام عیار است فکر خامی است که تجربه ثابت کرده است که بجایی نمیرسد. و استفاده دوستان اصلاح طلب و خط امامی ها مانند موسوی از این ترم (استفاده از تمام ظرفیت های قانون اساسی) استفاده ابزاری و سیاسی بمنظور عدم حذف و باقی ماندن در فضای سیاسی است که این خود قابل درک است گرچه حاکمیت خود بخوبی از این واقعیت آگاه است.
بنظرم با این تجربه 30 ساله اکثریت قاطع مردم خصوصا اکثریت تاثیر گذار یعنی قشر جوان و تحصیل کرده و جامعه مدنی با اساس این حکومت و این قانون اساسی مخالف هستند و خواهان تغییرات اساسی در آن هستند و در صورت انجام یک همه پرسی این مورد قابل اثبات خواهد شد.
در مورد لاجوردی چند وقت پیش مصاحبه ای از ایشان که احتمالا مربوط به سال 60 بود دیدم مجری تلویزیون میپرسد : ایا این زندانیان خصوصا منافقین حق گرفتن وکیل دارند؟
لاجوردی پاسخ میدهد بله منتها هیچ وکیلی حاضر نمیشود از آنها دفاع کند چون ما او را هم خواهیم گرفت. بله این است انتصاب امام اگر امام امام بود نباید بلافاصله بعد از این مصاحبه با ایشان برخورد میکرد؟ و بیخود لاجوردی لقب قصاب اوین نگرفته است. چطور امام به یک سوال یک گزارشگر رادیو که از یک خانم در مورد الگوی زن میپرسد و جواب میدهد الگوی من اوشین(هنرپیشه سریال معروف ژاپنی اون زمان) است عرش رو به فرش میاره و فتوا میده که بله اگر عمدی در کار بوده حکمش قتل است!!!؟؟؟
فقط به این یکفقره از برخورد خمینی با تنها یک اظهار نظر متفاوت توجه کنید:
روز 8 بهمن 67_ مكان تهران مصاحبه رادیویی با شهروندان به مناسبت تولد حضرت زهرا س
موضوع: الگوی زنان مسلمان امروز
_ سلام
_ سلام
_ به نظر شما چه كسی امروز برای زنان الگوست؟
_ امروز خانم اوشین الگوست نه حضرت زهرا. زهرا متعلق به 1400 سال قبل است و اوشین برای زنان امروز الگو است!.
روز 9 بهمن 1367 / 21 جمادی الثانی 1409 - موضوع : اعتراض شدید به پخش برنامه توهین به مقدسات از رادیو ؟؟؟
مخاطب : هاشمی ، محمد "مدیر عامل صدا و سیما"
بسمه تعالی
روح الله الموسوی الخمینی
آقای محمد هاشمی ، مدیرعامل صدا و سیمای جمهوری اسلامی
با كمال تاسف و تاثر روز گذشته از صدای جمهوری اسلامی مطلبی در موردالگوی زن پخش گردیده است كه انسان شرم دارد بازگو نماید. فردی كه این مطلب راپخش كرده است تعزیر و اخراج می گردد، و دست اندركاران آن تعزیر خواهند شد. درصورتی كه ثابت شود قصد توهین در كار بوده است ، بلاشك فردتوهین كننده محكوم به اعدام است . اگر بار دیگر از اینگونه قضایا تكرار گردد، موجب تنبیه و توبیخ و مجازات شدید و جدی مسئولین بالای صدا و سیما خواهد شد. البته در تمامی زمینه ها قوه قضاییه اقدام می نماید. 9/11/67
سه روز بعد از آن 12 بهمن 67
مكان: دیوان عالی كشور
موضوع پاسخ پس از سه روز در مورد اظهارات فردی در برنامه رادیویی
بسمه تعالی . محضر مبارك حضرت آیت الله العظمی امام خمینی - مدظله العالی درباره محكومیت مسئولین چهارگانه پخش الگوی زن ، من با قاضی محكمه صحبت كردم جرم آنها تسامح وسهل انگاری در انجام وظیفه خطیری است كه در عهده دارند و از نظر قضایی با توجه به حساسیت مسئولیت ، مجازات نامتناسب نیست ولی گفته می شود این افراد خدمتگزاران خوبی هستند و قرینه ایی بر سوءنیت موجود نیست و این ایام هم به وجود آنها نیاز است به نظر می رسد این برخورد موجب تنبه آنان شود كه دیگر این قبیل سهل انگاریها تكرار نشود.بنده درخواست عفو آنها را از همه مجازاتهای تعیین شده در حكم از حضورتان دارم . 12/11/67 - عبدالكریم موسوی
ایلنا: جانشين نماينده ولي فقيه در سپاه پاسداران با بيان اينكه امام در مسائل ديني بههيچوجه اهل سازش نبودند،گفت:امام معتقد به مدارا با مردم بودند.
حجتالاسلام ذوالنوري در گفتوگو با خبرنگار ايلنا در خصوص سيره و روش حضرت امام در برخورد با مخالفان و حل بحرانها در دوران حياتشان اظهار داشت: حضرت امام(ره) در سيره عملي خود مخالفان را به چند دسته تقسيم ميكردند؛بدين معنا كه اگر كسي با اصل اسلام، قوانين، ضروريات و مسلمات اسلام مخالفت ميكرد و احكام و مباني ديني را زير سوال ميبرد؛ امام(ره) كوچكترين اغماض نداشت و به شدت برخورد ميكرد.
وي ادامه داد: نمونهاي را به ياد دارم كه از زني در خصوص الگوي زن مسلمان پرسيده بودند وي گفته بود الگوي من اوشين است؛ وقتي حضرت امام شنيدند كه آن زن اوشين را در مقايسه با حضرت زهرا(س) كه در اسلام الگو است انتخاب كرده است؛آن زن را مرتد دانسته و گفته بودند كه بايد اعدام شود و مهدور دم است، در مورد برخي در نهضت آزادي و ملي مذهبيها كه به قصاص اعتراض كردند امام فرمودند اينها مرتدند.
واقعا برادر گرامی کلاه خودت رو قاضی کن چطور چنین شخصی امام شماست واقعا این امام سر ادم رو پایین نمیاندازه؟ چطور میشه مقدرات یک ملت رو بدست او داد. آیا من باید عینک بد بینی را بردارم من باید دلم را از کینه خالی و از عشق لبریز کنم. باور کن زبانم قاصر از توضیح بیشتره که یابد گفت بدون شرح.
در خصوص جنگ باید گفت هیچکس شکی در حق دفاع و حفظ سرزمین ندارد و انسانهایی که در این وادی گام میگذارند جز قهرمانان و تاریخ پر افتخار هر کشوری میباشند البته این تا زمانی مقدس است که ما تبدیل به متجاوز نشیم. اما آنچه که به حاکمان و متولیان و تصمیم گیرندگان جنگ بر میگردد بدیهی است که کمترین وظیفه یک حاکمیت دفاع و حفظ حریم کشور و حفظ دماء مردم است. شما میدانید صدام هدفش به تصرف درآوردن بخشی از ایران و مشخصا اهواز و خوزستان بود ولی با شروع جنگ و دیدن دفاع جانانه مردم و بهم ریختن نقشه ها بدرستی دریافت که لقمه بزرگتر از دهنش را برداشته و برای در امان ماندن خودش و حفظ نیروها و امکانات کشورش خواهان پایان جنگ بود. خصوصا این مورد پس از فتح خرمشهر کاملا آشکار و قابل درک برای همه بود چه برسد به سیاستمداران.
در آشکار بودن و واقعیت داشتن این امر میتوان در تلاشهای حکومت صدام در بسیج کردن کشورهای مهم منطقه و جهان و کشاندن اونها به پادر میانی و راضی کردن ایران به پایان جنگ که حتی پیشنهادهای مهمی هم در خصوص تضمین جبران خسارتهای ایران از سوی خصوصا کشورهای عرب به ایران داده شد آنرا دید.
اما خمینی و دستیارانش چه کردند ؟ اگر به اندازه درایت صدام در درک اینکه غلط زیادی کرده و میخواهد از خسارت بیشتر خود و کشورش جلوگیری کند- ذره ای و دغدغه ای جز دفاع و حفظ کشور و نیروهایش و جلوگیری از خسارتهای بیشتر نداشتند جنگ رو با سربلندی و با دست برتر به پایان میبردند.(اینکه بگوییم صدام دوباره حمله میکرد بهانه و فکر خامی بیش نیست که در اونصورت هم اتفاقا فرصت برای ایران هم بود تا خود را بازسازی کند و اگر احیانا جنگی هم رخ میداد دیگر صدام هیچ حامی نداشت و متجاوز بودنش رو مهر میکرد و دیگر نمیتوانست ادعای صلحطلبی کند. حداقل اینبود که شرایط دفاع ما نمیتونست بدتر از آغاز جنگ در سال 59 باشه). اما آنها چه کردند به بهانه تنبیه متجاز خود تبدیل به متحاوز شدند و وارد خاک عراق برای سرنگونی صدام گردیدند. تا شاید از این طریق راهی هم برای فتح قدس بگشایند!!!؟ و بخاطر همین تمام حهان را علیه خود بسیج کردند. و منجر به گسترش جنگ به جنگ شهرها و غیره شدند. بیخود نیست رژیم ایران علیرغم اینکه عراق بعنوان آغازگر جنگ شناخته شده قادر به اخذ خسارت نیستند چه بسا اگر کار به دادگاههای بین المللی کشیده شود خسارت سالهای طولانی کردن جنگ رو هم باید بپردازیم.
بنابراین چه چیزی باعث میشه به استقبال جنگ رفت و چطور میشه درک کرد جنگ یک نعمت است حتی زمانی که ما به دفاع مشغولیم؟ مگر اینکه در پس اون دنبال چیز دیگری باشیم که در مورد خمینی بهترین دستاویز برای سرکوبی آزادیخواهان و بستن و یکپارچه کردن فضای جامعه و بهره برداری در آینده که هر موقع حرف از آزادی بزنیم با چماق تو سرمون بزنن که داریم خون شهدا رو پایمال میکنیم اگر برقصیم اگر شادی کنیم اگر بخواهیم حرف خودمون رو بزنیم تشکل خودمون رو داشته باشیم باز و در نهایت داریم خون شهدا رو پایمال میکنیم.
اما کلام آخر در خصوص مجاهدین خلق :
مقدمتا باید عرض کنم با توجه به همه اون چیزی که تا الان گفتم و نادیده گرفتن تمام اون فداکاریها و آرزوهای تاریخی مردم برای کسب آزادی و نهایتا اشغال حق حاکمیت مردم و برقراری یک دیکتاتوری تمامیت خواه و از طرفی سرکوب و ریختن خون انقلابیون و آزادیخواهان و بستن تمام منافذ و امکان زندگی مسالمت آمیز - مقاومت مسلحانه یک حق مسلم برای همه مردم تحت ستم و اشغال هست.
البته در دنیای امروز و شرایط حاضر بنظرم موثرترین راه استفاده از راههای مسالمت آمیز و کم هزینه تر مقاومت مدنی و انقلاب مخملی است .
ببینید در فضای خصومت و جنگ - تبلیغات خصوصا از جانب قدرت حاکم علیه نیروهای دیگر به اوج خودش میرسه تا به هر وسیله ای اون نیروی مقابل رو لجن مال کنه و امکان سرکوب بیشتر رو فراهم کنه. و بهر گروهی با برچسب مناسب همان گروه حمله میکنه.
حاکمیت جمهوری اسلامی و شخص خمینی در مورد مخالفین خصوصا مجاهدین که نیروی اصلی اپوزیسیون و متشکل و دارای پایگاه وسیع درقشر روشنفکر و جوان و حتی مذهبی بودند همین شیوه رو از ابتدا پیش گرفتند و بقول آفای تاجزاده در مصاحبه با نشریه چشم انداز ایران گفت از همان ابتدای انقلاب بین همه جناههای طرفدار خمینی و اصولا حاکمیت این توافق وجود داشت که نباید بهیچوجه به مجاهدین امکان ورود به قدرت و نهادهای آن را داد. بخاطر همین برای سرکوب هرچه بیشتر و سریعتر انگ و برچسب از جاسوسی و وابستگی و غیره شروع و با حضور امام سرکوبگران که اونها رو مفتخر به لقب منافق کرد به مرحله تعیین کننده ای رسید.
بعد حمله وهجوم به متینگها و زدن و کشتن و بستن دفاتر آنها شروع شد بنحوی که تا 30 خرداد 60 دهها تن از هواداران مجاهدین کشته شدند(رغم اعلام شده از طرف مجاهدین نزدیک 50 نفر می باشد) و تعداد زیادی مصدوم و معلول گشتند. در خصوص حوادث 2 سال اول انقلاب چنانچه به روایت دیگری اعتماد و باور دارید توصیه میکنم به مدارک ارائه شده از سوی مجاهدین رجوع کنید (طبیعتا باید به اونطرف دعوا هم توجه کرد)که بسیار حرفه ای عمل کرده اند و تمام اون حوادث را مستند با عکس و فیلم و مصاحبه و غیره در همون زمان مضبوط کرده اند و من با تحقیقی که انجام داده ام و با مراجعه به کسانی که اون وقایع رو درک کرده اند خصوصا غیر از مجاهدین به صحت اونها باور دارم.
پدرم در یک مورد تعریف میکرد در همون زمان مدتی بر روی تاکسی کار میکردم یک روز برای مسافرگیری به ترمینال جنوب رفته بودم که مشاهده کردم مجاهدین میتینگ دارند و همین پاسدارها لباس شخصی ها و انصارها با چماق و زنجیر و غمه به اینها حمله کرده اند و خون جاری بود در حالیکه مجاهدین با زنجبر کردن دستهاشون هیچ عکس العمل خشونت باری نشان نمیدادند. و سعی در کنترل اوضاع داشتند.
البته این سرکوب فقط شامل مجاهدین نبوده و شامل تمام دگر اندیشانی که با حاکمیت زاویه داشتند رو هم شامل شده است.
این حکومت تبلیغ میکند مجاهدین ادمهای عادی و بیگناه رو ترور کرده اند البته اگر چنین چیزی رخ داده باشه باید امران و عاملان اون محاکمه و مجازات بشن البته نه در حاکمیت جمهوری اسلامی در یک حاکمیت دموکراتیک اما با توجه به ماهیت این حکومت و سابقه اون (که امروز بسیار روشنتر از هر زمان دیگر رخ مینماید) و با توجه به اینکه مجاهدین یک سازمان سراسری بودند و ادعا و خواسته انها آزادی و امکان زندگی مسالمت آمیز بوده علیرغم اینکه به جمهوری اسلامی رای مثبت داده ولی به قانون اساسی رای منفی دادند لذا باور این که کشتن افراد بیگناه و عادی چه کمکی و نفعی برای اونها خواهد داشت بسیار دشوار و غیر قابل تصور است.
البته من بیشتر قصدم توجه به هر دو طرف دعواست اما مجاهدین که امکان دفاع در برابر اتهامات جمهوری اسلامی را نداشته اند در برابر مردم الا در رسانه هاشون و شایسته است شما هم به اونها و روایت و مدارکی که ارائه میدهند توجه نمایید. بنابراین من قصدم بهیچوجهی تطهیر تمام اقدامات اونها نیست.
من قضیه را بصورت سرکوب از سوی حاکمیت و واکنش از سوی مخالفین (در اینجا مجاهدین) میبینم نه درک شرایط سرکوبگر.
بنابراین شما که ادم اهل تفکر و مداقه هستید به این سادگی نباید تحت تاثیر تبلیغات این حکومت فاسد و سرکوبگر قرار بگیرید.انفجار حرم امام رضا را که خیلی رسواتر از این حرف هاست رو شما باور کرده اید حرف این جانیان رو. کشیش های مسیحی رو قصابی کردند گفتند مجاهدین کردند یه سناریو هم بازی کردند. واقعا شما به این حرفها باور دارید؟ اگر روشون میشد قتل فروهرها و نویسندگان رو هم میانداختند به گردن اینها.
پس برادر چشم ها را باید شست و واقعیت ها رو باید دید. امیدوارم بخاطراطاله کلام خستگی زیادی حاصل نشده باشه. بهرحال آرزوی سلامتی و شادکامی برای شما دارم
به امید روز آزادی
زنده باد آزادی
سلام دوست ناشناس من
هر چند که من و شما هنوز بر سر بسیاری ار مسائل اختلاف نظر داریم ولی به نظر می آید کم کم حرف یکدیگر را می فهمیم و مهمتر آنکه برای آرای یکدیگر احترام قائلیم ، شاید این طریقی مناسب برای تعامل بین ملت ما نیز باشد .
چندی پیش دانشجویی به دلیل عدم توازن ظاهری که بین منطق ارسطویی و مطالبی که او در مقوله ی فیزیک بیان کرده است شائق به تحقیق میگردد که چرا یکی تا این حد محکم و استوار و دیگری چنین مهمل و بی ربط با واقعیات طبیعی می باشد .
این دانشجو پس از کنکاش فراوان به این نتیجه می رسد که مشکل در مبانی مورد استفاده در امر فیزیک می باشد ، به عبارت دیگر اگر از خطای مبنایی ارسطو صرف نظر کرده و پایه های مورد قبول او را درست فرض کنیم ، تمامی مسائل و نتایجی که ارسطو در مبحث فیزیک مطرح نموده کاملا درست و مستدل می باشد .
دوست عزیز به گمانم اگر به پرسش های مبنایی زیر پاسخ داده و سعی کنیم در این موارد به مواضع مشترکی دست یابیم ، تصمیم گیری بر سر مصداقها بسیار آسانتر خواهد بود ، لذا بنده به طرح چند سئوال پرداخته و دیدگاه خویش را در مورد آنها بیان می نمایم و از شما می خواهم نظراتتان را در این موارد اعلام فرمایید ، بدیهی است که حضرتعالی نیز می توانید به این سئوالات افزوده و پاسخ متقابل بنده را دریافت نمایید امید آنکه بدین صورت نه با دیدگاه یکسان بلکه حداقل با وجوه اشتراک بیشتر این رابطه ی صمیمانه را ادامه دهیم .
سئوال یکم :آیا برای رای اکثریت ارزش قائلید و به لوازم آن تن می دهید ؟
پاسخ : بله حق با اکثریت است و باید به نظر آنان احترام گذاشت ، هر چند مخالف دیدگاه شخصی من باشد و آنرا نادرست و غبر منطقی بدانم .
سئوال دوم : اگرعوام جامعه بر سر یک امر غیر عقلایی توافق کنند ، به عنوان نمونه قریب به اتفاق جامعه در یک انتخابات سالم رای به سنگسار زنا کار دهند آیا نباید ملت در اینگونه موارد مطیع رای فرهیختگان و اهل اندیشه شده و به عبارت دیگر بهتر نیست در اینگونه موارد رای حداقل بر اکثریت جامعه ترجیح داده شود ؟
پاسخ : به هیچ وجه ، شکی نیست که به کرسی نشستن دیدگاه اهل خرد در اکثر موارد باعث رشد و تعالی جامعه خواهد گردید ولی محروم کردن جامعه از حقوق شهروندی و پذیرش رای نخبگان نوعی از دیکتاتوری است . در اینگونه موارد اندیشمندان به جای آنکه برای خویش حقی فراتر از افراد معمولی قائل باشند باید به روشنگری بپردازند تا اکثریت جامعه را به قبح و زشتی امر مورد توافقشان آگاه نمایند.
سئوال سوم : چنانچه حاکمیت برای کسب آراء ، مردم را از نظر فکری کانالیزه نموده و به عبارت ساده با تبلیغات مسموم و استفاده از روشهای غیر سالم افراد را به سمت نظرات خاص خود هدایت کرده و به کسب رای مورد نظر برای ادامه ی حکومت نائل شود ، آیا جمعیت حداقل که از امکانات بسیار کمتری برخودار است باید به نتیجه ی انتخابات گردن نهد و یا باید با تمام توان به مقابله با آن بپردازد و به هیچ وجه نتیجه ی انتخابات را نپذیرد ؟ آیا در این صورت این جمع حداقلی حق دارد برای تصحیح امور دست به اسلحه برده و حاکمیت را از راه قهر آمیز ساقط نماید ؟
پاسخ : طبیعی است که پذیرش نتیجه انتخابات غیر عاقلانه است و حق افراد در اقلیت است که به انحاء مختلف به جز روش مسلحانه به این مسئله اعتراض کنند . اقلیت جامعه باید بپذیرد مشکل اصلی کشورش عدم شناخت و فقر فرهنگی است و لذا باید با تمام محدودیتهای ممکنه به روشنگری بپردازد تا در یک پروسه ی زمانی طولانی مدت مردم به سطحی از آگاهی برسند که روشهای مبتنی بر تحمیق باعث موفقیت قشر حاکم نگردد.
سئوال چهارم : اگر به هر دلیلی اکثریت جامعه رای به واگذاری اختیارات وسیع به یک فرد بدهند ، وظیفه ی اقلیت جامعه که می دانند این مسئله مایه ی فساد خواهد شد چیست ؟ آیا دراین صورت اگر فرد مورد نظر از اختیارات خویش استفاده کند کاری خلاف قانون انجام داده ومستوجب سرزنش و قابل تعقیب قضایی می باشد ؟
پاسخ : اقلیت با علم به اینکه پیامد ناشی از تحویل اختیارات بی حد و حصر به زیان جامعه است ، ناگزیر از تبعیت آن می باشند ولی آنان محقند که برای روشن شدن اذهان و تصحیح قانون حداکثر تلاش را نمایند . در مورد حاکم نیز باید به قانونی بودن و نه اخلاقی بودن اعمالش اذعان نمود و به هیچ وجه قابل پیگرد نیست ، طبیعتا خود کرده را تدبیر نیست .
سئوال پنجم : اگر طبقه ی حاکم با رای اکثریت به هر نحوی به جز خیانت در آراء به حکومت رسیده و عده ی قلیلی به دلایلی منطقی وجود رژِیمی با این اوصاف را برنتابند و برای سر نگونی آن دست به اسلحه برند ، آیا حکومت حق دارد در برابرآنان با حداکثر توان ایستاده و آنان را از صفحه ی هستی محو گرداند ؟
پاسخ : استفاده از روش مبارزاتی مسلحانه در برابرچنین رژیمی نادرست و محکوم به شکست است ولی حاکمان نیز حق کمر بستن به نابودی افراد مورد نظر را ندارند و تنها می توانند کسانی را که اقدام عملی در این راستا نموده اند طبق قوانین مورد تایید اکثریت جامعه به مجازات برسانند .
سئوال ششم : اگر حکومت از پشتیبانی اکثریت مردم برخودار نبوده که هیچ ، بیشتر مردم خواهان برکناری مسئولان آن بوده و حتی به قوانین موجود معترض باشند ولی حاکمان به نظرات مردم وقعی ننهند و بر حکومت غاصبانه ی خود ادامه داده و در این راه به قلع و قمع دگراندیشان پرداخته و با ایجاد رعب و وحشت از حق حاکمیت مردم جلو گیری کنند ، آیا مردم حق دارند به مبارزه ی مسلحانه روی آورده و با روشهای خشونت بار به خلع آنان مبادرت ورزند ؟
پاسخ : مبارزه ی مسلحانه و استفاده از خشونت در همه حال محکوم است ، مردم در این شرایط باید با استفاده از روش مبارزه ی منفی و نافرمانی مدنی رژیم را به زانو در آورند و به حقوق حقه ی خود دست یابند . اما در صورت تعدی ظالمانه به حقوق خلق الله به صورت فیزیکی و استفاده از سلاح گرم در برابر رفتار آرام و بدون خشونت آنان و غیر ممکن بودن استفاده از راه حلهای مسالمت آمیزبرای استیفای حقوق شناخته شده در قانون اساسی ، افراد حق دارند از خود دفاع کنند ولو این مسئله با استفاده از اسلحه ی سرد یا گرم انجام پذیرد . طبیعی است که دفاع تنها در برابر هجوم معنی می یابد و پذیرش این حق به هیچ وجه مجوزی برای عملیات آفندی نیست ، بلکه تنها می توان در هنگام حمله ی مسلحانه به پدافند پرداخت .
سئوال هفتم : آیا برای براندازی یک حکومت غیر مردمی و مستبد و حتی فاشیست می توان از روشهایی مانند ترور ، بمب گذاری ، عملیات انتحاری و امثالهم استفاده نمود ؟
پاسخ : به هیچ وجه زیرا اولا نتیجه ی چنین رویکردی آنارشیسم و هرج و مرج خواهد بود ، ثانیا در اینگونه رویکردها بسیار اتفاق می افتد افراد بی گناه قربانی می شوند ، ثالثا فرد یا افراد مورد هدف در هیچ دادگاه صالحی محاکمه و به مرگ محکوم نشده اند و اجرای حکمی چنین سنگین بدون استناد به قانون جنایت علیه بشریت می باشد و رابعا برای نیل به دمکراسی و رهایی از دیکتاتوری نمی توان از روشهای غیر انسانی مدد جست .
سئوال هشتم : برای آنکه تا حد ممکن از استقرار دیکتاتوری جلوگیری شود ، قانون اساسی باید متضمن چه مواردی باشد ؟
پاسخ : قانون باید به گونه ای وضع گردد که
1- اختیارات تا حد ممکن بین قوا تقسیم گردیده و از تجمیع آن در ید واحده جلوگیری گردد .
2-صراحت کامل داشته باشد تا جایی برای تفسیر نابجا باقی نگذارد .
3- چنان به تفکیک وظائف و محدوده ی اختیارات بپردازد که بر اثر تداخل مسئولیتها جامعه دچار چالش و عدم ثبات نگردد.
4- حقوق اقلیتها را به رسمیت بشناسد و ابزار لازم را برای ابراز عقاید آنان در اختیارشان قرار دهد .
5- بر آزادی بدون قید و شرط رسانه ها در ارائه ی اطلاعات به شهروندان البته با پذیرش اصل احترام متقابل به عقاید یکدیگر و رعایت اخلاق و هنجارهای مورد قبول جامعه تاکید لازم را داشته باشد .
6- برای مسئولان وجهه قدسی قائل نشود ، به آنان تفهیم نماید که امر حکومت تنها یک وکالت است که از جانب ملت به ایشان محول شده است تا به عنوان گردانندگان جامعه طبق قانون به انجام وظیفه مبادرت نمایند وطبیعتا موکلان در صورت عدم تمکین حاکمان به قانون می توانند به فسخ وکالت اقدام نمایند .
7- از نظارت نهادهای مستقل و مدنی استقبال نماید تا مردم بتوانند به آسانی به بازرسی اعمال تمامی موکلان خود اعم ازمسئولان قوه ی مجریه ، مقننه و قضائیه و سایر نهادها بپردازند.
8-مدت وکالت را محدود نماید تا امکان انحصاری شدن قدرت در دست فرد یا طبقه ای خاص ممکن نباشد .
9- مانع وضع قوانین عادی محدود کننده ی آزادی های مشروع باشد و به حاکمان اجازه ی سلب حقوق فردی و اجتماعی مردم را ندهد و در این مسئله قانون باید چنان تصریح داشته باشد که هیچ نوع علتی نتواند بهانه ای برای تحدید این امور به دست مسئولان دهد .
10- به تحدید ثروت بپردازد به گونه ای که نه باعث از بین رفتن انگیزه برای کار و فعالیت گردد و نه موجب ایجاد فاصله ی نامتوازن بین افراد جامعه شود. راه استفاده از رانت های اطلاعاتی و اقتصادی را بسته و با پولشویی سختگیرانه برخورد نماید .
سئوال نهم: اگر جامعه به اتفاق آراء بر نوعی از ساختار حکومتی توافق نموده واکثریت مردم به قانون اساسی تبیین شده توسط نمایندگان خویش رای داده و مسئولین طبق آن قانون انتخاب و اعمال حاکمیت کرده باشند ولی پس از مدتی مردم متوجه خطای خود در انتخاب ساختار مورد نظر و قانون اساسی مورد تائیدشان گشته و با راهکاری اعم از انقلاب یا رفرم به تغییر نظام خود خواسته ی قبلی نائل آیند . آیا می توان حاکمان قبلی را برای عمل به قانون مورد مواخذه قرار داده و به محاکمه بکشند ؟
پاسخ : به هیچ وجه ، در تمامی دنیا و در همه ی اعصار، جامعه ی جهانی بر این مورد توافق داشته اند که قانون عطف به ما سبق نمی شود . بعبارت دیگر اگر مسئولی بر اساس قانون دست عملی زده باشد که در بازنگری جامعه نسبت به آن مسئله یک مورد ارزشی به ضد ارزش تبدیل شده باشد ، ضرر و زیان ناشی از اعمال قانون نسبت به افراد جرمی متوجه عامل قانون نمی کند .
سئوال دهم : اگر درمورد یک مقوله ی نیازمند تحقیق کارشناسانه حاکم جامعه به صاحب نظران مبحث مورد نظر مراجعه نموده و متوجه اختلاف و حتی تناقض آراء آنان در آن مورد خاص گشته و به ناچار یکی از دو دیدگاه را بر دیگری ترجیح داده و بدان عمل نماید. اما پس از گذشت زمان متوجه خطای خویش در انتخاب گشته و یا اینکه گذر زمان نه به او بلکه به آحاد جامعه ثابت کند که انتخاب وی اشتباه بوده است ، آیا مسئول رژیم بواسطه ی این انتخاب نادرست مرتکب جرم گردیده و باید محاکمه شود ؟
پاسخ : خیر ، بدیهی است که هیچ یک از مسئولین مستقر در جهان به همه ی امور تسلط ندارند و فردی که همه چیز را بداند در واقعیت وجود ندارد ، لذا وظیفه ی موکل مردم در این شرایط مراجعه به نظر کارشناسان است که او به این مسئله عمل نموده است ، حال اگر اختلاف دیدگاههای اهل فن باعث خطای او گردیده واضح است که جرمی متوجه شخص حاکم نمی کند ، هر چند می توان او را به خاطر انتخاب نادرستش مورد سرزنش قرار داد.
دوست من امیدوارم به سئوالات فوق پاسخ دهید و در صورت تشخیص به این پرسشها بیفزایید ، یقین دارم در این صورت بر سر مصادیق بهتر می توان بحث کرد و به نتیجه رسید .
در پایان با عذر خواهی از وقفه ای که در ادامه ی گفتگو افتاد خدمتتان عرض می کنم ممکن است در قسمت بعدی این بحث نیز بدلیل مشغله ی بسیار زیاد این حقیر اندکی تاخیر ایجاد شود.
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با درود به شما آقای ناصر
متاسفانه بخاطر حادثه ای که برایم رخ داد و الان پای در گچ دارم نتونستم به موقع در مقام گفتگو ادامه بحث رو داشته باشیم امیدوارم نا امید از تاخیر ایجاد شده نشده و به این وبلاگ سرک بکشید. بهرحال نکاتی رو در خصوص سوالات چندگانه شما بعرض میرسانم:
در خصوص سوال اول باید بگویم در جامعه ای که حداقل لوازم دموکراتیک اعم از حق آزاد انتخاب کردن و انتخاب شدن بر اساس حق حاکمیت مردم برسمیت شناخته شده باشد پذیرش رای اکثریت هم یکی از اجزاء آن میباشد بشرطیکه اقلیت از تمام حقوق و آزادیهای لازم بمنظور مخالفت و امکان تغییر نظر افکار عمومی رو داشته باشند.
سوال دوم
تجربه بشر نشان داده است که در یک جامعه آزاد و دموکراتیک افکار جامعه و وجدانها و چشم های بیدار آنها بهمراه پشتیبانی قوای مستقل خصوصا قوه قضاییه کمتراجازه بروز خطاهای فاحش را میدهد و در صورت بروز بسرعت در صدد جبران و بازسازی آن بر میایند.
سوال سوم
چنانچه لوازم یک جامعه آزاد و دموکراتیک همانطوریکه در تشریح سوال اول بعرض رسید محقق شده باشد و بر فرض که حاکمیت در همچنین جامعه ای دست به برخی اقدامات غیر قانونی و یا غیر دموکراتیک بزند جهت ادامه بقای خود بعلت اینکه حق اقلیت جهت مبارزه برای تغییر وضع موجود برسمیت شناخته شده دیگر محلی و محملی برای مبارزه مسلحانه وجود ندارد و این امر قابل پذیرش نیست. ولی اگر حاکمیت زور و زر و تزویر همراه با جنایت و تبه کاری و بالا کشیدن حق حاکمیت مردم باشد در اینصورت مبارزه برای به زیر کشیدن آن نه تنها یک حق بلکه وظیفه اخلاقی و انسانی آحاد مردم است ولو مسلحانه باشد.
سوال چهارم
اگر با فرضهایی که در خصوص یک حاکمیت دموکراتیک که درپاسخ به 3 سوال قبلی تشریح شد مطرح باشد اعمال اختیارات چه محدود یا وسیع (که اصولا در چنین جوامعی بعید یا با موانع و شروط بسیاری همراه است) باشد امکان پذیرو مجاز است ولی سو استفاده و اعمال مجرمانه خیر و باید قابل تعقیب و مجازات باشد.
سوال پنجم
در یک حاکمیت دموکراتیک و آزاد مبارزه مسلحانه برای تغییر حاکمیت بی معنی و قابل پیگرد و مجازات است
سوال ششم
مبارزه مسلحانه در برابر یک حاکمیت دیکتاتوری سرکوبگر حق تک تک آحاد مردم است. اگر چه ترجیح در صورت کلی با مبارزه مدنی و منفی برای به زانو درآوردن این نوع حاکمیت است چون یک دلیل عمده بر این نوع مبارزه مطرح است و آن امکان جذب حداکثری مردم برای به صحنه آمدن است و اعمال فشار بیشتر است لذا احتمال موفقیت بیشتر میگردد چه در اینصورت ریزش بیشتر اردوگاه مقابل هم قابل تحقق و پیشبینی است و البته دلایل بیشتری منجمله ملاحضات انسانی هم مطرح است.
البته در این سوال در پاسخ خودتان تناقضی مشاهده میشه اونهم اینه که شما ابتدا میفرمایید:
" مبارزه ی مسلحانه و استفاده از خشونت در همه حال محکوم است" اما در ادامه نوعی از آن را مشروع میدانید و میفرمایید:
" افراد حق دارند از خود دفاع کنند ولو این مسئله با استفاده از اسلحه ی سرد یا گرم انجام پذیرد"
سوال هفتم
در یرایر چنین حاکمیتی که گفتید من مبارزه مسلحانه را یک حق برای تمام افراد جامعه میدانم. داشتن این حق یک چیز است استفاده از آن چیز دیگری است(که البته من ترجیحم را در توضیحات پیش از این گفتم) گذشته از اینکه عموما و اصولا انتخاب شیوه مسلحانه یک امر بسیار صعب و سنگین است چون این انتخاب مستلزم ایثار همه چیز است و معمولا در حاکمیت استبدادی چنین گزینه ای بیشتر تحمیلی است ومحصول تلاش برای به تنگنا و گوشه کشاندن وبه تسلیم وادار کردن طرف مقابل می باشد.
سوال هشتم
شالوده و ارکان قانون اساسی باید بر اساس مفاهیم و اصولی بنا شود که روح آن را در برگیرد تا انتظار داشته باشیم بتوان تمام مواردی که نام بردید و یسیاری دیگر را در این فونداسیون بنا کرد. قانون اساسی باید منعکس کننده روح جمعی و اراده آزاد مردم با برسمیت شناختن حق حاکمیت مردم بر اساس حق آزادانتخاب شدن و انتخاب کردن و حق تغییر این اصول و بدور از هر گونه امتیازی برای هر ایدئولوژی و یا گروهی خاص مثل نام بردن از دین (های)رسمی باشد. من به یک حاکمیت غیر دینی و غیر ایدئولوژیک بر اساس حق حاکمیت مردم و منطبق بر اصول اخلاقی و انسانی همانند اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد دارم.
سوال نهم
شما رو به ملاحظه پاسخ سوال چهارم ارجاع میدهم
در پایان ضمن آرزوی سلامتی برای شما و خانواده منتظر نقطه نظرات شما هستم.
زنده باد آزادی
باعرض سلام خدمت دوست ناشناسم ، چند روز پیاپی به وعدگاه سر زدم و پاسخی دریافت نکردم ، فکر می کردم بحث را ناتمام گذاشته اید و از این جهت احساس بدی داشتم تا اینکه اتفاقی مجددا به اینجا آمدم و به همان حد که از رویت پاسختان مسرور شدم از بروز حادثه برای حضرتعالی مغموم گردیدم . لذا ضمن اظهار خشنودی از ادامه ی مباحثه با جنابعالی آرزو می کنم هر چه زودتر سلامتی خود را باز یابید و همواره تندرست باشید .
دوست عزیز خوشبختانه در مورد برخی از مبانی با هم توافق داریم هر چند در برخی موارد نیز دچار اختلاف مبنا می باشیم .
به گمانم قبل از ورود به حوزه ی مصادیق بهتر است به حل اختلافات مبنایی بپردازیم . گویا در مورد پرسش نخست اتفاق نظر داریم ولی در مورد سئوال دوم با وجود توافق بر کلیت آن از جهتی بنده با شما هم نظر نیستم .
فرموده اید : تجربه بشر نشان داده است که در یک جامعه آزاد و دموکراتیک افکار جامعه و وجدانها و چشم های بیدار آنها بهمراه پشتیبانی قوای مستقل خصوصا قوه قضاییه کمتراجازه بروز خطاهای فاحش را میدهد و در صورت بروز بسرعت در صدد جبران و بازسازی آن بر میایند.
اولا روشن نکرده اید که اگر در یک جامعه ی دمکراتیک اکثریت جامعه بر امری غیر معقول اتفاق کردند (هر چند این مسئله به عنوان یک استثناء رخ داده باشد) وظیفه ی نخبگان چیست ؟ همچنین توضیح نداده اید که در این صورت آیا باید از دیدگاه صاحبان خرد تبعیت کرد و یا این اهل اندیشه اند که باید به نتیجه ی آرا تن دهند ؟
ثانیا با کدام معیار فرموده اید که در چنین جوامعی خطاهای فاحش کمتر بروز می یابد؟ آیا موارد زیرکه فقط در چند دهه ی اخیر در جوامع شهره به داشتن حکومت های دمکراتیک اتفاق افتاده خلاف نظر حضرتعالی را به اثبات نمی رساند ؟
1- دفاع از آپارتاید چه در داخل دول غربی و چه در کشورهای تحت سیطره ی آنان
2- دفاع از صهیونیزم تا آنجا که تحقیق در مورد مسئله ی هولوکاست جرم محسوب می گردد و بدین خاطر افراد بسیاری محاکمه و مجازات گردیده اند.
3- دفاع از نسل کشی در بالکان ، فلسطین و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین
3- دخالت در امور سایر دول و کودتا علیه دولتهای مردمی که به عنوان نمونه می توان از دولت مصدق و آلنده نام برد .
4- لشکر کشی به سراسر دنیا به بهانه ی عمران و آبادی و ایجاد حکومت های مردمسالار
5-بر سر کار آمدن دولتهای به شدت رادیکال در این کشورهااز جمله دولت جرج بوش در کشوری چون آمریکا برای دو دوره ی متوالی
6- افشای اقدامات ضد بشری در زندانهایی چون گوانتانامو و ابوغریب
7- سلب حق آزادی پوشش درکشوری چون فرانسه
8- سلب حق ایجاد مسجد برای بجا آوردن مناسک مذهبی در کشوری چون سوئیس
9- رای به محق بودن افراد برای همجنس بازی در بسیاری از کشور های غربی
10- مجاز شمردن شرب خمر و وجود لاتاری و قمارخانه ، روسپی گری و امثال آن در اکثر این جوامع
ثالثا با کدام آمار مستدل به این اعتقاد رسیده اید که درچنین کشورهایی قوه ی قضائیه به سرعت به ترمیم چنین خطاهایی اقدام کرده است ؟ به گمانم یک تحقیق مستقل خلاف نظر حضرتعالی را به اثبات خواهد رساند .
در مورد سایر بندها پس از فراغت از این مشکل به ادامه ی بحث خواهم پرداخت .
صبر واستقامت تا صبح ظفر
با ابراز خوشحالی از حضور مجدد شما و تشکر از همدردی جنابعالی و ابراز تاسف از تاخیرچندین روزه در ارسال پاسخ . قبل ازورود به بحث باید عرض کنم این یکی دو روزی که متن نامه آقای عبداله مومنی از آزادیخواهان وفعالان دانشجویی و شرح برخوردهایی که با وی شده رو خوندم اصلا حالم خوب نیست و آدم نمیدونه در برابر اینهمه وحشیگری چه باید کرد گرچه این وحشیگری ها کار امروز و دیروز این حکومت جنایتکار نیست و ادم بیشتر و بهتر میفهمه که خمینی چه بر سر مخالفینش اورده. منتها نتیجه مهمی که میشه گرفت اینه که آدم رو در اون چیزی که باید بخواهد آگاه تر و مصمم تر میکنه. اما بعد
با کلیت پاسخ شما در خصوص سوال دوم موافقم منتها با این پیش فرض که این اتفاقات در جامعه ای که الزامات و ملزومات یک جامعه آزاد و دموکراتیک در آن برقرار باشد. البته لازم به ذکر است که تاکید بر این الزام به منزله تایید تمام تصمیمات و یا اقدامات مثلا فلان دولت دموکراتیک نیست. تجربه بشر تا به زمان حال ثابت کرده است که شیوه اداره دموکراتیک و اصولا برقراری الزامات یک جامعه آزاد و دموکراتیک کارآمد ترین و موثرترین شیوه هاست . گر چه چنین ادعایی وجود ندارد که چنین جوامعی مدینه فاضله هستند و امکان بروز خطاهای کوچک و بزرگ نیست. کما اینکه تجربه بشر در این خصوص فوق العاده جدید است و شاید آزمون وخطاهای بیشتری لازم آید. منتها مکانیسم زنده ای که در بطن این نوع جوامع وجود دارد و آنهم زایده فضای ازاد و وجود يک جامعه مدني قوي است همان مکانیسم خود انتقادی و نظارت است که در پیشگیری و یا تصحیح تصمیمات و اشتباهات عمل میکند که این بسیار مهم است
ینایر این مصادیقی که نام بردید نیازمند بررسی تک تک آنها است چرا که در بعضی مصادیق با شما همنظر هستم و در برخی خیر وممکن است ورود به آن و وقت گذاشتن بر روی تک تک آنها کمک زیادی به اصل گفتگو نکند و موجب اطاله کلام شود. منتظر ادامه گفتگو هستم
زنده باد آزادی
سلام دوست خوبم، ابتدا از اینکه بخاطر مشغله ی فراوان اینروزها در ادامه ی مباحثه کوتاهی نمودم از شما عذر تقصیر می خواهم و خوشحالم که در مورد دو بند اوال به درک تقریبا یکسانی دست یافتیم .
اما در مورد ، عبدالله مومنی ، حمزه ی کرمی و دیگر دربندان آین رژیم منحوس بنده نیز احساس مشابهی با حضرتعالی دارم و امیدوارم که هر چه زودتر مجاهدات این دلاوران مردان غیور به فرجامی خوش منتهی گردد. البته خدمتتان عرض می کنم در اتصال هر بیدادی به امام با شما هم نوا نیستم .
به نظر می آید در مورد سئوال سوم نظرات بنده و شما دارای زاویه ی بسیاری می باشد.
البته خوشبختانه در این مورد که اگر حکومت با لطایف الحیل و تحمیق توده ها ولی با روشی دمکراتیک ( رای گیری سالم با حضور ناظران بی طرف )به نظرات غیر معقول خود دست یابد ، باید به آن بر خلاف میل باطنی تن داد و تنها می توان به امر اگاهی دادن به قشر عوام مبادرت نمود همداستانیم .
اما اختلاف عقیده ی ما در استفاده از سلاح است . فرموده اید:اگر حاکمیت زور و زر و تزویر همراه با جنایت و تبه کاری و بالا کشیدن حق حاکمیت مردم باشد در اینصورت مبارزه برای به زیر کشیدن آن نه تنها یک حق بلکه وظیفه اخلاقی و انسانی آحاد مردم است ولو مسلحانه باشد.
دوست عزیز اگر مبنای شما را بپذیریم ، جامعه به آنارشیسم مبتلا خواهد شد. برای روشن شدن مطلب به طرح سئوالات زیر می پردازم .
1- حقیقت این است که حق منفرد است و در مورد یک مقوله ی واحد نمی توان دو دیدگاه متضاد را پذیرفت ، اما واقعیت این است که هر کسی از ظن خود تمام حق است . حافظ علیه الرحمه می فرماید :
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون حقیقت ندیدند ره افسانه زدند .
در مقاله ی قران محمدی اکبر گنجی آمده است که در بسیاری از موارد فهم حق دشوار و گاه ناممکن می باشد . به عنوان مثال ایشان به گزاره های زیر پرداخته اند .
1- جهان آخرت واقعیت دارد . 2- جهان آخرت واقعیت ندارد .
درستی هر یک از این دو گزاره طرفدارانی دارد ، آیا یک طرف به صرف آنکه می پندارد دیگری در اشتباه است ، حق دارد برای اصلاح طرف دیگر سلاح بدست گیرد ؟
ممکن است بفرمایید قیاس مع الفارق است چون این یک مبحث اعتقادی است و بحث ما در مورد امور اجتماعی می باشد ، می پذیرم ولی خدمتتان عرض می کنم غرض استفاده از یک شاهد مثال بود چرا که این در مورد مسائل اجتماعی نیز صادق است .
حتما مطلعید ، در چند روز اخیر جنجالی بر سر سوزاندن قران بر پا شده است . خوب آیا در مورد اخیر دعوا بر سر گزاره های زیر در نگرفته است ؟
1- انسانها آزادند و حق دارند در مورد تمامی امور اظهار نظر کنند ، طبیعتا به زعم سوزاننده اوراق قران ،این کتاب نفرت انگیز است ، منشا تمام عملیات خشونت آمیز بوده و مایه ی سلب آرامش بنی آدم گردیده است .
2- انسانها با استفاده از ابزار آزادی حق ندارند به عقاید دیگران توهین کنند لذا عمل انجام شده مغایر اصول اولیه دمکراسی بوده و محکوم است.
3- آزادی بی حد و حصر مایه ی بدبختی آدمی است تا آنجا که دین رحمانیاسلام مورد هجمه قرار می گیرد و کتاب آسمانی قران به آتش کشیده می شود ، از اینرو لیبرالیسم منتهی به شکست است .
4- دین اسلام ، برترین ادیان است و هیچکس حق ندارد کوچکترین جسارتی به قران بنماید و هر کس که کوچکترین اهانتی به قرا ن بنماید مصداق مفسد فی الارض است و باید نابود گردد.
اگر پیش فرض شما را بپذیریم هم اکنون باید طرفین منازعه ی فوق سلاح برگیرند و به جان هم بیافتند . آیا با این طریق زندگی مقدور است ؟
به عنوان مثالی دیگر مسئله ی زندان گوانتانامو را مورد بررسی قرار می دهیم. به گزاره های زیر دقت کنید.
1-این زندان مایه ی ننگ مردم آمریکاست و باید هر چه زودتر برچیده شود . تروریستها هم از حقوق اجتماعی برخوردارند ، حق انتخاب وکیل و دفاع از خود را دارند ، تا هنگام اثبات محکومیت هیچکس حق ندارد حقوق اجتماعی آنانرا تضییع نماید و در صورت اثبات جرم تنها می توان آنها را به شیوه های انسانی و قانونمند مورد مجازات قرار داد.
2- افراد زندانی مشتی حیوان درنده خو هستند که به هیچیک از موازین بین المللی پایبند نیستند ، به جان و مال مردم رحم نمی کنند ، دستشان به خون افراد بی گناه آلوده است و از نظر بنیاد های فکری به اسلامگرایان بنیاد گرا تعلق دارند . لذا از هیچ حق اجتماعی برخوردار نیستند و باید با آنها به شدیدترین وجه برخورد نمود و رفتارهایی از قبیل شکنجه و حبس انفرادی در این مورد بلا اشکال است که هیچ باید بدتر از اینها هم با آنها رفتار کرد .
آیا این دو نوع تفکر در بین مردم آمریکا طرفداران خود را ندارد ، آیا با این توصیف اگر دولت در برابر خواسته آنان تمکین نکند حق مردم آمریکاست که سلاح برداشته و از ایده ی خود دفاع کنند ؟
برگردیم به اصل ماجرا یعنی همان ورطه ای که من و شما در آن گرفتاریم. حال به گزاره های زیر توجه کنید .
1-ولایت فقیه ادامه ی راه انبیاست ، پس از آنکه خبرگان فرد مورد نظر را انتخاب نمودند وظیفه ی تمامی مسلمانان است که از اوامر ولی امر بی چون و چرا اطاعت کنند تا به تکلیف خود عمل نموده و اجر دنیا و آخرت نصیبشان گردد.
2-هر چند ولایت فقیه ادامه ی ولایت ائمه است ، اما فقیه بدون تایید مردم حق حکومت ندارد همانطور که ائمه نیز چنین رفتار کردند ، مشروعیت فقیه برای حکومت کافی نسیت . برای حکومت مقبولیت عامه نیز لازم است .
3- اصولا علما را نباید با حکومت و سیاست کاری باشد ، آنان باید به حجره های خویش بازگردند و به کار دین بپردازند و کار دنیا را به اهل آن بسپارند . با توجه به ساختار حوزه و عدم شناخت مبانی دیپلماسی فقها ، آنان صلاحیت دخالت در این حوزه را ندارند .
4- دین ذاتا افیون توده هاست ، انبیا افرادی مردم فریب بوده اند که با منتسب کردن خویش به خداوند و وعده ی عذاب و پاداش برای خویش دکانی باز کرده و در مدت حیات خویش از این نمد برای خود کلاهی بافته اند . روحانی ها هم اعم از کشیش ، موبد ، شیخ و ... کاسه لیسان همان سفره اند . پس بر انسان اهل خرد است که از آنان کناره گیری کند و دست از خرافاتی ابداعی آنان بردارد . به گمانم تکلیف این گروه با ولایت فقیه اظهر من الشمس است و نیاز به توضیح ندارد .
خوب دوست من ، اگر فرض بر این باشد که یکی از این گروه ها حاکم باشد که هست ، آیا بر دیگران است که با روشهای قهری حاکمیت برآمده از این طرز تفکر را از میدان بدر کرد . به گمان من چنین نیست ، این روش غیر متمدنانه است . این همان کاری است که رژیم فعلی به خوبی آنرا انجام می دهد و بر ماست که از آن اجتناب کنیم .
در آخر من باب پیشگیری خدمتتان عرض کنم که اگر پذیرش حق دفاع از طرف بنده را متناقض با موارد فوق اعلام کنید ، می گویم به هیچ وجه تناقضی در این دو مورد نیست .اولا حق دفاع در مقابل هجوم است ، ثانیا امری فردی است ، ثالثا ابتدایی نیست به این معنی که شما آغازگر مخاصمه نیستید ، رابعا محدود است و مدافع حق تهاجم ندارد ، خامسا نادر است بعبارت دیگر برخورد فیزیکی افراد با حاکمیت به ندرت اتفاق می افتد .
منتظر نظرات سودمند شما هستم ، برای شما آرزوی توفیق دارم .
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با درود و سلام خدمت هموطن گرامی جناب آقا ناصر
با ارزوی شادی و تندرستی برای شما و ضمن پوزش از تاخیر درارسال نظرباید بعرض برسانم شاید پاسخ من به سوالاتی که مطرح گردید شفاف نبوده یا به پاسخ توجه کافی نشده چون بحث من در خصوص حق مبارزه مسلحانه معطوف به فضای استبدادی که در آن حق حاکمیت مردم عملا ناممکن شده و امکان زندگی مسالمت آمیز سیاسی به رسمیت شناخته نمیشه و هر صدای مخالفی منکوب شده که تجربه نشون داده چنین سرکوبی دراین نوع حاکمیت ها در هر لباسی و با هر نوع ایدولوژی که باشند همراه تیغ و تیر و تبرو زندان و شکنجه و اعدام همراه بوده است بنابراین دست یازیدن به اسلحه در جوامع دموکراتیک که حد اقل حقوق دموکراتیک نظیرحق آزادی بیان و انتخاب شدن و انتخاب کردن و... در آن برسمیت شناخته میشود منطقا و عقلا صحیح نیست ودر مورد گزاره هایی که مطرح کردید بله دچار هرج و مرج خواهیم شد لذا در همان مورد آتش زدن قران در آمریکا اگرچه ظاهرا بر مبنای قوانین موجود این کشور قانونی برای آن دیده نشده یا تضادی با سطح و میزان آزادی های برسمیت شناخته شده این کشور ندارد و اگر چه وجدان جمعی جامعه و حتی دولتمردان این کشور با آن مخالفت کردند و منجر به توقف ابن کار توسط یک کلیسا گردید اما سوال اساسی و مهم این است که در آمریکا کسی مانع ازاعتراض کسی به عمل این کلیسا شد؟ مگر اینکه شما معتقد باشید آمریکا نتنها یک جاکعه دموکراتیک نیست بلکه یک حاکمیت استبدادی و سرکوبگر هست .
گزاره ها ی شما برای هر دو جوامع دموکراتیک و استبدادی بصورت یکسان مطرح میشود لذا نتیجه ای که در رد مبارزه مسلحانه در جوامع دموکراتیک از دید اینجاب مطرح گردید شما به جوامع استبدادی نیز تسری میدهید. شاید عدم تفاهم ما هم در همین نقطه باشد(( از آنجاییکه حدث میزنم شما نهایتا میخواهید به برخوردهای مسلحانه اول انقلاب (خصوصا مجاهدین خلق)برگردید منهم میخواهم میانبر بزنیم و بگویم)) مثلا شاید حکومت جمهوری اسلامی را مستبد نمی دانید یا حداقل بر این باورید که این حکومت در شروع و محتملا در زمان آقای خمینی مستبد نبوده و مثلا جمهوری اسلامی با رای مردم انتخاب شده و ایضا قانون اساسی. لذا محتملا میخواهید بگویید هر چند ممکن است فرضا مردم با آگاهی کامل به قانون اساسی و جمهوری اسلامی رای نداده باشند کسی حق ندارد به زور برای تغییر آن اقدام کند.
بله اگر تا این حد باشد با شما موافقم ولی آیا واقعا امور به اینجا ختم شد؟ آیا سرکوب وسیع و تک تک صداها و دگر اندیشان و اعدام و ضرب و زور و شکنجه برای به تسلیم کشاندن مخالفین انجام نشد؟ مگر جکهوری اسلامی تبدیل به جمهوری آخوندی نشد که هیچ تنا بنده مخالف رو تاب تحمل نداشت. اینجاست که نقش محوری و اصلی خمینی بعنوان یک سرکوبگر قهار بیرون زد و دستور اون سرکوبها رو داد یا از اونها دفاع کرد که در مباحث قبلی شرح برخورد این به اصطلاح امام که قرار بود پدر یک ملت باشه و همه فرزندان این سرزمین بهش اعتماد و امید داشتند با یک سوال و یک جواب رو دیدیم. اتفاقا بخاطر ارتباط موضوع خوب است همین جا یاد آوری کنم که مجاهدین خلق به جمهوری اسلامی رای آری دادند و به قانون اساسی رای نه ولی کماکان بخاطر احترام به زندگی مسالمت آمیز برای ریاست جمهوری کاندید شدند تا از مجاری قانونی و مسالمت آمیزبرای تغییر تلاش کنند که امام پانزدهم با فتوای مبارک از این کار جلوگیری کردند . ایکاش به همین مقدار بسنده میکردند ولی افسوس که تمام راههای تنفس سیاسی و زندگی مسالمت آمیز بسته و تمام مخالفین سرکوب زندانی شکنجه و اعدام شدند و جامعه شد " حزب فقط حزب اله رهبر فقط روح اله"
خمینی در پاسخ به تظلم مجاهدین گلوله خورده و چشم از حدقه بیرون شده و از دفاتر خود باضرب و شتم گلوله بیرون شده میگفت "اینها(یعنی مجاهدین) خودشان خودشان را شکنجه میکنند و خودشان خودشان را میکشند میگویند ما کردیم" عین همین ادعا و حرف رو خامنه ای و عمالش به شهدای سرفراز و عزیز ما در سال گذشته میزنند و میگویند مثلا ندا خودش یکی از طراحان صحنه قتل ساختگی خود بوده است. برادر گرامی تاکید بنده بر خمینی بخاطر نقش بی بدیل و اصلی و سرسلسله جنبان زور و زر و تزویر و عهد شکنی و دروغ و.... است او بود که به اسم ملت آمد ولی آرزوی چندین قرن روحانیت مرتجع رو در قبای ولایت فقیه با استفاده از هژمونی خود بعنوان رهبر انقلاب جامع عمل پوشاند و به امید و آرزوی مردم برای رهایی کشور ازسلطه استبداد در اصل خیانت کرد و به تمام اون چیزهایی که اندکی پیش از انقلاب در خصوص آزادی و یک جامعه متکثر و چند صدایی میداد پشت کرد و تقیه کرد و تقیه کرد و ....علیرغم اینکه میشود حدس زد شما ارادتی و محبتی به خمینی دارید ولی تاکید من بخاطر توجه دادن شما به گل آلود بودن سرچشمه این اتفاقات و نقش آگاهانه این شخص در استقرار و نهادینه کردن حکومت استبدادی و مطلقه و سرکوب و کشتار مخالفین و درک هر چه بیشتر اتفاقاتی که در دیروز ما اتفاق افتاد و یکی از آنها مبارزه مسلحانه بود و آنچیزی که اکنون به ما به ارث رسیده است.
لذا بازهم تاکید میکنم مبارزه مسلحانه در برابر حاکمیت مستبد سرکوبگر حق تمام آحاد تحت سرکوب میباشد. این حق هیجگاه قابل انکار نیست . گرچه در دنیای امروز مبارزه مدنی و منفی بیشتر قابل دفاع یا موثرتر دانسته شده باشد.
با آرزوی سلامتی مجدد زنده باد آزادی
سلام دوست خوبم
در ابتدا پیشنهاد می کنم که برای آنکه دیدارهایمان با برنامه بوده و فرصت غور بیشتر در مباحث وجود داشته باشد ، مدت پاسخگویی به یک هفته ارتقا یابد و وعده ی دیدار پایان هر هفته باشد .
دوست من گویا به مباحث مطرح شده دقت نفرمودید ، چرا که اگر با مبنای فکری شما یعنی جواز عملیات مسلحانه در فضای دیکتاتوری و عدم جواز آن در حکومتهای دمکرات نیز موافق باشم یقینا به آنارشیسم تن داده ام . توضیح اینکه همانطور که خود اذعان نموده اید ممکن است بنده و یا افراد دیگری در ایران با مستبد بودن نظام جمهوری اسلامی حداقل در ابتدای تشکیل آن موافق نباشیم . آیا این یک مفهوم واحد که دو تعبیر متناقض از آن موجود است نمی باشد ؟
یقینا یکی از این دو نگاه با واقع سازگار نیست ، اما این دو برادشت یکی را به برخورد مسلحانه و دیگری را به مبارزه ی مدنی رهنمون می گردد . از شما تمنا دارم به این مسئله حداکثر عنایت را مبذول فرمایید ، چرا که وجود خطا در این مقوله اشتباهی نابخشودنی است چرا که این سهو به قیمت هدر رفتن جانهای فراوانی خواهد شد .
تکرار می کنم حقانیت و عدم حقانیت یک دیدگاه امری نسبی است ، چرا که به کرات در تاریخ می توان مشاهده کرد که در یک مفهوم واحد دو دیدگاه متضاد وجود داشته است .
به گمانم در کتاب پسر بزرگ یونان که به فتوحات اسکندر مقدونی از دیدگاه یک یونانی پرداخته می شود نویسنده با افتخار از فتوحات اسکندر به تمجید از او می پردازد و بدیهی است که از دید من ایرانی آریوبرزن این سردار شجاع که مدتها با متجاوزگر یونانی به نبرد می پردازد و در این راه با سرافرازی در خون خود می غلطد در موضع حق قرار دارد و اسکندر یک جنایتکار از جنایتکاران تاریخ می باشد .
دوست من مبارزات مسالمت آمیز مردم هند و آفریقای جنوبی علیه استبداد نشانگر آن است که می توان بدون پناه بردن به اسلحه و به راه انداختن حمام خون به نتیجه مورد نظر دست یافت .
برادر بزرگوار مزایای مبارزات مدنی نسبت رویکرد مسلحانه قابل کتمان نیست . این مسئله خاص جوامع مکراتیک نیست بلکه در هر جامعه ای قابلیت عملیاتی شدن دارد . مبارزات مردم در کشورهای آسیای میانه علیه رژیم های مستبد باقیمانده از شوروی سابق ، نمونه ی موفق این رویکرد می باشد .
اما در مورد ایراد اتهام به امام و پاک و منزه نشان دادن سازمان ، خود به خوبی می دانید که پذیرش نادرستی رویکرد مسلحانه سازمان مجاهدین خلق را بی درنگ محکوم به اقدامات مخالف طبع انسان مدرن خواهد کرد و برای همین سعی به تفکیک نوع مبارزه در نظامهای استبدادی و دمکراتیک نموده اید . اما این فرار به جلوست ، دوست من یک راهکار درست را نباید فدای منویات شخصی نمود . ممکن است که شما به هر دلیلی از امام بیزار و به سازمان دلبسته باشید ، اما اگر اخلاق و معیارهای صحیح انسانی را بدین خاطر به مسلخ ببرید ، مطمئن باشید نه تنها خود به سرمنزل مقصود نخواهید
رسید بلکه راهکاری بس ناصواب در پیش پای دیگر جوانان این مرز و بوم قرار می دهید که نتیجه ای جز خسارت و خسران ندارد .
دوست من یکطرفه به قاضی رفتن هنر نیست ، شما که به قول خودتان از جنایتهای امام چنین در تعب می باشید ، چگونه بر جنایتهای سازمان چشم می بندید که هیچ ، می خواهید با تئوریزه کردن رویکرد مسلحانه قتل و غارت خلق توسط این از خدا بی خبران را تلاش رهایی بخش جلوه دهید ، باور کنید این گناهی نابخشودنی است .
بنده به هیچ وجه کتمان نمی کنم که در دهه ی 60 خطاهای بس بزرگی روی داده ، اما به اعتقاد من سهم سازمان در این اتفاقات بسیار سنگینتر از طرف مقابل است .
برای توجیه بنده بفرمایید ، به شهادت رساندن چهار امام جمعه یعنی بزرگوارانی چون مدنی ، دستغیب ، صدوقی و اشرفی اصفهانی در عملیات انتحاری با کدام معیار انسانی سازگار است ؟ جرم این عزیزان چه بود و در کدام دادگاه به اعدام محکوم شده بودند ؟
توضیح دهید با کدامین مجوز در یک عملیات بمب گذاری 72 نفر ( البته اگر این عدد خاطرتان را آزرده نکند ) به خاک و خون کشیده می شوند ؟ آیا سازمان در مقصر بودن تک تک این افراد به یقین رسیده بود ؟ اگر حتی یک بی گناه در این جمع وجود داشته باشد ، توجیه سازمان در مورد قتل یک انسان بی گناه چیست ؟ می دانید مهدی رضایی چگونه و چرا دستگیر شد ؟ می دانید او برای آنکه بی گناهی به خاک نیفتد حاضر شد از جان خود بگذرد ؟
دوست من ، جای دور نمی روم ، برادر خود من که در عملیات فتح المبین برای آزاد سازی خاک میهن جان به جان آفرین تسلیم نمود به صرف فعالیت در امور فرهنگی مسجد مورد سوء قصد این زبونان قرار گرفت . سازمان از بقال و نانوا و محصل و دانشجو و ... نمی گذشت و همه را هدف عملیاتی می دانست . از شما می خواهم بپرسم آیا امکان دارد چند جوان کم سن و سال که تحت عنوان میلیشیا در خدمت سازمان قرار گرفته بودند ، بنشینند و در مورد جان انسان این ارزشمند ترین گوهر هستی تصمیم بگیرند ؟ این منطق مبارزه است ؟
از شما می پرسم نمی توان ادعا کرد که دلیل تند شدن و رویکرد رادیکالی رژیم عملکرد ناصحیح سازمان و دیگر مخالفان رژِیم که معتقد به رویکرد مسلحانه بودند ، بوده است ؟ آیا غیر منطقی است که لیدر یک جمع که متکی به آراء جمع کثیری از مردم انقلابی یک کشوردر حال جنگ است ، با کسانی که در اقلیت محض بوده و می خواهند با سلاح اهداف خود را به کرسی بنشانند برخورد نماید ؟
بنده منکر این نیستم که تخلفات بسیاری در برخورد با جوانان ناآگاه آن روزگار گردید و امکان روش مدبرانه تری وجود داشت ، اما آیا به صرف وجود اعمال خلاف انسانی در زندانهای زمان امام می بایست تنها یکطرف ماجرا که قصور کمتری هم دارد و دلیل موجه تری برای نوع واکنش خود دارد مقصر جلوه داده شود ؟
این حقیر اعتقاد دارد که هر کس با هر عنوانی چنانچه مبادرت به اعمال غیر انسانی نماید در دادگاه خلق و خالق مقصر است و باید در برابر عملکرد خود پاسخگو باشد . این خمینی و رجوی نمی شناسد ، اما من هرگز رجوی نوکر صدام را قابل قیاس با بزرگمردی چون امام نمی دانم . این به این معنا نیست که چشم بر خطاهای امام راحل ببندم که خود نیز چنین نبود ، او بارها و بارها اعتراف به اشتباه نمود اما هرگز شنیده اید سازمان برای یک عملیات نادرست عذر تقصیر بخواهد ؟
خمینی معصوم نبود ، مدل حکومتی تجربه شده ای را هم به مرحله ی اجرا نمی گذاشت تا از قبل به زوایای درست و نادرست آن واقف باشد . او در پی نوعی ساختار جدید و رهایی بخش برای آدمی بود . این بدین معناست که با مشکلات عدیده ای مواجه بود ، این حجم سنگین عملیات را سازمان با غلط فاحش خود بیش از توان یک انسان فربه کرد . بپذیرید در این شرایط احتمال خطا بیشتر و بیشتر می شود .
سازمان به جای آنکه دست مردم را بگیرد ، گرهی از مشکلات مردم رها شده از بند استبداد پهلوی را بگشاید ، هر روز گرهی بر گره های کور آنان اضافه می نمود .
باورم نمی شود هموطنی از سرسپردگان رژیم منحوس بعث دفاع کند ، این سازمان رهایی بخش دستش تا مرفق به خون خلق ایران آغشته است . خلق از آنان تا ابد بیزار است و گناه خیانتشان را نخواهد بخشید .
در پایان خدمتتان عرض می کنم موارد فوق به معنی آن نیست که بنده با ریختن خون بی گناهی از هواداران این سازمان و یا شکنجه و آزار یک هموطن به صرف داشتن عقیده موافق باشم ، تکرار می کنم عمل غیر قانونی و انسانی از طرف هر کس که باشد محکوم است.
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با درود و آرزوی سلامتی
رسیدن به آزادی و در دست گرفتن حق حاکمیت وتعیین سرنوشت از دید من بسیار روشن و غیر قابل انکار است بله دیکتاتور یا دستگاه دیکتاتوری با آن مخالف است . چه بسا هر دو فکر میکنند حق با آنهاست . او هر آنچه میخواهد بر سر من بیاورد – اشغال حق حاکمیت اعمال سیستماتیک زور و شکنچه و اعدام و تجاوزو...- و من این حق را نداشته باشم در برابر آن مقاومت ولو تمام عیارکنم . وقتی فضا به اینگونه شد من مبارزه و مقاومت مسلحانه رو یک حق میدونم و آنرا درک میکنم .بله همانطور که دیکتاتور برای بقای خودش میجنگه من چرا برای بدست آوردن حق خودم در صورت لزوم نجنگم؟ من چرا باید ماجرا را از دید دیکتاتور و جنایتکار ببینم تا خدای نکرده دچار آنارشیسم نشوم.
البته که بین ظالم و مظلوم – دیکتاتوری و آزادی - درست و نادرست و حق و باطل - همیشه تناقض و بحث و جدال بوده و خواهد بود. و ما انسانها همیشه در معرض انتخاب هستیم چرا که این دو طرف همیشه ادعای حقانیت و درستی فکر و راه عمل خود را دارند و در اثبات آن میکوشند. اگر ترس شما از اینست که ما اگر فرضا مبارزه مسلحانه رو انتخاب کنیم و بعد درطرف ظالم یا باطل قضیه ایستاده باشیم چگونه خسارت های وارده رو توجیه کنیم؟ اگر این را بپذیریم پس مبارزه بقول شما مدنی و غیر مسلحانه هم که دیده ایم چه هزینه ها و کشتارهایی از سوی دیکتاتورها بهمراه داشته محکوم است (و خصوصا همین جنبش دموکراسی خواهی مردم در سال گذشته که (شما و بنده)هم بشدت با آن موافق هستیم و مگر منجر به کشته شدن ده ها یا صدها تن از جوانهای ما نشد) چرا که ممکن است شامل همان تناقضی شویم که فرمودید پس مردود است. آیا خود این یک تناقض و دور باطل نیست؟
البته انتخاب و استفاده از این گزینه بحث دیگری است اگر بحث شما در مورد تاثیر گذاری انتخاب نوع مبارزه باشد بله من هم در شرایط کنونی و اوضاع فعلی جهان و ایران مقاومت غیر مسلحانه را بسیار موثر تر میدانم. ولی این گزینه مسلحانه هیچگاه نباید از روی میز کنار گذاشته شود چرا که حتی از منظر تاکتیکی و راهبردی درپاره ای از موارد تسریع کننده مبارزات غیر مسلحانه است وهمانند یک شمشیر به دیکتاتور یاد آوری میکند که در صورت عقب ننشستن٬ دیکتاتورممکن است هزینه سنگینی بپردازد و چه بسا در شرایطی به سقوط کامل دیکتاتور بیانجامد. اتفاقا به مورد آفریقای جنوبی اشاره کردید در آنجا همانطور که میدانید نلسون ماندلا رهبر و سمبل مقاومت غیر قهر آمیز که 27 سال از زندگیش را بدلیل ایستادگی و مقاومت در زندان بسر برد . دیکتاتور آنجا چند شرط را برای آزادی به وی اعلام کرده بود که در صورت پذیرش هر یک میتوانست آزاد شود که یکی از آنها محکوم کردن مقاومت مسلحانه گروههای دیگر بود که وی هیچگاه آنرا نپذیرفت و مقاومت مسلحانه را محکوم نکرد . این خود نمونه بارز اثر راهبردی وجود گزینه مسلحانه در بطن مبارزه است و وی نشان داد که علیرغم اینکه شیوه غیر مسلحانه را در مبارزه انتخاب کرده بود ولی حداقل این حق را برای مبارزات مسلحانه
قائل بود.
اما در خصوص رویکرد مسلحانه مجاهدین خلق شما با پیش فرض ذهنی خود از من که شاید تصور میکنید من ارتباطی با آنها دارم قضاوت میفرمایید ولی باور بفرمایید من هیچگونه ارتباط ارگانیک یا غیر ارگانیک با این سازمان ندارم . اگر دقت بفرمایید بحث من همیشه و ابتدا و صرفنظر از اینکه مصداق مبارزه مسلحانه چه کس یا گروهی است بر سر غیر قابل انکار بودن حق مبارزه مسلحانه بوده است و ربطی هم به مکان و زمان خاصی ندارد. همانطوریکه خود شما در بحث های پیشین مطرح کردید و من هم با آن موافق بودم در خصوص مفاهیمی چون جنایت و خیانت که گفتید در دادگاه اثبات شود اگر چه بنده معتقدم هر انسانی حق دارد قضاوت خود را بکند و در مورد همه چیز ما باید صجبت کنیم ولی خود شما بنظرم دچار بغض شدید هستید نسبت به مجاهدین خلق البته من خودم در بحث های پیشین بصراحت کفتم که اگر جنایتی شده محکوم و باید مجازات شود از هر طرفی. بنابر این ممکن است اتفاقاتی افتاده باشد ومن و شما از آن بیخبریم و موافقید که نمیتوانیم مدعی باشیم از تمام و ریز اتفاقات آگاهی داریم لذا در خصوص مجاهدین یا شخص خمینی و اتفاقات اوایل انقلاب مشخصا با مصادیق مطرح کردم و آگاهی ها و نتایجی که خود به آن رسیدم با شما مطرح کردم. مثلا در خصوص ادعا یا اتهامی که یه این سازمان در خصوص ترورکور و کشتارسازمانیافته انسانهای بیگناه به آنها زده شده بنده تا کنون قانع نشده و بر من روشن نیست آنهم بدلایل روشن. از نظر تئوری سوال من اینست این سازمان که یک سازمان سراسری و مدعی خیلی از چیزها مثل آزادی و غیره ... بوده و خمینی را متهم به دیکتاتوری و سرقت آرمانهای انقلاب و مهمترین اپوزیسیون حاکم بوده چه نفعی در کشتار بقال و معلم و کارگر دارد در حالیکه مدعی دفاع از حقوق آنهاست؟
دوم اینکه همانطوریکه قبلا هم مستندا گفتم قبل ازشیوه مسلحانه حاکمیت به زعامت رهبر محبوب شما کمر به سرکوب تمام مخالفین و در راس آنها مجاهدین (بعنوان اصلی ترین اپوزیسیون ) بسته بود و تبلیعات بسیار شدید و اعجاب انگیزی با انگهای متناسب به هر گروهی و در اینجا با منافق خواندن مجاهدین توسط خمینی( که میشود حدس زد همین انگ از جانب رهبر یک انقلاب چه بر سر آن گروه می آورد) شروع کرد که حتی تا امروز هم ادامه دارد. شما خود یه خوبی از ماهیت این حکومت آگاهید که اگر بخواهیم یک صفت در مورد آن بکار ببریم آنهم دروغ است و دروغ است و دروغ . من نمیتوانم به ادعاهایی که شما گفتید و عینا از جانب خمینی و اعوان و انصار جنایتکارش در حق مخالفین و خصوصا مجاهدین گفته میشه باور و اعتماد داشته باشم. من حتی به شما هم در خصوص برادرتون نمیتوانم اعتماد کنم چون شما که انفجار حرم امام رضا را که نه در آن موقع حتی زود باورترین انسانها رو هم قانع نکرد و بعد هم در جریان قتلهای زنجیره ای افشا شد که کار مثلا باند سعید امامی بوده و به صراحت همین دوستان خط امامی و اصلاح طلب شما به آن چندین بار اعتراف کرده اند همانند امام خامنه ای و وزارت جنایتکار اطلاعاتش شما هم به آن باور کرده و بعنوان یکی از جنایتهای آنها نام بردید.
سوم اینکه اگر هم بنده از اتفاقی که در مورد برادر شما افتاده و امثال آن که اطلاعی ندارم و شما میفرمایید ایا من حق دارم با توجه به چیزایی که در بالا گفتم اول ببینم طرف مقابل در این مورد چه میگوید؟ من مطلعم (این را مشخصا از یکی از آشنایان که در آن زمان پاسدارفعالی هم بود نقل میکنم )کسانی که بعنوان کارگر و معلم و بقال معرفی شده اند و مورد هدف بوده اند در اصل از شکنجه گران قهاری بوده اند که درپوشش های دیگر مشغول آدم فروشی شکنجه و اعدام بهترین فرزندان ایرانزمین بوده اند.
شما اقدامات مجاهدین را جنایتکارانه میدانید و محکوم میکنید ولی از جنایات حکومت در دهه 60 بعنوان خطای بزرگ و تخلف یاد میکنید در حالیکه آنها را جوانان ناآگاه و به نوعی فریب خورده میدانید. من معتقدم شما هم در چارچوب های خود گیر کرده اید مثلا اصرار عجیبی دارید همانند دستگاههای حکومتی تعداد کشته شدگان انفجار حزب جمهوری اسلامی را عامدا 72 تاکید کنید که خود بخوبی میدانید صحت ندارد متعجیم چرا این بقول شما جنایت رو تخفیف میدهید آیا نباید با خود رو راست باشید. این نوع برخورد بدرد پایگاههای بسیج و سپاه میخوره که تخصصشون زدن به صحرای کربلاست تا برادران رو برای هر چه راحت سربریدن مخالفین توجیه کنند.
شما هم متاسفانه دچار همان تناقضی هستید که امام شما ارایه میداد یعنی جای ظالم و مظلوم - قاتل و مقتول و ... رو عوض میکرد امام شما می گفت اینها خودشان خودشان را میکشند و شکنجه میکنند و میگویند ما کردیم. شما هم بر همین ردیف و قافیه میگویید " آیا به صرف وجود اعمال خلاف انسانی در زندانهای زمان امام می بایست تنها یکطرف ماجرا که قصور کمتری هم دارد و دلیل موجه تری برای نوع واکنش خود دارد مقصر جلوه داده شود ؟" هموطن گرامی تاریخ شاید بهتر از ما در این موارد قضاوت کند.
اما آنچه شخصا در مورد مجاهدین می اندیشم
من احترام زیادی برای آنها قائلم چون در برابر یکی از مهیب ترین و جنایتکارترین نوع حکومت ها و دیکتاتورها پرچم ایستادگی و شرف یک ملت رو با پرداخت همه چیز خود بلند کردند تا دیکتاتور نتواند خواب راحتی برای خوابهای بعدی که برای مردم و آینده آن دیده است داشته باشد. اگر ده ها و صد ها سال بعد که فرزندان این میهن تاریخ ایام ما رو تورق کنند و اگر مقاومتی تمام عیار در دفتر تاریخ ما ثبت نشده باشد چه قضاوتی خواهند کرد جز لعن و نفرین.
مجاهدین بخاطر 4 دهه مقاومت سازمانیافته در برابر دو دیکتاتوری ریشه در اعماق این خاک و آب دارند. برای شما این سوال پیش نمیاید که چرا از ابتدای تشکیل این سازمان و تا امروز هم بیشترین اعضا و هواداران آن از نخبگان و تحصیلکردگان جامعه خود هستند. از بهترین هنرمندان – خوانندگان و نقاشان و آهنگسازان و مهندسین و پزشکان ایرانی چه بصورت پنهان و یا آشکار انواع و اقسام حمایت و یاری برخوردارند. بیشترین و مهمترین نمایندگان مردم و نخبگان جوامع دموکراتیک بشدت از آنها حمایت میکنند. فکر میکنید آنها از اتهامات و تبلیغات این حکومت بیخبرند باصطلاح جنایت مجاهدین را بصورت مکتوب و سی دی تهیه و به آدرس های پشتیبانان خارجی آنها ارسال میکنند ولی بازحمایت میشوند. شما و بصورت اولی حکومت آخوندی بخوبی از ظرفیت های تئوریک و عملی مجاهدین آگاهید آنها میگویند به یک انتخابات آزاد بر اساس حق حاکمیت مردم پایبند باشید ما اولین کسانی خواهیم بود که سلاح رو کنار گذاشته و در آن شرکت میکنیم و حاضریم در هر دادگاهی که حداقل حقوق قضا و بیطرفی که در دنیا شناخته شده محاکمه و به هر اتهامی پاسخگو باشیم. آنها نشان داده اند که در اندک شرایط آراد بیشترین رشد رو میکنند. و مطمئنم که باز هم در آینده ایران مهمترین نقش رو خواهند داشت . آنها تنها امید ایران از خطر تجزیه شدن در هنگام سقوط این حکومت هستند. آنها از ظرفیت های لازم برای یک دولت در تبعید برخوردارند
هموطن گرامی بفرمایید از رژیمی که از امام راحل شما به ارث رسیده و شما و بسیاری همانند شما که به نوعی سمپات این حگومت و امامش بودید و الان به نادرستی و باطل بودن آن اذعان دارید دموکراسی طلب کنید. آخر کجای این منطق هست که حکومتی که کمر بفتل مخالفین بسته حق حاکمیت آنها رو غصب کرده اقدام به شکنجه و کشتار میکنه و مثل یک اشغال گر خارجی ملت خودش رو در بند کرده و آنها رو تحقیر میکنه و بخشی از اون ملت این ننگ رو تحمل نمیکنند و از همه چیز خود میگذرند و به مقابله میروند بگوییم مقابله نکن تا شکنجه نشی کشته نشی چون باعث تند شدن حکومت شده ای و این گونه جای ظالم و مظلوم رو عوض کنید. جل الخالق
من کتمان نمیکنم شاید ما هر دو دچار حب و بغض باشیم و افراط و تفریط ولی دیدگاهمان در ریشه و همچنین قضاوت در رویدادهای تاریخی اختلاف زاویه شدیدی دارد . این مورد حتی در امضای پایان بحث هر یکمان هم پیداست. ولی شاید در آنچه میخواهیم بیشتر بهم نزدیک باشیم. من بشخصه همه کسانی رو که ایرانی هستند رو هموطن خودم میدونم و کسی رو خودی و غیر خودی نمیدانم. این کشور ملک مشاع و مشترک همه ما هست و همه باید از حقوق مساوی برخوردار و آزاد باشیم تا اعمال حاکمیت کنیم. ولی هر کسی که بخواهد مانع این بشود دشمن این خاک و آب است و هیچ فرقی با دشمن اشغال گر خارجی ندارد.
هموطن گرامي دعواي اصلي ما با اين حکومت يک چيز بيشتر نيست و آنهم آزادي و حق حاکميت مردم است و تا اين تامين نگردد مبارزه ادامه خواهد يافت در هر زمان با تاکتيکي که ما را سريعتر و کم هزينه تر به پيش ببرد و هيچ گزينه اي را نبايد از نظر دور داشت. انقلاب ايران هم که اصولا يک انقلاب غير قهرآميز بود ولي در انتها وبراي سرنگوني رژيم سلطنتي مبارزه قهرآميز و مسلحانه در گرفت و ضربه آخر وارد شد.
به اميد روز آزادي
زنده باد آزادي
دوست خوبم سلام ، امید آنکه ایام بکامتان باشد و شاد و خرم روزگار سپر کنید .
آری دوست من بدون شک آزادی و حق تعیین سرنوشت جزء حقوق لاینفک آدمی است و آنرا نمی توان از هیچ بنی بشری مضایقه نمود و در صورت تضییع این حق از جانب حاکمان وظیفه ی انسانی حکم می کند که همه و همه برای استیفای آن تمام جد و جهد خویش را بکار بندند . اما این بدین معنا نیست که ما برای حصول این گرانقدر ترین سرمایه ی بشری محقیم به هر روشی دست یازیم و برای نیل به این ، دیگر شئونات انسانی را قربانی نمائیم .
دوست من اگر برای کسب آزادی خود را مقید به اخلاق نکنیم و به قول شما چون او به هیچ معیار انسانی ، قانونی و اخلاقی پایبند نیست ، ما هم برای دفع او مجاز به استفاده ازهر روشی باشیم چه فرقی با دیکتاتورها داریم ، کشتن برای آنها ذنب لایغفر است و برای ما موجب سعادت دنیا و عقبی ، این چگونه منطقی است ؟
دوست جوان من تمایلات نفسانی و ورود به دایره ی احساس همواره آدمی را از وادی منطق برون می نماید . برای من مایه ی بهت است که چگونه حضرتعالی برای تثبیت مبنای نادرست حق مبارزه ی مسلحانه به هر دری می زنید و پیش پا افتاده ترین اصول منطقی را نقض می کنید و یا دیگران را به نقض آن متهم می نمایید .
برادر بزرگوار ، آنکه الفبای منطق را بداند از دور و تسلسل اجتناب می کند و آنرا باطل می داند ، حتما بهتر از حقیر می دانید دور به معنی آن است که از نقطه ی A آغاز کنید و طی مراحلی باز به همین نقطه باز گردید . حال چگونه بنده را متهم به پذیرش دور می نمایید ؟
از شما بعید است که دو مقوله ی کاملا مجزا را مصداق دور بدانید و بعید تر آنکه دو مفهوم کاملا جدا از هم را یکی فرض نموده و به قیاس باطل دچار شوید . عزیز من اگر بنده و سایر همراهان جنبش سبز به میدان آمده و به صورت مسالمت آمیز تقاضای حقوقی را نموده و با برخورد قهر آمیز حاکمیت روبرو شده و در این راه جانهایی از دست برود و بعد متوجه شویم که موارد مورد تقاضا به حق نبوده ، آنگاه در مورد خونهای ریخته شده ما مقصریم ؟ واقعا این استدلال پایه و اساس منطقی دارد ؟ اینکه حاکمیت همه ی اصول انسانی و قانونی را زیر پا میگذارد و به صرف نادرست بودن مطالبات مردمی مردم را به گلوله می بندد ، این خلق الله هستند که قصور کرده اند ؟ مردم باید سردر گریبان برند که چرا باعث شده اند حاکمیت دست به اسلحه ببرد ؟
فجیعتر از موارد فوق قیاس عملیات مسلحانه با مطالبات مدنی و حکم مساوی راندن این دو مفهوم کاملا متفاوت است . برادر من در اینجا این شمائید که سلاح به کف می گیرید و جان می ستانید و در آنجا این حکومت است که رگبار گشوده است ، واقعا فکر می کنید اشتباه در این دو مورد نتیجه یکسان برای یک حزب ، گروه و حتی یک شخص دارد ؟ بنده به دور دچار گشته ام یا جنابعالی قیاس باطل می کنید ؟
خوشبختانه پذیرفته اید که در شرایط کنونی جهان مبارزات مدنی بر روش اقدام مسلحانه رجحان دارد ، اگر چه یک معیار غلط بسته به زمان و مکان صحیح نخواهد گشت ولی باز هم جای شکرش باقی است
که حداقل در شرایط فعلی این یکی را مناسبتر می دانید ، هر چند با اقتدا به عمو سام گزینه عملیات مسلحانه را از روی میز بر نمی دارید .!!!
جالب آنکه این ابزار توانمند را آلتی برای مجبور کردن دیکتاتور به تن دادن به خواستهای مشروع خویش می دانید ، و آنرا به مثابه یک شمشیرداموکلس فرض کرده اید که به وسیله ی آن ناراستی حکومت را تصحیح و قدرت خویش را به رخ او می کشید و در انتها نیز سکوت ماندلا را مهر تاییدی بر این روش دانسته اید . خوب با این احوال توضیح دهید این ابزار نیرومند در این سی سال بعد از انقلاب چه ره آوردی برای مردم ایران و یا حداقل برای سازمان محبوب شما داشته است ؟ آیا غیر از این است که از نظر تمامی جوانع دمکرات فعلی عملیات انجام گرفته توسط سازمان ، عملیات تروریستی قلمداد گردیده و آیا جز این است که در اکثر این کشورها نام سازمان در زمره ی گروهکهای تروریستی قرار داده شده است و حتی آمریکا از اینکه او را حامی چنین سازمانی بدانند شانه خالی می کند ؟ بماند که در داخل کشور در هر کوی و برزن آنان را منافق و محارب می خوانند و در پی هر نمازی تقاضای مرگشان را می کنند و سالها نامشان را به حق در جوار صدام حسین قرار می دادند . راستی اگر ماندلا به مانند شما مبارزه مسلحانه را حق می دانست چرا خود هرگز دست به اسلحه نبرد و از این حق به عنوان کاتالیزور عملیات رهایی بهره نگرفت ؟
اما در مورد اقناع حضرتعالی در مورد ترورهای کور سازمان ، خود می دانید آنکه خواب است را می توان بیدار کرد ولی آنکه خود را به خواب زده هرگز نمی توان هشیار نمود . دوست من برای یکبار هم که شده در مقابل تک تک سئوالات زیر یک خط پاسخ اقناعی برای خویش بنویس .
1- محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان به کدامین معصیتی مورد تصفیه ی خونین سازمان قرار گرفتند؟
2- گناه شهید بهشتی چه بود ؟
3- جرم محمد منتظری این چریک مبارز چه بود ؟
4- دانش چه کرده بود که مستحق مرگ بود ؟
5- شهید دستغیب به خاطر کدامین جنایت تکه تکه شد ؟
6- اشرفی اصفهانی چه کرده بود که در کهولت سن استخوانهایش نیز قطعه قطعه گردید ؟
7- صدوقی در کدام دادگاه و در حضور کدام هیئت منصفه محکوم به مرگ شده بود ؟
8- پیکر شهید محراب مدنی عزیز به کدامین دلیل عقلی پاره پاره گردید ؟
9- رجایی که فقط یک ماه قبل از سوختن به همراه باهنر موفق به کسب رای قریب به اتفاق مردم ایران شده بود با کدام دلیل و برهان در آتش کین سوخت ؟
10- صیاد شیرازی این سردار رشید که عرصه بر حرامیان بعث تنگ کرده و این فاتح خرمشهر عزیزبا کدامین استدلال موجه در خون خویش خضاب کرد ؟
000
...- عباس ... این بچه محل خوب ما که در مقابل چشمان فرزند خردسالش به دست رفقای شفیق شما به خاک افتاد چه کرده بود ؟
اما در مورد اینکه رهبر محبوب بنده که کمر به قلع و قمع دوستان حضرتعالی بسته بود ، از شما می پرسم چرا و به چه دلیل خمینی می بایست خونی سازمان باشد ؟ دلیل خصومت این پیر فرزانه با سازمانی که روزگاری مجاهدین خلقش می خواندند چه بود ؟ هر چند حضرتعالی به این حقیر اطمینان نداشته و نگاه بنده را همراه حب و بغض فرض کرده اید ولی به خداوندی خدا سوگند یاد می کنم که با چشمان خود در هنگام سقوط پادگان ... دیدم که اعضای این جنبش مردمی آنموقع کامیون ، کامیون سلاح بار کرده و یقینا برای روز مبادا به انبارهای ناکجا آبادشان می بردند . عجبا که توقع دارید استناد به یک فردی که حالابه قول شما قبلا هم پاسدار بوده باید برای بنده ایجاد یقین کند و آنچه را با چشم خویش دیده ام باطل نماید ؟
حتما شنیده اید که یک روز قبل از اعلام جنگ مسلحانه رجوی تقاضای دیدار امام را می نماید . هنگامی که این درخواست با روح الله مطرح می شود ایشان می فرمایند به آنها بگوئید اگر سلاح هایشان را تحویل دهند آنگاه خمینی خود به دیدارشان خواهد رفت . راستی چرا سازمان پس از تاسیس حکومت و بعد از تثبیت ریاست جمهوری بنی صدر که لااقل در ظاهر به او ارادت می ورزیدند باز هم سلاح خویش را تحویل دولت مردمی بنی صدر نداد ؟
اگر امروز دولت لبنان به حق اعلام می کند که با وجود دولت برخاسته از رای ملت نیازی به دردست داشتن سلاح توسط حزب الله نیست ، معادل شرایط پس از انقلاب ما نیست ؟ آیا منطقی است که با استقرار دولت منتخب مردم گروهی باز هم حمل سلاح کنند ؟ تکیه بر سلاح در مقابل دولت انقلابی برای تثبیت دمکراسی و یا برای به کرسی نشاندن منویات سازمان به مردم و رهبر محبوبشان با استفاده از قوه ی قهریه بوده است ؟ آیا جمع آوری سلاح و سامان دادن گروههای چریکی مخصوص انقلاب ما بوده است و یا به عکس این روشی مرسوم از پس تمامی انقلابها می باشد ؟ چرا پس از پیروزی انقلاب و فراخوان برای تحویل اسلحه ، سازمان تن به خلع سلاح نداد ؟
از اینها که بگذریم اصولا سازمان تا سی خرداد 1360 یعنی آغاز جنگ مسلحانه خود را همراه مردم می داند تا جایی که یرواند آبراهامیان تعداد کشته شدگان ایشان را در جنگ تا 30 خرداد 1360، 28 نفر (هفت معلم، چهار کارگر، چهار سرباز ارتش، چهار دیپلمه، دو دانشجو، یک دانشآموز، یک فارغالتحصیل دانشگاه، یک کارمند یک پزشک و سه نفر ناشناس ) اعلام میکند. از این آمار فراگیری سازمان و نقش بی بدیل آن !!! در جبهه های نبرد را می توان دریافت . علاوه بر این می توان به ادعای حضرتعالی مبنی بر شکنجه گر بودن افراد مورد هدف سازمان به خوبی پی برد .
می بینید دوست من شرایط آنطور که شما تصور کرده اید نبوده ، رژِیم حداقل در فاصله ی زمانی بهمن 57 تا 30خرداد 60نیازی به سامان دادن بازجو و جلاد نداشته است . راستی یک سئوال سازمان چگونه به این راحتی تمام شکنجه گران و آدم فروشان و اعدامگران را شناسایی می کرده است ؟ فکر نمی کنید دست موساد و سیا و کاگ ب را از پشت بسته بوده اند ؟
در مورد عملیات تروریستی در حرم امام رضا که آدم زود باوری چون من سریعا انتصاب آن به سازمان را پذیرفته و فرهیخته ای چون شما بلادرنگ آنرا نمایش مسخره ی رژیم فرض نموده است عرض می کنم ، توضیح دهید اولا با کدام ادله و مدرکی آنرا منتصب به سعید امامی نموده اید ، ثانیا این سازمان مرده در هنگام این عملیات برای رژیم چه خطری داشته که رژِم را مجبور نموده دست به این طرفند بزند ؟ برادر من در بحبوحه ی جنگ و در زمان قدرت سازمان که روزانه چندین عملیات داشت رژیم به خلق چنین سناریویی دست نزد ، به چه دلیلی برای یک مرده ی سیاسی نظامی می بایست چنین معرکه ای راه انداخت ؟ البته بنده اصرار ندارم که اصولا رژِیم در این مورد نقشی ایفا نکرده که اگر کرده جنایتی بر طومار جنایتهایش افزوده است ، اما بی دلیل مدرک و تنها به دلیل مصنوعی بودن یک قضیه حکم راندن دور ازانصاف و مغایر اصول داوری است .
گیریم عملیات حرم طراحی شده ی رژِیم باشد ، آیا عملیات فروغ جاویدان را هم رژیم طراحی کرد ؟ در این عملیات افراد مقابل سازمان چه کسانی بودند ، جز مردم ، جز جوانانی که هشت سال درست یا نادرست از کیان این مرز و بوم دفاع کرده و خواب و خور بر خویش حرام کرده بودند تا پای نامحرم بر این دیار قرار نگیرد ، جز این بود که آنان سلاحشان را در مقابل سربازان و دلاوران بسیج و سپاه که در تمامی آن اثنا جانفشانی ها کرده بودند گرفته بودند ؟ آیا با برادر کشی می خواستند ما را به سرمنزل مقصود برسانند ؟ واقعا نمی دانید توپ و تانک و نفر بر این عملیات توسط چه کسانی تامین گردید ؟ انصافا نمی دانید که پشتیبانی لجستیک این عملیات با چه کسانی بود ؟ باور کنم که ندیده اید مامور سازمان با افسران اطلاعاتی بعث دور یک میز فالوده می خورد و مواجب می گیرند ؟ قبول کنم که مجیز گویی جناب رجوی در مورد سردار قادسیه را ندیده اید ؟
اخیرا مستندی در مورد قضیه خاوران در آن سوی آب تهیه شده که در خلال آن خانم وکیلی به شرح ماجرا می پردازد و در پی دفاع از این جان باختگان می باشد . ایشان در این مستند می فرمایند که اگر افراد اعدامی را مبارزان سیاسی بنامیم و یا آنها را اسرای جنگی لحاظ کنیم و یا هر مقوله ی دیگر باز هم این حکم با موازین بین المللی سازگار نیست . اگر بنده به این خانم دسترسی داشتم می خواستم بپرسم اگر اتهام اینان خیانت به میهن و جاسوسی و حمایت از دشمن باشد باز هم همین نظر را دارند ؟ آیا ایشان به عمد این گزینه را از موارد احتمالی اتهامات حذف نمی کنند ؟ قانون بین الملل در مورد خیانت چه حکمی دارد ؟ اگر فرار از مقابل دشمن حکم اعدام دارد ، خدمت به خصم چه مجازاتی دارد ؟
انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 روی می دهد ، یعنی فقط یک هفته بعد از اعلام جنگ مسلحانه ، یعنی یک هفته بعد از زمانی که سازمان به خود می بالد که تا آن زمان 28 شهید تقدیم میهن نموده است . این در شرایطی است که بنی صدر در 5 بهمن 1358 به سمت ریاست جمهوری
برگزیده شده بود و سازمان ظاهرا با ایشان سر همراهی داشته است و خوب است بدانید که در زمان بنی صدر وزارت اطلاعات وجود خارجی نداشت و اصلا تشکیل نشده بود و تنها کمیته ی انقلاب که متشکل از افراد عادی جامعه بود عهده دار اوضاع بود . حال حضرتعالی برای روشن شدن این حقیر بفرمایید اعضاء سازمان در کجا و توسط چه کسانی تحت شکنجه های طاقت فرسا قرار گرفته بودند که به ناچار مجبور به اعلام جنگ مسلحانه گردید ؟ برای روشن شدن بیشتر ذهن حضرتعالی خدمتتان عرض کنم این در بحبوحه ی جنگ و تصرف سرزمین ما توسط سردار قادسیه انجام گردید . عملیات فتح المبین در فروردین 61 و فتح خرمشهر در خرداد 61 یعنی همانروزهایی که اعضاء سازمان به سر بریدن هموطن مشغول بودند به وقوع پیوست .
حال شما بفرمایید چه کسی جای ظالم و مظلوم را عوض کرده ، من یا شما ؟ آیا ظلمی بیش از این می توان تصور کرد که در گرماگرم دفاع هموطنی از پشت بر شانه ی شما خنجر ی فرود آورد؟ اگر در اثنای جنگ به دلیل عملیات تروریستی سازمان سر رشته ی امور از دست مسئولان خارج می شد و صدامیان بر تمامی کشور تسلط می یافتند امروز وضع ما چگونه بود ؟ این آن سازمانی است که بدان فخر می فروشید ؟ اگر صد در صد هم رژیم در این قائله مقصر بود وظیفه ی یک وطن پرست و یک انسان آگاه این نبود که ابتدا دشمن خارجی را دفع نموده و سپس به ترمیم خانه بپردازد ؟ کاری که سازمان هرگز به آن نیاندیشید .
اما سخن آخر ، سکوت در برابر ظالم به همان اندازه مذموم است که ستم نمودن قباحت دارد ، هیچکس ، حداقل هیچ آزاده ای قائل به سکوت در مقابل ستگر نیست . اما این بدین معنا نیست که باید برای رسیدن به هدف به هر وسیله ای صواب یا ناصواب تمسک جست . مگر امروز سحر خیز ، میردامادی ، قابل و هزاران سلحشور این مرز و بوم در مقابل ضحاک زمانه سکوت کرده اند ؟ دوست من باور کن که فریاد عزت آنان از هر سلاحی برنده تر است . امروز به قول موسوی عزیزیک کلیپ ، یک شبنامه و یک ... از صدها سلاح کاراتر است . این ارتش ماست و ما با همین ارتش یقینا پیروز خواهیم شد .
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با عرض پوزش از مزاحمت مجدد فراموش کردم که خدمتتان عرض کنم ، چگونه است که وقتی صحبت از سن وسال اعدامی ها می شود همگی نوجوان و جوانان رشید ناکام معرفی می شوند و هرگاه که از مدارج علمی آنان پرسیده می شود دارای دکتری و فوق لیسانس و حداقل مدرک مهندسی هستند ؟
برادر بزرگوار گیریم که تمامی اعضاء جذب شده توسط سازمان تحصیلکرده و از جامعه ی دانشگاهی باشند ، آیا این دلیل حقانیت راه آنان است ، آیا با این مبنا نباید نتیجه گرفت که دولت فعلی و سایر اعضاء هیئت حاکمه در موضع حق قرار دارند ؟ البته بنده اذعان دارم که اهل علم بهتر و آگاهانه تر دست به انتخاب می زنند ولی این به هیچ وجه با به خطا رفتن آنان منافاتی ندارد، هر چند یک بررسی اجمالی از کادر رهبری سازمان هم داده هایی نافی فرضیات جنابعالی را را بدست می دهد .
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با درود
متاسفانه بعلت گرفتاری نتوانستم زود تر ازاین موعد حاضر شوم .
خوب است بر این نکته تاکید کنم تا موضوع روشنتر گردد همانطوریکه شما در ابتدا خواستید ما وارد بحث پایه ای لزوم یا عدم لزوم و یا درست و نادرست بودن مبارزه مسلحانه شدیم صرفه نظر از اینکه مصداق آن کدام است گمانم اینست که شما بر این باوريد که من برای توجیه این نوع مبارزه توسط مجاهدین برعدم نقی این نوع مبارزه بعنوان یک حق تاکید میکنم. در حالیکه نیازی به این نوع توجیحات ندارم و نفعی هم. لذا در بحث تئوریک قضیه اختلاف ریشه ای داریم تا چه رسد به مصداق. در بخش اول(تئوریک) نمیتوانم استدلال شما رو درک کنم شاید هم واقعا از بهره هوشی لازم برای درك آن بی بهره باشم چرا که:
اگر نگرانی شما از مبارزه مسلحانه معطوف به عدم کارایی لازم فی المثل در شرایط کنونی جهان است من تقریبا با شما هم عقیده ام. اگر شما به آن بعنوان یک جنایت در برابر جنایت می نگرید با شما موافق نیستم. حق حاکمیت و آزادی جزء حقوق پایه ای بشرمی باشد. اين نكته در اعلاميه جهاني حقوق بشر كه بعنوان خرد جمعي و وجدان بشر به تصويب اكثريت كشورها رسيده تصريح شده است در مقدمه اين اعلاميه در چرايي و لزوم اين حقوق سخن مي راند و در بخشي ميگويد:
" از آنجاكه ..... از آنجاكه اساسا حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشر بعنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد..." ملاحظه ميكنيد در يك چنين سند بسيار مهم بين المللي قيام بر عليه اعمال ظلم و فشار به روشني ولو بعنوان آخرين راه حل برسميت شناخته شده بديهي است قيدي هم براي ميزان و شدت و چگونگي (مسلحانه يا غير آن ) ندارد و نميتواند هم داشته باشد چرا كه تجربه بشر به روشني به او آموخته است كه در برابر مستبدين كه هيچ فضا و امكان فعاليت مسالمت آميزي رو برسميت نمي شناسند و درنگي هم در از هم دريدن هر نوع صداي مخالف ندارند توسل به خشونت براي متوقف كردن و يا از ميان برداشتن اين مانع اجتناب ناپذير است.
کدام مستبد و دیکتاتور را میشناسیم که حق حاکمیت و آزادی رو به مردم داده باشد غیر از اینکه مقاومت و تلاش و مجاهدتی را در برابر خود دیده باشد. در عين حال میدانید که دیکتاتوری ها چه طیف مختلفی را در بعد ماهیت و میزان سرکوب بکار گرفته دارا میباشند. که در عالم سیاست به ترم های مختلف طبقه بندی میشوند مثل دیکتاتوری کلاسیک – فاشیستی – مذهبی - توتالیترو غیره. مبارزه غیر مسلحانه و فراگیردر بسیاری از دیکتاتوری های مانند لهستان یا اندکی هم قدیم تر مانند هند بسیار تاثیر گذار و کارساز بوده اند در حالیکه در دیکتاتوری های بسیار سرکوبگر و فاشیستی مانند سیستم های فاشیستی مذهبی داستان ابعاد دیگری دارد.در بسیاری موارد صرف انتشار عمومی آگاهی ها که بسیار مهم هم هست کافی نیست یعنی صرف اینکه اکثریت جامعه به آگاهی های لازم در برابر دیکتاتوری دست پیدا کرده باشند یا اقدامات و اعتراضات و یا اعتصابات مسالمت آمیزمتضمن عقب نشینی استبدادخصوصا دیکتاتوری های فاشیستی سرکوبگر نیست. هیتلر نمونه روشن يك حكومت توتاليتر فاشيستي است كه تا نابودي كامل پيش رفت کشور رومانی با اعتراضات مردمی آغاز و با وارد نمودن ضربات مسلحانه بساط دیکتاتوری جمع گردید. نمونه بعدی انقلاب فرانسه حتي انقلاب ايران هم كه سبقه غير مسلحانه داشت ولي در انتها نيروهاي وفادربه رژيم هر چند زياد نبودند تا آخرين لحظه ميجنگيدند. ملاحظه میفرمایید که در برابر حکومت هایی که بهیچوجه حاضر به تمکین در برابر خواست مردم برای آزادی و حق حاکمیت نیستند آیا ما منطقا و عقلا مجاز به کنار گذاشتن اين گزينه (توسل به اسلحه) هستیم؟
حتی در استفاده یا نفی خشونت در میان کسانی که شیوه مبارزه غیر خشونت آمیز را برگزیده اند اتفاق نظر وجود ندارد. چندی پیش به مقاله ای از آقای علی افشاری برخوردم که حتما معرف حضور هست و به این قضیه از زاویه جالبی پرداخته است که خلاصه ای از انرا در اینجا به جهت مرتبط بودن با بحث تئوریک ما دارد میاورم و کامل آنرا مبتوانید در این لینک مطالعه فرمایید:
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2010/october/24/article/-85e802f79c.html
در چگونگی نفی خشونت-علی افشاری – تلخیص
" امروزه روز توافق گسترده ای در نفی خشونت وجود دارد. خشونت امر مذمومی است که بنیاد جامعه و هستی انسان ها را تهدید می کند و سرنوشت آنها را تباه می سازد. کاربست خشونت باید به مواردی خاص برای حفظ جامعه از شرارت ها و تهدیدات محدود شود. اجرای خشونت در دست دولت مدرن دموکراتیک متمرکز می گردد تا در چهارچوب قانون و تحت نظارت نهاد های عمومی و مردمی اعمال گردد. اما پایان بخشی به خشونت فقط در حد حرف نیست بلکه باید در عمل و از قبل راهکار های موثر بدست آید.
برچیده شدن خشونت از مناسبات اجتماعی محتاج آن است تا ببینیم کدام یکی از صورت های خشونت تاثیرات ماندگارتر و گسترده تری در بستر روابط فردی و اجتماعی دارد. بی تردید در مجموعه گونه های محتلف خشونت، خشونت دولتی در صدر قرار دارد. حذف ابعاد تخریب گر خشونت در شرایط کنونی ایران د روهله اول ضرورت دارد تا ماشین خشونت دولتی را متوقف کند. خشونت دولتی عامل زیربنایی و عنصر کلیدی در گسترش خشونت است. هر راه حل و روشی که داعیه حرکت مسالمت آمیز و پایان بخشی به خشونت را دارد باید از ظرفیت متوقف کردن دستگاه سرکوب دولت برخوردار باشد
خشونت و اجبار در ماهیت نظام جمهوری اسلامی وجود دارد. این نظام پس از تثبیت خود در سال 1360، استفاده از قوه قهریه را به یکی از ابزار های اصلی حفظ و تداوم بقای خود تبدیل کرد. حمله به تجمعات مخالفین، ترویج فرهنگ خشونت، پراکندن جو وحشت و ارعاب، اعدام و شکنجه گسترده مخالفان سیاسی و ترور های رسمی و غیر رسمی چهره های مستقل و وابسته به اپوزیسیون، زوایای اصلی در هم تنیدگی خشونت در بافت حاکمیت را روشن می سازند. در طول سه دهه گذشته استفاده از خشونت و شدت عمل نشان دادن در برابر مخالفان در ابعاد نظری و عملی دنبال شده و گسترش یافته است. ابداع وقرار دادن واژه هایی چون محاربه و ارتداد در نظام مجازات، توجیهی مذهبی برای اعمال خشونت را فراهم کرد تا اشداء علی الکفار بود و همچنین برعلیه منافقین که در بینش حاکمیت از آنها بدتر هستند. تریبون های رسمی و شبه رسمی نیز با ترور شخصیت قربانیان و راه انداختن پروپاگندا بر علیه دشمنان خارجی سوخت لازم برای استفاده از منابع خشونت را فراهم کردند.
حال در مواجهه با این حاکمیت خشونت طلب کدام راهبرد موثر است؟ قطعا به قول پوپر عقل یگانه چاره راه در برابر خشونت است. اجتناب از خشونت و تاکید بر روش های مبارزاتی مسالمت آمیز فضیلت است. اما این روش ها زمانی می توانند کاربرد اشکال ناموجه از خشونت را منتفی سازند که خشونت طلبی در نظام سیاسی را متوقف کنند. تا زمانی که خشونت در اعمال، قوانین و سیاست های دولت وجود دارد، چرخه خشونت تداوم می یابد. در صحنه مبازه با خشونت تنها تاکید بر نفی خشونت و عدم استفاده از آن کافی نیست بلکه باید تدبیری اندیشیده شود و اقدامی کارامد اجرا گردد تا اقتدار گرایی از عرصه سیاسی کشور رخت بربندد
خشونت به شکل ساختاری در حکومت و خودکامگی موجود در آن ریشه دوانده است. قوانین و بخصوص نظام مجازات مشوق و گسترش دهنده خشونت است. در این شرایط هر راهبردی که بخواهد درجه شدت فعالیت اعتراضی و مقاومتش را به نحوی تنظیم کند که باعث بسط خشونت نشود و یا در دام خشونت طلبی جناح های افراطی حکومت اسیر نگردد، توانایی و کارامدی اش در مهار خشونت دولتی ملاک اصلی سنجش موفقیتش خواهد بود. صرفا اجتناب از آزاد سازی عمومی پتانسیل مقاومت مردم و یا نفی برخورد های رادیکال با توجیه دوری از خشونت، کارساز نیست در صورتی که موجب تثبیت و پیشروی ساختار قدرت تمامیت خواه شود.
وقتی در برابر حمله گروه های فشار و عمله استبداد دینی توصیه می شود تا عرصه را خالی نمود و به دلیل نگرانی از برخورد های وحشیانه و خشونت طلبانه آنان از سازماندهی تجمعات و راهپیمایی ها خودداری کرد، در این صورت سلسله جنبانان و پشتیبنان جباریت سیاسی احساس می کنند که موفق شده اند و خشونت حربه کارامدی در دست آنها است. اینجا نقطه ای است که سیاست لغو تجمع های اعتراضی و عدم استفاده از قدرت مانور مردم به دلیل جلوگیری از خشونت نیروهای رسمی و غیر رسمی دولتی در توقف خشونت ناکام می شود و با تشجیع و تشویق حاکمیت به استفاده از خشونت نتیجه معکوسی می یابد. البته استفاده از قوه قهریه مردم و مواجهه محکم با مهاجمان دولتی ظرافت ها و محاسبات خاص خود را دارد که باید به خوبی برنامه ریزی شود و بی گدار به آب نزد. اما چشم بستن بر این پتانسیل به خاظر نگرانی از تشدید خشونت طلبی از سوی حاکمیت، فایده ندارد و باعث تقویت جناح های تندرو می شود که برخورد های اقتدار گرایانه، خشونت طلبی و وحشت پراکنی را مفید ترین روش در فروکش کردن اعتراضات و نارضایتی ها و تداوم بقای حکومت می دانند.
لذا در مرحله گذار به دموکراسی در ایران و در مواجهه با رفتار خشونت طلبانه حاکمیت باید هدف اصلی، شکست اقتدار گرایی و اجتناب از افتادن در دام انفعال باشد. در این راستا باید بین خشونتی که از سوی حاکمیت خودکامه اعمال می گردد با خشونت موجهی که مردم پس از بسته شدن تمامی مجاری مسالمت آمیز برای دفاع از خودشان و عقب راندن متجاوزین به حقوق شان استفاده می کنند، فرق قائل شد و هر دو را با چماق مذمت خشونت طرد نکرد"
ببين برادر گرامي ظاهرا شما برخي واژه ها مانند حق را بسيار با وسواس و بالا و پايين كردن و اينكه چه تعريف و مفهوم مثلا عقلي يا فلسفي يا غيره دارد مينگريد كه شايد به درد صرف تئوري و آكادميك بخورد. مطرح كردن شقوق و فرضيات زياد يا مفاهيم پيچ در پيچ يك واژه يا كلمه باعث كشدار شدن آنها و افتادن در يك جاده بي انتها خواهد شد. شما فرض كن من به اندازه شما با مفاهيم علمي آن آشنايي نداشته باشم و نتوانم به اندازه شما صغرا كبري بچينم. شما فرضي را مطرح كرديد كه اگر مبارزه مسلحانه انجام شود بعد ما بفهميم در موضع نا حق قرار داريم چه كسي بايد جوابگوي خسارات يا احيانا خونهاي ريخته شده باشد.من هم ميگويم اگر اين دليل اجنتناب ما از اين گزينه ميباشد و اگر اين را بپذيريم بايد اين نتيجه را هم بگيريم كه چون ممكن است جنبش هاي غير مسلحانه (مانند جنبش سال گذشته ايران) هم چون اين احتمال وجود دارد كه ممكن است در موضع و طرف باطل و ناحق باشند پس ما بايد هيچ كاري نكنيم چرا كه مكن است خوني ريخته و خسارتي وارد شده باشد كه بعد بفهميم ما در طرف باطل يا ناحق ايستاده ايم پس ما مسئول آن خواهيم بود(همان حرفي كه رهبر فرزانه ميزنه!!!) . ما شخص سومي مثلا بقدرت خدا نداريم كه بتواند تعيین كند كه موضع كدام طرف اصطلاحا برحق است بخاطر همين است كه هميشه تاريخ علي القاعده همه (ظالم . مظلوم قاتل و مقتول و حاكم و محكوم و....) فكر ميكنند حق با آنهاست شايد اساس بسياري از اختلاف ها و يارگيريها و غيره همچنين اختلاف ما تشخيص مصداق هاي اين دو طرف درگير است اينكه كدام طرف از منظر تشخيص ما مصداق ظالم و كدام طرف مظلوم است لذا بخاطر همين است كه ميگويم ما را از انتخاب و تشخيص گريزي نيست چه در غير اينصورت تبديل به سلولي خنثي و بي عمل در جامعه خواهيم شد.
شما يك لحظه مجاهدين رو كنار بگذار مثلا تشخيص شما از حكومت عهد خميني(تشخيص مصداق) اينست كه قائل به ديكتاتور بودن وي نيستيد و خيلي هم به به و چه چه نثارش ميكنيد خوب من هم اين را بشدت به چالش ميكشم من ميگويم براساس قرائن و شواهد و مستندات و اتفاقات رويداده و اعمال سرزده، خميني نه تنها هيچگاه يك انسان معتقد به دموكراسي نبوده بلكه حتي به تسامح و تساهل هم راضي نبود(شرح برخي برخوردهاي ايشان رو در مباحث پيشين عرض كردم) بر خلاف ظاهر آرامش مردي بي رحم و بشدت خود راي بوده. شما را ارجاع ميدهم به خاطرات آقاي منتظري كه قائم مقام ايشان بودند كه بخوبي شرحي از روحيات وي بدست ميدهند. شما را ارجاع ميدهم به سخنراني ها و مصاحبه ها و وعده وعيدهاي ايشان در قبل از انقلاب و مقايسه آن با بعد از انقلاب. سخن در اين خصوص هفتاد من كاغذ ميشود و بيش از اين نيازي به شرح و بسط آن نيست .
لذا تمام اينها ذهنيت من و قضاوت من رو نسبت به اين فرد تشكيل ميدهد(تشخيص مصداق) يك قانون اساسي فاشيستي و بغايت ارتجاعي در مقابل ان همه فداكاري ها و آرزو هاي تاريخي براي مردم به ارمغان آورد. قبل از مرگ خود هم قانون اساسي پرداخته خود را دو قبضه(مطلقه)كرد تا همان شود كه امروز جانشين بر حقش هست. تيغ اخته وي(خميني) بر تن هر مخالفي كه صدايي داشت فرود آمد. در يك كلام ما نميتوانيم خميني را ديكتاتور ندانيم ولي جانشينش را كه بر اساس قانوني كه وي برقرار كرده و براي جانشينش دوقبضه ابرام كرده است متهم به ديكتاتوري و خود رايي كنيم. تشخيص من اين را يك تناقض ميداند.
ملاحظه ميفرماييد دعواي اصلي ما تشخيص همين مصداق هاست كه باعث ميشود ما راههاي مختلف يا متضاد رو طي كنيم. به نوعي ما دچار جنگ كلمات هم خواهيم بود چرا كه وقتي من اعمال خميني را مصداق ضديت با آزادي و كرامت و حقوق انساني جامعه و همچنين ديكتاتوري ميدانم و شما آنرا قبول نداريد اين ما را به اين سمت رهنمون خواهد كرد كه محتملا ما برداشتهاي مختلفي از مفهوم آزادي و دموكراسي و حقوق انسان ها و غيره داريم و اين مايه تاسف است.
بنابراين در تشخيص من خميني و رژيمش تجسم كامل در طرفيت ظلم و ظالم و قاتل و ديكتاتور هستند. واقعا اين نوع حكومتها چه كرده اند كه يك اشغالگر خارجي نكرده باشد كه بسا فجيع تر هم عمل نموده اند. از ديد من بدتر از يك اشغالگر خارجي هستند بنابراين مقاومت و مبارزه در تمام ابعاد آن نه تنها يك حق بلكه يك وظيفه ملي ميهني و حيثيتي براي يك ملت ميباشد. اشكال بزرگ مبارزه مسلحانه در محدوديتش براي فراگيري است چون عنصر اصلي آن ازجان گذشتن و فداكاري به قيمت جان است كه انسانهاي محدودي به اين درجه ميرسند و حاضرنددر برابر ديكتاتوري و براي دفاع از حق حاكميت و آزادي و دموكراسي همه چيز خود را بدهند. از ديد من درجه لياقت يك ملت براي آزادي و حق حاكميتش به ميزان فداكاري و پرداخت هزينه ايست كه ميكند. بعبارتي آمادگي يك ملت براي پرداخت بهاي آزادي ولو به جان نشانگر آنست كه آن ملت در كجاي سكوي آگاهي و اراده براي خواستهاي خود ايستاده است.
و اما در خصوص مجاهدین
گر چه بنده نه عضو و نه سخنگوی این سازمان نیستم و درمورد بسیاری ازسوالات شما باید جواب اصلی و دلایل و مستندات اقدامات آنها را از ایشان طلب کرد که خود ایسان هم اعلام کرده اند حاضرند در مورد هر اتهامی در یک دادگاه منصفه همراه با سران این رژیم شاهدین و مستندات اقدامات خود را ارائه نمایند. ولی در محدوده دانسته های خود میتوانم بگویم که سوالات شما گاها ابهام آمیزنامفهوم ومغشوش جلوه میکند مثلا به تصفیه خونین سازمان در مورد محمد حنیف و دوستانش اشاره میکنید که برای من تازگی دارد اگر توضیح بیشتری دهید خوشحال خواهم شد. به شخصی بعنوان عباس اشاره میکنید که روشن نیست . البته در خصوص دو مورد انفجارهای دسته جمعی گرچه سردمداری بهشتی در حملات سازمانیافته و چماقداری و ضرب و شتم و قتل مخالفین خصوصا مجاهدین در قالب حزب جمهوری و رئیس قوه قضائیه و برخی از همکارانش از نظر من محرز است (و با وجود اینکه مسولیت این انفجارها را بعهده نگرفتند) ولی حتی با این فرض هم توجیه اینکه همه کسانی که کشته شده اند مانند این فرد باشند جای تامل و سوال خود من هم هست که اگر فرصتی داشتم از ایشان بازخواست میکردم شاید هم بخاطر همین مسئولیت دو مورد را بعهده نگرفتند.
در خصوص امامان جمعه (باصطلاح محراب) اصولا نقش اصلی در سرکوب و صدور فتوای شرعی قتل و غارت مجاهدین و نوامیس آنها داشتند. شخص صیاد شیرازی که در عملیات سال 67 در جنگ با مجاهدین و در دفاع از این استبداد دینی رشادت های زیادی!!! از خود بجای گذاشته من خودم صحبتهای ایشان را در بیان خاطراتش که صراحتا اظهار میداشت که چگونه شخصا به شکار مجاهدین شتافته بود بیاد دارم که میگفت زمانی که مجاهدین عقب نشینی میکردند به خلبان گفتم تعقیبشون کنه و بالاسر اوونها بره تا بتونم اونها رو بزنم خلبان به ایشان میگه حالا که دارن برمیگردن اونها هم از ما هستند منصرف شیم ایشان به خلبان میگن بیخود حساب تو رو هم بعدا میرسم.
در خصوص سلاح مجاهدین با توجه به بحث هایی که در اوایل بحث شد با توجه به خواست حکوت برای برقراری یک نظام خاص(حکومت آخوندی) و بالا کشیدن حق حاکمیت و آزادی مردم و اراده اون در سرکوب هر مخالفی (همانطور که بعدا به روشنی دیدیم) و در راس اونها مجاهدین بود حفظ سلاح ها و دپوهای مربوطه کاملا صحیح است چون کمترین اقدام دفاعی است گر چه من خود بیاد دارم که بسیاری از هواداران که بصورت انفرادی سلاح هایی در جریان انقلاب بدست آورده بودند سلاحهای خود را تحویل داده اند. مطمئن باشید این ادعای خمینی بهانه ای بیش نبوده اگر امروز وی زنده بود مثل همیشه چرخش میکرد و حق رو به حزب اله لبنان میداد. در خصوص انفجار حرم امام رضا هم خود دوستان اصلاح طلب شما که بینشون اطلاعاتی های سابق هم بودند در روزنامه هاشون به این مورد اعتراف کردند.
بهرحال باید بگویم که بزرگترین جرم این رژیم که همان بزرگترین جرم خمینی و خامنه ای و اعوان و انصارش میباشد اشغال حق حاکمیت و آزادی مردم است دعوای اصلی ما با این حکومت همین است و مشکل اصلی ما هم. اگر خمینی یک دیکتاتور نبود و قانونی ارتجاعی برقرار نکرده بود و اگر خمینی یک مدل سرکوب نبود امروز خامنه ای هم این نبود که هست.
در مورد رفتن مجاهدین به عراق – رفتن اونها به عراق در شرایطی صورت گرفت که جنگ طلبی و متجاوز بودن رژیم(خمینی) تقریبا برای تمام دنیا محرز شده بود و خمینی با صدور فرمان ورود به خاک عراق و به بهانه فضاحت بار تنبیه متجاوز( و با کینه شخصی که از صدام داشت به قصد سرنگونی وی) نشون داد که هدفش دفاع نیست و این امر در شعارهای وی به عیان روشن بود وی میگفت اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد و اگر یک خانه هم بماند راضی به پایان جنگ نخواهد بود البته استفاده اصلی وی از فرصت جنگ استفاده داخلی برای تثبیت خود و بهترین بهانه برای سرکوب مخالفانش(بویژه مجاهدین) بود که دربیان وی که جنگ را یک نعمت می دانست تبلور یافت. این در حالی بود که شرایط حداقل یک آتش بس عادلانه و با دست برتر ایران فراهم بود. ولی خمینی هیچ وقعی به دماء!!! مسلمانان دو طرف نگذاشت و مطامع خود را پیش برد. قیمت این را هم مردم و منابع این سرزمین تا سرحد نابودی باید می پرداختند. (یک همچین شرایطی اما با ابعاد بین المللی و بسیار بزرگ در مورد المان هیتلری رخ داد که برخی از افسران هیتلر که به این امرواقف بودند و درصدد ترور وی برآمدند که به اتهام خیانت!!! اعدام شدند که البته امروز جزء قهرمانان ملت آلمان هستند) بخوبی یادم هست که در سالهای پایانی جبهه ها تقریبا خالی و مردم بشدت فرسوده و ضد حکومت شده بودند و چه بد و براه هایی که به رژیم نثار نمیکردند اوج این جریانات در قیام ها و شورش های ضد حکومتی بود که بعد از بمباران شهر ها خصوصا در تهران رخ داد که این هم یکی از دلایل اصلی پذیرش قطعنامه بود که رژیم هیچگاه به آن اعتراف نکرده است.(نقل خاطره ای در این مورد روشنگر خواهد بود بعد ازبمباران منطقه 13 آبان در جنوب تهران منجر به شورش مردم شده بود که داشتند بطرف میدان راه آهن حرکت میکردند که بشدت توسط برادران دلاور سپاهی و اطلاعاتی سرکوب شدند. در همین اثنا یکی آشنایان ما که ازمنطقه عبور میکرده میگفت مردم جلوی ماشینها رو میگرفتند منجمله ماشین ایشان را و میگفتند باید به خمینی فحش بدی بعد اجازه میدهیم بروی).)
در چنین شرایطی که جنگ در اصل بر ضد مردم و منافع آن در حال جریان بود. و جنگ طلبی ومتجاوزبودن این حکومت آخوندی(چه در صحنه داخلی و چه بین المللی) آشکار و از طرفی صدام بارها آمادگی خود را برای پذیرش قطعنامه های سازمان ملل و عقب نشینی به مرزهای بین المللی اعلام کرده بود(که البته تقریبا ایران موفق به آزادی بسیاری از مناطق خود پس از فتح خرمشهر و اندکی بعد از آن تمام مناطق اشغالی شد) اصولا مجاهدین دو دلیل عمده در استقرارشان در عراق داشتند که از دید من مشروع است یکی گل گرفتن تنور جنگ طلبی خمینی با امضای قراردادصلح با شرایط پیش از حمله عراق که نشان دادند امکان یک آتش بس یا صلح پایدار و پایان دادن به نابودی دو کشور وجود دارد و دوم نزدیکی به مرز و امکان ادامه مبارزه تمام عیار تا سرنگونی رژیم.مجاهدین از یک شکاف ایجاد شده از استقرار مخالفان صدام در ایران بهره بردندودر سال 65 وارد و در سال 66 ارتش ازادیبخش را تاسیس کردند که البته مجاهدین معتقدند یکی ار دلایل پایان جنگ در یکسال بعد ازآن استقرار آنها در خاک عراق بوده است. استفاده ان ها از امکانات حکومت مستقر در آنجا چه پول و سخت افزار و غیره نشانگر زرنگی و هوشمندی اونهاست. اون فیلمهایی که شما اشاره کردید تا حدودی من هم دیده ام با فرض صحت اونها چیز خارق العاده ای ندیدم حداکثر گرفتن پول های کلان در قبال دادن اطلاعات سوخته مثلا فلان حمله موشکی فلان تعداد کشته شده و به فلان منطقه خورده به این میگن زرنگی نه خیانت. اگر شما دلایل دیگری دارید بفرمایید دولت کنونی عراق که بیشتر از شما به خون مجاهدین تشنه است و به سفارش و هماهنگی کامل حکومت آخوندی در رابطه با آنها عمل میکند تا کنون نتوانسته مدارکی در این رابطه ارائه دهد چه اگر فیلمهای مورد اشاره شما بود تا حالا هزار بار از آنها استفاده کرده بود. حتی ادعاهای زیادی در مورد جنایتهای مجاهدین در مورد کردها مطرح کرده(که خود کردها هم مطرح نکرده اند کاتولیک تر از پاپ شده اند) و تا کنون هم قادر به اثبات آن نبوده اند. مجاهدین بارها اعلام کرده اند در مورد تمام این اتهامات حاضرند در برابر هر دادگاهی که حداقل حقوق قضایی شناخته شده بین المللی را دارد پاسخگو باشند.
به نظر من اگر مجاهدین این نوع اعمال رو مرتکب شده بودند و یا بعنوان زایده و مزدورحکومت صدام بودند مطمئن باشید قبل از سقوط صدام پا به فرار میگذاشتند.
بهرحال سخن از تاريخ و رويدادهاي آن و تفسيرها و سمت گيري ها تمامي ندارد و شايد هم پايان ناپذير باشد. در نهايت قضاوت را به تاريخ ميبايست سپرد. لذا اندکي هم به آنچه بايداتفاق بيافتد انديشيد. براي آنکه يکبار براي هميشه به اين بحث ها خاتمه داد و ديگر شاهد چنين اتفاقاتي نباشيم همانا استقرار يک حاکميت دموکراتيک و مردمي که همه بتوانند حرف و نظر خود را بيان کنند تا مردم همه قول ها رو بشنوند و بهترين رو براي اداره خود برگزينند جامعه اي که هيچ کس با هيچ مارکي طرد نشه به اميد آنروز
زنده باد آزادي
باعرض سلام و آرزوی توفیق برای حضرتعالی و نیز پوزش بدلیل خلف وعده
دوست من به گمانم شما توجه کافی به مسئله ی مورد نظر ندارید و بین دفاع و تهاجم تمایز قائل نمی شوید . این حقیر هرگز در عدم مشروعیت دفاع سخن نرانده ام و بدیهی است که این امر در برخی مواقع به صورت مسلحانه به وقوع می پیوندد. آنچه بنده بر آن اصرار دارم عدم حقانیت آغاز تهاجم به هر صورتی و خصوصا به شکل مسلحانه می باشد .
یقین دارم که جنابعالی به مانند این حقیر از مبارزات به حق تمامی مردم آزاده ی گیتی که مورد تعدی قرار گرفته اند دفاع نموده و تلاش آنان در این مسیر را ارج می نهید . مگر می توان بر حسین ابن علی به خاطر دفاع از کیان نبوی و استقامت در برابر ظلم یزیدی خرده گرفت ؟ مگر عاقلانه است که مبارزات جمیله بو پاشا این قهرمان خلق الجزایر را تخطئه کرد ؟ مگر منصفانه است که مجاهدتهای عمر مختار این راد مرد را به چالش کشید ؟ مگر ممکن است به مردم سربرنیتسا برای مقاومت در برابر نسل کشی صربهای قاتل ایراد گرفت ؟ اما دوست من درتمامی این موارد و موردهایی نظیر این وقایع مردم در حال دفاعند نه تهاجم .
برادر بزرگوار به قسمتی از اعلامیه ی حقوق بشر که بدان استناد فرموده اید نگاهی دوباره بیاندازید . " از آنجاكه اساسا حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشر بعنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد." می بینید در این منشور برای آحاد مردم آنهم به عنوان آخرین علاج حق دفاع مقبول گردیده است ، نه تهاجم . اگر به سیره ی عملی سازمان ملل و شورای امنیت نیز نظری گذرا داشته باشید ، خواهید دید که این دو نهاد همواره در مسائلی که منجر به تقابل مسلحانه می گردد از طرفین دعوا تقاضای خویشتن داری می نماید و هیچگاه در هیچ غائله ی خشونت آمیزی طرف یکی از طرفین دعوی را نمی گیرد ، حتی اگر در این وسط حق را به جانب یکی از آنها بداند .
حق با شماست هیچ دیکتاتوری حقوق مردم را محترم نمی شمارد که اگر چنین کند که دیگر او را مستبد نمی توان خواند . اما آیا برای استیفای حقوق باید به مانند دیکتاتورها عمل نمود ؟ اگر اینگونه است چرا آنها را شماتت می نمائیم ؟
مقاومت در برابر فاشیستی چون هیتلر تهاجم نیست ، دفاع مشروع است . شما نمیتوانید با تکیه بر این دست مسائل برای بر روی میز قرار دادن گزینه ی وجاهت اقدام مسلحانه دستاویز منطقی دست وپا کنید . بله در اکثر انقلابهایی که سبقه ی مسلحانه نیز ندارند ، نهایتا بساط دیکتاتور با زد و خوردی خونین برچیده می شود . اما اگر به وقایع منجر به این رویارویی ها عنایتی فرمایید خواهید دید که مردم در یک حالت انفجاری به دفاع از خود پرداخته اند . به عنوان نمونه هم در زمان پیروزی انقلاب فرانسه و هم در روزهای پایانی بهمن 57 مردم ایران در یک واکنش به این رویکرد وادار گردیده اند .
برای من عجیب است که حضرتعالی در استنادات خویش دقت لازم را مبذول نمی فرمائید . به عنوان مثال در تلخیصی که از جناب افشاری ارائه فرموده اید به شدت غور کردم ولی به هیچ وجه نتیجه ی مورد نظر شما را در آن نیافتم . آنطور که از متن بر می آید نویسنده تمام هم خود را مصروف این
ساخته که در برابر دیکتاتور نباید حالت انفعالی به خود گرفت . چرا که در این صورت امر بر او مشتبه می شود و می پندارد که روش سرکوبگرانه ی او بازخورد مناسبی داشته و در ادامه ی مسیر خود مصر خواهد شد . در این مورد حق با ایشان است و بنده نیز به این مطلب اذعان دارم اما فکر می کنم.
شما عبارت " باید بین خشونتی که از سوی حاکمیت خودکامه اعمال می گردد با خشونت موجهی که مردم پس از بسته شدن تمامی مجاری مسالمت آمیز برای دفاع از خودشان و عقب راندن متجاوزین به حقوق شان استفاده می کنند، فرق قائل شد و هر دو را با چماق مذمت خشونت طرد نکرد " دلیلی بر صحت دیدگاه خویش انگاشته اید . دوست من ، جناب افشاری این مقاله را با توجه به رخدادهای روز عاشورا که منجر به واکنش مردم در برابر ظلم هیئت حاکمه گردید تحریر نموده اند و خواسته اند آن هجمه ی همه جانبه علیه جنبش سبز را کمی تلطیف نمایند و به خلق الله حق دهند که در برابر خشونت علنی حاکمان از خود دفاع کنند و به دوستانی که از در غلطیدن جنبش به وادی خشونت بیمناک بودند یادآور شود که این رویه یک استراتژی نیست بلکه یک حق مسلم در مقابل سفاکی دیکتاتور می باشد و محکوم کردن این اقدام تنها به دلیل شباهت ظاهری آن با اعمال رژِیم مستبد ، دور از انصاف است . آیا این نگاه صرف نظر از درست یا نادرست بودن آن محملی برای پذیرش اقدام مسلحانه آنهم به صورت ابتدایی می باشد ؟
هر چند قبلا نیز توضح داده ام ولی باور کنید برای من باور کردنی نیست که شما اقدام به گرفتن جان یک انسان به خطا را با از دست رفتن جانی به دلیل اعتراض مسالمت آمیز یکی می دانید . اگر معترض در اعتراض خود خطا کرده باشد در کدام مسلک برای گرفتن هستی او حق را به جانب ظالم می دهند ؟ ولی اگر فردی با یک ادعای نادرست جان کسی را بستاند در کدام آیین او را حق به جانب می خوانند و خواهان عقوبت او نیستند ؟
البته در این شکی نیست که در بسیاری از منازعات هر دو طرف دعوی مدعی حقانیت خویشند و برای اثبات این مطلب به ارائه ی ادله نیز می پردازند اما لاجرم یکی از این دو جناح محقند و یقیینا یکی بر باطل می رود ، هرچند در اکثر مواقع وجدان بشری ناظر بر این مخاصمات به راحتی توان تشخیص حق از باطل را دارد و حتی در تعداد زیادی از این رویارویی ها ظالم بر ظلم خویش آگاه است وتنها به خاطر بهره مندی از تمتعات دنیوی رویکرد ستمگرانه خود را در پوشش حق انجام می دهد. اما به فرض که فهم حق ثقیل و صعب باشد ، آیا به صرف آنکه ما باید برای تغییر عملی انجام دهیم می توان بدون دقت لازم جان انسانی را گرفت ؟ کدام مکتب و مرام انسانی عملگرایی را مقدم بر حقیقت گرایی می داند ؟
نقل می کنند که آقای خلخالی در مقابل عجز و لابه محکومان ایشان می فرموده اند که بنده ی خدا اگر گناه کارید که با این عمل پاک می شوید و در دادگاه الهی برای این ذنب محاکمه نخواهید شد واگر بی گناه باشید که در آن دنیا به خاطر ظلمی که اکنون بر شما می رود صواب شهید را خواهید داشت و در روضه ی رضوان از نعمات الهی بهره مند خواهید شد . آیا استدلال واقع گرایانه شما !!! مصداق مطلب فوق نیست ؟
چند روزی است که کسانی دست به سلاح برده و چند استاد دانشگاه را به خاک و خون کشیده اند . بیائید فرض کنیم دست حکومت و اجانب هیچکدام در کار نیست و همانطور که گویا سازمان محبوب شما اعلام کرده این یک عملیات رهایی بخش باشد . آبا عملگرا یی ایجاب نمی کند که به نتایج حاصله از این اقدام چه قبل و چه بعد از انجام عملیات فکر کرد ؟ این ترورها جز نفرت مردم و تثبیت هر چه بیشتر حاکمان چه ره آوردی داشته اشت ؟ آیا این نتیجه ی معکوس دلیلی بر انتخاب نادرست تاکتیک مبارزه که همانا مبارزه ِ مسلحانه است ، نمی باشد ؟ آیا این یک جحت آشکار برای ابطال پندار عملگرایی بدون پشتوانه ی حق مداری نیست ؟
تاریخ مملو است از نتایج فاجعه باری که عاملان آن بر این گمان بوده اند افکاری که در محیطهای آکادمیک مطرح می شوند ، قابلیت اجرا نداشته و تنها به درد همان امکنه می خورد و صد البته برای نیل به مقاصد مبارزاتی باید از طرقی که با واقع سازگارند استفاده نمود . صرف نظر از اینکه این توهین آشکار یه ساحت انسانیت است ، خود این نتایج سند غیرقابل انکاری بر نادرست بودن این متد است .
نواب صفوی یک عملگرای دو آتشه است که روش آیت الله بروجردی در مواجهه با رژیم ستم شاهی را به سخره می گیرد و دست به سلاح برده هر کس را که مخالف تفکرات خویش است را از دم تیغ می گذراند . به دستور او حسنعلی منصور و کسروی را به مسلخ می برند . برای یکی دلیل ارتداد می تراشند و دیگری را به خاطر خیانت به خلق یعنی ارائه لایحه ی کاپیتولاسیون مستحق مزگ می دانند ، اگرتنها به همین دو مورد اکتفا کنیم آیا تاریخ و وجدان عمومی به هر دوی این عملیان نگاهی یکسان دارد و به هر دو یک نمره داده است؟
در مورد نگاه حضرت آیت الله منتظری نسبت به امام به گمانم شما سخنان ایشان را یا نمی شنوید و یا آنچه را که می خواهید می خوانید و استماع می کنید . مرحوم منتظری نه در هنگام قائم مقامی روح الله بلکه حتی در زمان عزلشان خود را شاگرد امام می دانستند و حتی در آخرین روزهای زندگی سراسر عزت خویش جز به نیکی از او یاد نکردند . ایشان حتی در مسائلی که با امام اختلاف نظر داشتند به ذم خمینی اقدام نکردند که هیچ ، با اصرار بر دیدگاه خود از دیدگاه امام نیز به عنوان یک درک از منابع فقه و اصول یاد کردند و این در حوزه ی علوم دینی یک مسئله ی جدید نیست . بارها و بارها شیخ رضی و شیخ مرتضی نظری مخالف استاد خود شیخ مفید ابراز نموده اند .
در مورد قانون اساسی به گمانم یا به شدت بی انصافی فرموده اید و یا اینکه از مفاد و روش نگارش آن اطلاعی ندارید . برادر بزرگواربسیاری از اصول این قانون کپی شده از قانون اساسی دول پیشرفته ی اروپایی است . بنده فکر می کنم آنچه باعث نگرشی تا بدین حد منفی به قانون اساسی شده وجود اصل ولایت فقیه در این مجموعه می باشد .
بنده تا حدودی در این مورد با شما موافقم ، اما لازم به ذکر می دانم که قرائت فعلی از این اصل با روح قانون اساسی سازگار نیست . برای فهم این مطلب می توانید به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی در این مورد مراجعه فرمایید . البته بنده اذعان دارم که از این اصل می توان برادشتی کرد که به
استبداد بیانجامد که در برهه ی فعلی اتفاق افتاده است و این ضعف ساختاری این قانون را نمایان می سازد .
دوست من متاسفانه شما در این مورد نیز اطلاعات بسیار ناقصی دارید . برای بنده با این نقصان داده ها ، نتایج حضرتعالی قابل درک است . لذا برای روشن شدن مطلب به زمینه های تاریخی این مسئله می پردازم .
اولا در پیش نویس ابتدایی قانون اساسی از این اصل خبری نبوده واین به رویت حضرت امام رسیده و مورد پسند ایشان نیز واقع می گردد. در حین بررسی و تصویب نهایی پیشنهادی توسط مرحوم آیت برای گنجاندن این اصل مطرح می شود که با استقبال نمایندگان روبرو می شود . تنها مخالف این مسئله آقای مقدم مراغه ای می باشند که مشروح سخنان مستدل ایشان در اینترنت قابل جستجو می باشد . این قانون به رفراندوم گذاشته شده و اکثریت قریب به اتفاق مردم به آن درست یا نادرست رای مثبت دادند. خوب با این تفاسیر شما دوست عزیز با کدام برهان می فرمایید که خمینی این مسئله را با ضرب و زور به جامعه تحمیل فرموده اند ؟
ثانیا مسئله ولایت مطلقه قانون نیست بلکه یک دیدگاه فقهی است که روح الله به آن باور داشت و بسیاری از فقها با آن نظر موافقی نداشته و ندارند .
ثالثا این مسئله نیز شان نزولی دارد و امام آنطور که شما تصور می فرمایید به طرح این مسئله نپرداختند . توضیح اینکه بین مجلس شورا و شورای نگهبان بر سر مسائلی اختلاف نظر پیش آمد که شورای نگهبان با اتکا به شرع برخی از مصوبات مترقی مجلس را مردود اعلام نموده و مملکت را به بن بست کشانیدند . از جمله قانون کار که به زعم شورای نگهبان حریم خصوصی افراد را مورد تعدی قرار می داد و به نوعی حقوق کارفرما را تضییع و جانب کارگر را می گرفت . با این وضعیت ادامه ی حکومت با رویکرد عدالت محوری ممکن نبود . امام در این جا وارد میدان شد به شرع تاخت تا قشر زحمتکش جامعه از حقوق واقعی خود برخوردار گردد . اینجا بود که امام فرمود ولی فقیه میتواند نه احکام ثانویه بلکه احکام اولیه را هم تعطیل کند . بله با نگاه سنتی و متحجرانه شورای نگهبان نمی شد به اداره ی امور پرداخت ، باید امام دخالت می کرد .
اینکه امام دستور بازنگری قانون اساسی را می دهند دلیل روشنی بر فهم ناکارامدی قانون اساسی اول است . ایجاد مجلس تشخیص مصلحت یک عمل فراقانونی اما به نفع ملت بود که با وجود جنگ خانمان سوز شاید چاره ای جز آن نبود . اما امام خود را برتر از قانون نمی دانست و به صراحت در پاسخ نمایندگان اقرار می کند که بنا به مصلحت و با توجه به موقعیت ، اعمالی خلاف قانون انجام داده که پس از جنگ به هیچ وجه این رویه نباید دنبال گردد .
دوست من اظهر من الشمس است که جناب خامنه ای که خود را فصل الخطاب می داند نگاهی خلاف نظر مرحوم امام دارند واستفاده ی ناصواب و یا حداقل برداشت ایشان از این اصل بی شک نهادینه کردن دیکتاتوری در کشور است . اما آیا این گناه روح الله است . اگر جرج بوش در چندین دهه بعد از
خلف خود آبراهام لینکن جنایت می کند به دلیل جانی بودن آن آزاد مرد می باشد . فکر نمی کنید مدعای شما مصداق ضرب المثل زیر است .
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن آهنگری
فرموده اید : " درجه لياقت يك ملت براي آزادي و حق حاكميتش به ميزان فداكاري و پرداخت هزينه ايست كه ميكند . " بنده نیز با این سخن نغز کاملاموافقم اما این به این معنی نیست که تنها راه نیل به این مقصود اقدام مسلحانه است . آیا ارزش گاندی کمتر از چگوآرا می باشد ؟
دوست من به جملات خود که در تبرئه سازمان ابراز نموده اید نگاهی دوباره بیاندازید .
در خصوص دو مورد انفجارهای دسته جمعی گرچه سردمداری بهشتی در حملات سازمانیافته و چماقداری و ضرب و شتم و قتل مخالفین خصوصا مجاهدین در قالب حزب جمهوری و رئیس قوه قضائیه و برخی از همکارانش از نظر من محرز است.
در خصوص امامان جمعه (باصطلاح محراب) اصولا نقش اصلی در سرکوب و صدور فتوای شرعی قتل و غارت مجاهدین و نوامیس آنها داشتند.
شخص صیاد شیرازی که در عملیات سال 67 در جنگ با مجاهدین و در دفاع از این استبداد دینی رشادت های زیادی!!! از خود بجای گذاشته من خودم صحبتهای ایشان را در بیان خاطراتش که صراحتا اظهار میداشت که چگونه شخصا به شکار مجاهدین شتافته بود بیاد دارم که میگفت زمانی که مجاهدین عقب نشینی میکردند به خلبان گفتم تعقیبشون کنه و بالاسر اوونها بره تا بتونم اونها رو بزنم خلبان به ایشان میگه حالا که دارن برمیگردن اونها هم از ما هستند منصرف شیم ایشان به خلبان میگن بیخود حساب تو رو هم بعدا میرسم.
گیریم آنطور که شما شهید اندیشمند بهشتی را تصویر کرده اید ایشان سرکرده ی چماقداران باشد البته برای این نگاه سراسر خطا برایتان واقعا متاسفم زیرا که این بزرگوار را اصلا نمی شناسید . سئوال من این است که آیا مجازات فردی اینچنینی مرگ است ؟ سایر افرادی که در آنجا حضور داشتند من جمله محمد منتظری جرمشان چه بود ؟
گیریم شهدای بزرگوار محراب چنین فتوایی داده باشند که باز برایتان متاسفم که هنوز اینقدر از امور دینی بی اطلاعید که نمی دانید هیچیک از این بزرگوران صاحب فتوی نبودند . به من پاسخ دهید اولا سازمان از ناموس و حفظ ناموس چه می داند که کسی به غارت ناموس آنها بپردازد ، ثانیا آیا به صرف اینکه کسی امر به امری چنین فجیع کند باید از حیز انتفاء ساقط شود ؟ برادر من این عزیزان هیچیک مرجع تقلید نبودند تا اعلام فتوی کنند ، گیریم چنین سخنانی ابراز کرده باشند که هیچ مدرکی برای آن ندارید آیا مجازات یک اعلام نظر مرگی چنین هولناک است ؟
به جملات خود در بارهِ ی سردار رشید ایران عزیز به دقت بنگرید ، آیا این سخنان گویای این نیست که او به تعقیب گروهی خائن پرداخته و به قول شما آنها را شکار کرده است ؟ در کجای دنیا به خیانتکاران پاداش می دهند و در کجای دنیا مجازات کننده ی خائن را مستحق مرگ می دانند ؟
اینها همان دلایلی است که مرا در نادرستی رویکرد مسلحانه راسختر می کند ، بگذریم که شما از تصفیه ی خونین سازمان می گذرید و از کنار قتل عام حزب تنها به دلیل به عهده نگرفتن به آرامی عبور می نمایید .
در مورد حفظ سلاح توسط سازمان دست به استدلالی زده اید که مرغ بریان را نیز به خنده وا می دارد . عزیز من کدام حکومت آخوندی ، کمی به ترکیب دولت موقت ،مجلس خبرگان قانون اساسی ، مجلس شورای اسلامی و رئیس جمهورو هیئت دولتش بیاندازید و ببینید تا چه اندازه به بیراهه رفته اید . اعلام تحویل سلاح توسط مرحوم بازرگان صورت گرفت . اینکه کابینه ی بازرگان و بنی صدرشامل کمترین تعداد افراد ملبس می باشد هیچ ، قریب به اتفاق این اعضاء در عضویت جبهه ی ملی و نهضت آزادی می باشند .در ابتدا بنای امام عدم ورود روحانیت به مناصب اجرایی بود . مرحوم امام بارها و بارها اعلام کرد که بنده ابتدا با ورود روحانیت به امور اجرایی موافق نبودم . با این تفاصیل اگر سحن شما را بپذیریم باید قبول کنیم که حتما جناب رجوی علم غیب داشته اند و از آسمانها بر ایشان وحی گردیده که بعدها حکومت آخوندی خواهد شد و ما باید سلاح خود را برای روز مبادا حفظ کنیم . خود فریبی تا کی و برای چه ؟
هر چه پیشتر می رویم بر این حقیر بیشتر روشن می شود که افرادی چون شما به دلیل عدم اطلاع چنین نامعقول به قضاوت می نشینید وخوشبختانه اهل غرض ورزی نیستید .
دوست من خمینی پس از فتح خرمشهر تمامی فرماندهان جنگ و مسئولین سیاسی را فرا می خواند و از آنها برای ادامه ی جنگ نظر خواهی می کند . در این جلسه به آنها هشدار می دهد که وارد خاک عراق نشوند . استدلال ایشان این بوده که سربازان عراقی در خاک ایران انگیزه ای برای جنگ ندارند ولی به مجرد اینکه پای به خاکشان گذارند آنان مدافع و کشور ما مهاجم خواهد شد و این باعث قوت ارتش بعث می گردد که اینچنین نیزشد . اما اکثریت آن جمع نظری خلاف نظر ایشان دارند و و دلیل برهان می آورند که اولا ارتش عراق ضعیف شده و براحتی می توان با ورود به خاک عراق به اهداف نظامی و سپس سیاسی دست یافت . همچنین اگر حالت هجومی به حالت پدافندی تبدیل شود اولا ارتش مهاجم فرصت تجهیز می یا بد و ثانیا تلفات جنگ بیشتر شده و ثالثا گرفتن امتیاز از دشمن غیر ممکن می گردد . آیا ادامه و استمرار جنگ گناه روح الله است ؟ آیا برای او امکان ابراز مخالفت علنی با مسئولان عالیرتبه ی نظامی و کشوری وجود داشته است ؟ اگر او بر خلاف نظر آنان رای به تعطیل جنگ داده و نتایج بعدی آنطور که شما تصور می فرمایید نمی شد ، آیا نسلهای بعد خمینی را به بی کفایتی و وطن فروشی متهم نمی کرد ؟
دوست من خمینی برای تثبیت خود چه نیازی به جنگ داشت ؟ این را که جمهوری اسلامی اعلام نکرده ، شخص دبیرکل وقت جناب دکوئیار مستندا اعلام کرد که صدام آغاز گر جنگ بوده است . صدام در
مقابل تمامی دوربین های تلویزیونی قطعنامه ی الجزایر را پاره کرد . خمینی روی دستهای مردم عاشق پای به این دیار گذاشت و بر روی اشک چشمان میلیونها میلیون انسان به دیار باقی شتافت .
اگر آریو برزن 20 سال که نه 200 سال در برابر اسکندر مقدونی می ایستاد ، امروز باید ملامت می شد ؟ آیا فرزندان این مملکت و رهبرشان تنها به دلیل دفاع از میهن امروز باید باز خواست گردند ، در کدام مرام با رزمندگان و دلاور مردانشان چنین می کنند؟ در کدام مسلک برای خود فروشان و خائنان به ملت مراسم تجلیل بر پا می کرده وبه آنان مدال لیاقت نیز می دهند ؟
دوست من اینکه جوامع بین المللی به وظایف خود یعنی محکوم نمودن متجاوز در آغاز تجاوز و نه پس از حدود دو سال از پایان آن عمل می کنند ، خمینی را مقصر می سازد . شما غیر از قصه های اینترنتی یک و فقط یک سند غیراز قطعنامه ی 598 که تقریبا حقوق ایران را به رسمیت شناخته باشد ارائه کنید تا بنده گناه تمامی جنگ را به گرن خمینی بدانم .
از دماء مسلمین پیراهن عثمان ساخته اید تا سازمان محبوبتان را از باتلاق خود ساخته رهایی بخشید . دوست من جنگ ویرانگر است ، ویرانگر . اما شما چه بخواهید و چه نخواهید در هنگام وقوعش جانهایی از دست می روند . آیا در هنگامه ی صفین دو طرف مسلم نبودند ، آیا علی می توانست فقط به این دلیل که خونهایی بر زمین جاری خواهد شد حاکمیت را به سیاستمدار رذلی چون معاویه واگذارد . آیا در ابتدای جنگ که حداقل حقانیت آنرا قبول دارید خونی بر زمین نریخت . نام عملیات فتح امبین را شنیده اید ، رقابیه می دانید کجاست ؟ تن بی سر برادر دیده اید ؟ سر بریده ی هم رزم چطور ؟
دوست من شما را تا بدین حد بی منطق ندیده بودم . آیا واقعا فکر می کنید پناه بردن رجوی به صدام برای گل گرفتن تنور جنگ و پذیرش رویکرد آشتی جویانه بوده است ؟ اگر چنین است عملیات فروغ جاویدان برای چه بود، مگر جنگ پایان نگرفته بود ؟ اگر مسلم کشی خبط است ، برادر کشی چه نام دارد ؟ این استراتژِی بی مانند یعنی استفاده از جنگ برای توقف جنگ تز کدام اندیشمند قرن بیست ویکم می باشد ؟
نه برادر خوبم این فرار به جلوست ، اگر رجوی خواستار پایان یافتن جنگ بود هزار راه دیگر پیش پایش بود ؟ آیا امکان نداشت دوشادوش برادرانش به مقابله ی با دشمن بپردازد وصدام جنایتکار را وادار به پذیرش تجاوزگری و پرداخت غرامت نماید ؟ گیریم به این روش اعتقاد نداشت ، آیا نمی توانست چون بازرگان به صراحت به مخالفت با امام برخیزد و نامه ای بلند بالا برای ایشان ارسال و با تمام قدرت به طرز اداره ی کشور انتقاد کند ؟ آیا نمی شد چون منتظری عطای ریاست را به لقایش ببخشد و با گذشت از خود به وظیفه ی انسانی خویشتن عمل کند ؟ آیا بهتر نبود به آمریکا می رفت و با تمام پارتیزانهایش در مقابل سازمان ملل بست می نشست ، اعتصاب غذا می کرد و جهانیان را متوجه عمق فاجعه می نمود ؟ آیا ممکن نبود...؟
عزیز من ، ارتجاع خاص حوزه و انسانهای سنتی نیست . هر آنکه برای یک رویکرد غلط به هر حشیشی متشبث شود مرتجع است . به گمانم به اندازه کافی درباره ی این بند از مباحث مبنایی قلم زده ایم ، بگذار تاریخ بین من وشما به قضاوت بنشیند.
راستی ناصر را همانطور که روز اول دریافتید می دانید و آیا باز هم او را مستحق سرزنش و ملامت می باشد .دوست دارم نظرتان را بدانم .
در پایان برای اطلاع بیشتر در مورد ماهیت موجود از ولایت فقیه در زمان امام و اکنون شما را به مطالعه ی دفاعیات آقای قدیانی توصیه می نمایم .
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با درود و آرزوی سلامتی
اصولا ظلم و فشار و زورگویی و استبداد مولد مقاومت و مخالفت و ایجاد بدیل یا ضد خود را میکند یکی از اشکال این مقاومت مبارزه مسلحانه است . بعبارت دیگر (حد اقل در ابتدا) این ایستادگی ولو مسلحانه جنبه واکنشی یا بعبارتی دفاعی دارد مثل ورود یک ویروس یا میکرب به بدن و حمله یا واکنش دفاعی (در اصل تهاجمی) بدن به این ویروس ها. این یک واکنش طبیعی و یک سنت تاریخی زندگی بشر تا کنون بوده و خواهد بود. دفاع در بطن خود یک تهاجم است. بنابراین اگر بنا بر منطق تفکیک دفاع و حمله هم بنگریم استفاده از اسلحه برای دفاع نمیتواند نا مشروع باشد. وجود استبداد و دیکتاتوری خود یک تهاجم آشکار به جامعه و حقوق انسانها و آزادی آنهاست ما هیچگاه نمیتوانیم یک شیوه را به همه مردم مبارز در واکنش اونها تجویز کنیم بخشی از مبارزین اگر توان مقاومت مسلحانه و یا حتی به زیر کشیدن مستبد را دارند و حاضرند جان خود را بدهند نباید به این خاطر خائن محسوب شوند. تمام دفاعی که از شیوه غیره مسلحانه میشود موید رجحان و معطوف به مزیت های این شیوه است که با توجه به تغییرات شرایط و واقعیات دنیای امروز ترجیح خود من هم همین است و من همچنان توسل به اسلحه خصوصا در شرایطی که پیش از این مطرح شد چه از منظر دفاع و یا تهاجم رو یک حق میدانم که قابل انکار نیست گرچه میتواند انتخاب نگردد. استدلالهای شما در رد این حق برای من قانع کننده نیست.
فرمودید : " هر چند قبلا نیز توضح داده ام ولی باور کنید برای من باور کردنی نیست که شما اقدام به گرفتن جان یک انسان به خطا را با از دست رفتن جانی به دلیل اعتراض مسالمت آمیز یکی می دانید..."
من همچنین فکری ندارم اشاره من به منطق صحبت شماست با اون منطقی که شما فرمودید گفتم که لاجرم به اینجا ختم میشود که اصلا ما نباید هیچ حرکتی بکنیم حتی مسالمت آمیز چون اگر با منطق شما حرکت کنیم یعنی نگرانی از نا حق بودن مسیر خود و جلوگیری از ریختن خون ها و فقط اگر صرف همین را در نظر بگیریم خوب در یک تظاهرات مسالمت آمیز هم اگر ما نگران نا حق بودن باشیم و یا حتی اگر واقعا فکر کنیم نا حقیم اتفاقی که می افتد اینست که اولا یا نباید هیچ اقدامی و اعتراصی بکنیم چون بهرحال ما حداقل مسولیت در خونهای ریخته شده خواهیم داشت از اون طرف سرکوب سرکوبگر را هم به نوعی توجیه میکند چرا که با این منطق در طرف حق است و برای حفظ خود به نوعی مجاز به سرکوب خواهد بود. من خودم باصطلاح مدعی این منطق شما هستم و اون نتیجه گیری را که شما به من میچسبانید نتنها رد میکنم بلکه شما هستید که باید از اون دفاع کنید
در خصوص قانون اساسی و شخص خمینی و ولایت فقیه که خیلی هم بحث کردیم برای خودم هیچ جای تردید در مورد اون مباحثی که پیش از این مطرح کردم وجود ندارد.
میفرمایید: "در مورد قانون اساسی به گمانم یا به شدت بی انصافی فرموده اید و یا اینکه از مفاد و روش نگارش آن اطلاعی ندارید . برادر بزرگواربسیاری از اصول این قانون کپی شده از قانون اساسی دول پیشرفته ی اروپایی است . بنده فکر می کنم آنچه باعث نگرشی تا بدین حد منفی به قانون اساسی شده وجود اصل ولایت فقیه در این مجموعه می باشد...."
آیا شما هنوز شکی دارید که شالوده و رکن رکین و اصل اصیل و هستی این قانون و اون چیزی که همه چیز رو در سیطره خودش داره و بر همه چیز حاکم هست این اصل ولایت فقیه هست معلومه که دعوای اصلی ما مخالفین این حکومت این قانون است که ناقض اصل حاکمیت مردم و آزادی های اونهاست برادر گرامی دیگه حتی مرغ های اسمون و ماهی های دریا هم از این خبر دارند. برخلاف اون چیزی که بسیاری ازتحلیلگران به تناقضات قانون اساسی اشاره میکنند بر این باورم که تناقضات اگر هم به نظر برسد بیشترتناقض نماست . اینکه گفته شده تجمع و تظاهرات و یا بیان اندیشه آزاد است مگر مخل به مبانی اسلام نباشد این که گفته بشه اینها تفسیر به رای میکنند و قانون اساسی راهکارهایی پیش بینی کرده همه داستانی تلخ بیش نیست چون مرجع نهایی این موارد همه از زیر دست ولایت امر خواهد گذشت چون حق تفسیر نهایی چه قانونا و چه شرعا(شرع آخوندی) با ولایت امر است. خواهشمندم نفرمایید مشاور دارند نهاد دارند و ..... همه نهادهای پیش بینی شده باید جهت تامین نظر و خواسته ولایت فقیه حرکت کنند.
آخر این چه منطقی است که میفرمایید من به نحوه شکل گیری و مباحث و پیشنویس قانون اساسی توجه نمیکنم شما بفرمایید اگر بکنم یا نکنم چه دردی را از نقض حق حاکمیت مردم و آزادی های اونها حل میکند مهم اینست که همچین قانونی و اصلی را شکل داده اند
این اصل ارتجاعی از اعتقادات و آرمانهای شخص خمینی بوده که بر اون جامعه عمل پوشانده است حالا اینکه کیک و کیک اول گفت یا آخر گفت همه بازی بیش نبوده اگر چنین نبود پس چرا وی نتنها کمترین مخالفتی با این اصل نکرد بلکه خود (بر خلاف اظهارات قبل از انقلاب) بعنوان اولین ولی فقیه جامه فقیهانه بر تن کرد و به سرکوب مخالفین پرداخت چرا کاندیتاتوری شخصی را (مسعود رجوی) که به این قانون رای نداده بود ولی بخاطر ادامه مسالمت و نشان دادن تعهد به روند سیاسی با یک فتوی رد نمود. چرا زمانی که شعار میدادند حزب فقط حزب اله رهبر فقط روح اله هیچ به روی خودش نمی آورد؟ قانون اساسی ولایت فقیه ادامه طبیعی تفکرات ارتجاعی یک آخوند عقب افتاده و بغایت مرتجعی مثل خمینی است این همون مرتجعی است که ولایت فقیه رو در اعداد ولایت بر صغار و مجانین میداند. این امامزاده ای است که کور میکند که شفا نمیدهد. دیگه خمینی رسوا تر از اینهاست که بخواهیم اقداماتش را توجیه کنیم.
در جایی میفرمایید "... قرائت فعلی از این اصل با روح قانون اساسی سازگار نیست..." یا " ... خامنه ای که خود را فصل الخطاب می داند نگاهی خلاف نظر مرحوم امام دارند واستفاده ی ناصواب و یا حداقل برداشت ایشان از این اصل بی شک نهادینه کردن دیکتاتوری در کشور است . اما آیا این گناه روح الله است."
بله دقیقا گناه روح اله!!! است اگر اینچنین است که شما میفرمایید پس چرا خمینی در بازنگری قانون اساسی ولایت فقیه رو مطلقه کرد؟ هدفش چه بود؟ نکنه بازم میخواهید توجیهش کنید و روح اله !! رو در ببرید و بگید بله مقدمه ای داشته و پیشنهاد فلان کس بوده و چه و چه . این خود بخوبی نشون میده که این امام زاده چه آدم خوبی بوده چقدر منورالفکر تشریف داشتند و با چه قلب پاک و مطمئنی و ضمیر روشنی به خدمت مردم رسیدند و به دیار نامعلوم پرکشیدند. به همین دلیل خامنه ای جانشین خلف این امام زاده است. بنابراین شما نمیتوانید خمینی را یک مستبد ندانید ولی خامنه ای را به استبداد متهم کنید.
میفرمایید: " در مورد حفظ سلاح توسط سازمان دست به استدلالی زده اید که مرغ بریان را نیز به خنده وا می دارد . .....اگر سحن شما را بپذیریم باید قبول کنیم که حتما جناب رجوی علم غیب داشته اند و از آسمانها بر ایشان وحی گردیده که بعدها حکومت آخوندی خواهد شد و ما باید سلاح خود را برای روز مبادا حفظ کنیم . خود فریبی تا کی و برای چه ؟ "
نخیر نیازی به علم غیب برای یک تشکیلات سازمانیافته و با سابقه و تحصیلکرده و کمالگرا و آزادیخواه نیست بسیاری در همون زمان شاه هم و حتی قبل از آن هم جنس و تفکرات آخوندی رو میشناختند و گاها بشدت بر اونها میتاختند مثل شریعتی و احمد کسروی و غیره . چه برسد به مجاهدین که در صحنه عمل مبارزه بخوبی موجودات فرصت طلبی مانند خمینی رو میشناختند و تحلیل میکردند. این پیش بینی و آینده نگری و تحلیل نیروههای درگیر یک امر رایج در صحنه مبارزه خصوصا برای سازمانی در این اشل فکری و حرفه ای است که بعد ها درستیش به اثبات رسید. باید البته اذعان کرد که خمینی هم میدونست و احتمال میداد (قبل از انقلاب) که اسلامی که مجاهدین ارائه میکردند درست در مقابل اسلام خمینی بود و میتونست در آینده بساط دجالگری های اون رو بهم بریزه.
در خصوص جنگ و ماجراهایی که در خصوص آن میفرمایید آنچه که برای من جالب است اینست که در اینجا هم سعی دارید مسئولیت خمینی را تخفیف دهید و تلویحا او را به نوعی مشورت و مصلحت پذیر جلوه دهید. جالبه این امامی که هیچ اعتنایی به اعتراض تنها کسی (منتظری) که به فرمان قتل عام زندانیان سیاسی اعتراض کرد و بدترین تعبیر ها و القاب رو بهش نسبت داد نکرد چطور به استدلال باصطلاح فرماند هان خود سر خم کرده اونم نه برای پایان دادن به یک جنگ خانمان سوز بلکه برای ادامه آن . بعبارت بهتر اگر فرماندهانش نظر بر پایان جنگ داشتند این شخص هیچگاه آنرا نمیپذیرفت چون جنگ رو یک نعمت میدونست برای تثبیت حکومتش و سرکوبی مخالفان و دهها دلیل ریز و درشت دیگر . به همین دلایل است که میگفت اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد از حرفش کوتاه نمی آید حتی اگر یک نفر و یک خانه هم باقی بمونه و حتی پذیرش آتش بس و پایان خونریزی رو به نوشیدن جام زهر تشبیه میکرد و از خدا طلب آمرزش میکرد .
به جرات میتوان گفت که تقریبا خمینی هیچ چیز قابل دفاعی از خود بجای نگذاشته جز انبوهی از خلف وعده ها و دروغ و خدعه . جز جنگ و نفاق و پراکندن تخم کینه . خمینی همونیه که پدر رو تشویق میکرد به جاسوسی بچه اش بپردازد و او را تحویل دهد. به همسایه میگفت باید جاسوسی همسایه اش رابکند . خمینی ملعون تاریخ است او هم اوست که شاعر بزرگ آزادی احمد شاملو درباره او سروده است:
" تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای؟
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه از رُستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را.
هرگز باور نداشتی
فغان ! که سرگذشت ما
سرود ِ بی اعتقاد ِ سربازان ِ تو بود
که از فتح ِ قلعه ِ روسپیان..
بازمی آمدند
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد
که مادران ِ سیاه پوش-
داغ داران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب
و باد -
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند "
با شما موافقم قضاوت رو به تاریخ بسپاریم ولی آنچه مسلم است مردم ایران قضاوتشون رو در مورد این حکومت که ثمره و ارث خمینی است کرده اند و در اولین فرصت اون رو به زیر خواهند کشید.
خواسته بودید نظرم رو در مورد خودتان بدانید نمیدانم دقیقا در چه موردی باید نسبت به شما نظری بدهم گر چه بنده رو به بی اطلاعی متهم کردید که خود نیز پیش از این در پاره ای از موارد بر ان اذعان داشتم ولی متعجبم که جنابعالی که اهل تحقیق و تفحص میباشید بر بسیاری از واقعیات مسلم که پیش از این مطرح شد چشم میپوشید تحلیل من اینست که شما هم به نوعی در طیف خط امامی هایی هستید که باصطلاح مساله دار شده اید خصوصا در انتقال عصر خمینیسم به حاکمیت عصر خامنه ای. تکلیف و خواسته باند خامنه ای مشخص است بدنبال یکدست کردن حاکمیت و تک صدایی و قبولاندن هژمونی خامنه ای است . اما باند خط امامی ها که مغضوب واقع شده اند و از حاکمیت رانده برای بقا نه توان و نه اراده نقد دورانی که دست برتر را داشتند و از قضا سیاه ترین دوره حاکمیت رژیم(خمینی) بوده است دارند. و فقط در وادی توجیه قدم میزنند چرا که خمینی تنها دارایی و دستاویز اونها برای بقا در شرایط حاضر است و کوچکترین نقدی اونها رو در برابر رقیب بی سلاح میکند. بنظرم شما هم در این فضا بسر میبرید خصوصا اینکه هزینه هایی در حفظ این نظام داده اید که نمیخواهید بطور طبیعی از آن صرفنظر کنید. و شاید از دید روانشناسی هم طاقت دیدن رژیمی که برای آن هزینه داده اید و الان شاهد شکست و بن بست اون هستید ندارید و در برابر مخالفین این حکومت و حاکمیت موضع گیری میکنید.
زنده باد آزادي
با سلام
دوست من بسیار اندیشه کردم و سرانجام به این نتیجه رسیدم که ادامه ی این گفتگو بی حاصل است ، چرا که با هیچ منطقی نمی توان به مصاف حقد و کینه رفت . شما از امام و انقلاب او نفرت دارید ، از این رو عینکی به چشم دارید که همه چیز این دگرگونی سی و اندی ساله را از دریچه ی آن می بینید .
از دید شما در تاریح پسا انقلاب اسلامی جز سیاهی ، جز جنایت و جز رذالت چیز دیگری بر مردم نگذشته است آنانکه به هر نحوی مدافع این انقلاب بوده و هستند هر چند دید انتقاد ی و اصلاحی بر آن داشته باشند اگر مزدور رژیم نباشند قطعا واپسگرایند . در قاموس شما حزب اللهی و خط امامی مترادف آدمکش ، شنکنجه گر و یا حداقل آدم فروش است .اما دوست من به قول سهراب
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست، واژه باید خود باد، خود باران باشد
چتر ها را باید بست، زیر باران باید رفت
در پایان سرافرازانه می گویم ، معلمی هستم بازنشسته و خط امامی که این روزها تدریس ریاضیاتم را نیز برنمی تابند . اگر یک آموزگار را تشنه ی قدرت می دانید و گمان می کنید که به خاطر مغضوب واقع شدن از دایره ی جکومتی ها و رانده شدن از طیف اصحاب قدرت امروز مسئله دار شده است ، تنها می توانم بگویم برای این نگاه سراسر منفی تان متاسفم .
برادر بزرگوار مرا نه در دوران خمینی و نه در عصر خامنه ای دست برتری نبوده است که به خاطر از دست دادن ید بیضاء موسوی امروز به ناله و شکوه روی آورده باشم .
دوست من از خمینی مرا توشه ای نرسیده که بدین سبب او را حبیبم بشمارم و در دوران خامنه ای چیزی به جبر و زور از کفم بیرون نشده که او را در زمره ی دشمنانم به حساب آورم .
اگر به خمینی با همه ی اشتباهاتش عاقلانه عشق می ورزم نه به خاطر متاع دنیوی که از طریق ارادت او نصیبم گردیده ونه بدلیل اتصال به حریم قدرت می باشد ، بلکه او را دوست دارم تنها به خاطر آنکه شایسته ی در دل نشستن است .
واگراز خامنه ای بیزارم به دلیل آن نیست که چیزی از کفم بیرون کرده باشد که مرا از این انقلاب ثروتی نصیب نگردیده تا او و اعوان انصارش امکانی برای خروج آن مایملک از بساط این حقیر داشته باشند . آری دوست من از او بیزارم تنها به دلیل آنکه باعث شد انقلاب مردمی 57 ره بسوی استبداد بپوید . از او و سازمان محبوب شما برائت می جویم چرا که برای کسب قدرت به همه ی آرمانهای این ملت خیانت کردند .
دوست من یقین دارم که اگر روزی صاحبان تفکراتی به مانند شما بر این دیار حاکم گردند نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان ، امروز که هنوز در مسند قدرت ننشسته اید چنین بر مخالف خویش می تازید و به آسانی فتوای مرگ سر می دهید وای بر آنروز که لذت قدرت به زیر دندانهایتان بیاید و کسی را هوای خارج کردن آن از کفتان باشد .
به هر روی از اینکه مدتی با شما هموطن خوب همکلام شدم اظهار خوشوقتی می کنم و همواره برای شما و خانواده ی محترمتان آرزوی توفیق و سلامتی دارم .
بدرود ، پاینده و سرافراز باشید
صبر و استقامت تا صبح ظفر
با درود
البته نمیدانم که آیا قسمت میشود که شما بار دیگر این مطلب مرا ببینید یا نه ولی هر زمان که آنرا خواندید صرف نظر از اینکه چه مدتی از آن گذشته باشد و اگر مایل بودید سطوری را در خصوص سوال من قلمی بفرمایید.
شما خود بخوبی آگاهید و تجربه تاریخی کشور ما خصوصا در صده و دهه های اخیر به روشنی نشون داده که صرف مخالفت با یک سیستم و رژیمی و خواستار نابودی آن بودن بدون اینکه بدانیم چه میخواهیم سرانجامی جز ناکامی ببار نمی آورد لذا اندکی هم به آنچه باید جایگزین شود بیاندیشیم. قدم نهادن در گذشته اگر کمکی به روشن شدن خطوط ذهنی و خواست ها و آرزو های ما برای برساختن آیده ای بهتر نکند جز بطالت و دور بی پایان و خسته کننده حاصلی نخواهد داشت ما باید روشن سازیم چه حاصلی را میخواهیم از مرور گذشته درو کنیم. خواست و آرزو من برقراری یک حکومت غیر ایدئولوژیک و بر اساس حق حاکمیت مردم و آزادی ها و حقوق بشر منجمله اعلامیه جهانی حقوق بشر است. این را برای این گفتم که اگر شما هم در این خواست ها صادقانه با من هم فکر هستید پس ما هر دو در یک مسیر گام گذاشته ایم و دیگر نیازی به نگرانی شما در خصوص بقدرت رسیدن امثال بنده نمی ماند ولی متقبلا در مورد شما نمیتوانم مطمئن باشم چون در عجب خواهم بود که فردی که خمینی و حکومت برساخته وی را با تمام سوابق مکتوب و مستند و عملکرد های آن مصداق یک دیکتاتور و دیکتاتوری نمی داند چطور آزادی را تفسیر میکند و به چه چیزی آزادی و به چه چیزی دیکتاتوری میگوید. شاید برای آخرین گقتگو خیلی مایلم بدونم خواست و آرزو و اعتقاد شما برای آینده کشور چیست و آزادی و دیکتاتوری در قاموس فکری شما چه تعاریف و محدوده هایی دارد چه حکومتی و با چه ویژگی هایی رو شما آرزو میکنید بر کشور ما برقرار شود؟
بهرحال من هم به نوبه خود از صبوری شما سپاسگذارم و آرزوی سلامتی و روزگاری شاد برای شما دارم و بخاطر همه سالهایی که در کسوت یک معلم به فرزندان ایران زمین خدمت نمودید بعنوان یک هموطن خسته نباشید میگویم.
زنده باد آزادی
با درود
البته نمیدانم که آیا قسمت میشود که شما بار دیگر این مطلب مرا ببینید یا نه ولی هر زمان که آنرا خواندید صرف نظر از اینکه چه مدتی از آن گذشته باشد و اگر مایل بودید سطوری را در خصوص سوال من قلمی بفرمایید.
شما خود بخوبی آگاهید و تجربه تاریخی کشور ما خصوصا در صده و دهه های اخیر به روشنی نشون داده که صرف مخالفت با یک سیستم و رژیمی و خواستار نابودی آن بودن بدون اینکه بدانیم چه میخواهیم سرانجامی جز ناکامی ببار نمی آورد لذا اندکی هم به آنچه باید جایگزین شود بیاندیشیم. قدم نهادن در گذشته اگر کمکی به روشن شدن خطوط ذهنی و خواست ها و آرزو های ما برای برساختن آیده ای بهتر نکند جز بطالت و دور بی پایان و خسته کننده حاصلی نخواهد داشت ما باید روشن سازیم چه حاصلی را میخواهیم از مرور گذشته درو کنیم. خواست و آرزو من برقراری یک حکومت غیر ایدئولوژیک و بر اساس حق حاکمیت مردم و آزادی ها و حقوق بشر منجمله اعلامیه جهانی حقوق بشر است. این را برای این گفتم که اگر شما هم در این خواست ها صادقانه با من هم فکر هستید پس ما هر دو در یک مسیر گام گذاشته ایم و دیگر نیازی به نگرانی شما در خصوص بقدرت رسیدن امثال بنده نمی ماند ولی متقبلا در مورد شما نمیتوانم مطمئن باشم چون در عجب خواهم بود که فردی که خمینی و حکومت برساخته وی را با تمام سوابق مکتوب و مستند و عملکرد های آن مصداق یک دیکتاتور و دیکتاتوری نمی داند چطور آزادی را تفسیر میکند و به چه چیزی آزادی و به چه چیزی دیکتاتوری میگوید. شاید برای آخرین گقتگو خیلی مایلم بدونم خواست و آرزو و اعتقاد شما برای آینده کشور چیست و آزادی و دیکتاتوری در قاموس فکری شما چه تعاریف و محدوده هایی دارد چه حکومتی و با چه ویژگی هایی رو شما آرزو میکنید بر کشور ما برقرار شود؟
بهرحال من هم به نوبه خود از صبوری شما سپاسگذارم و آرزوی سلامتی و روزگاری شاد برای شما دارم و بخاطر همه سالهایی که در کسوت یک معلم به فرزندان ایران زمین خدمت نمودید بعنوان یک هموطن خسته نباشید میگویم.
زنده باد آزادی
با درود به تمامی شهیدان راه آزادی
نظر خودم را از دریچه نگاه کاملا شخصی و بدون وابستگی به هیچ خط و فرقه ای چه اسلامی و غیر اسلامی چه مارکسیسم اسلامی چپ و وراست بدون هیچ قصدی اعلام مینمایم.دیدگاهها پس از گذشت چند دهه کهنه و نخ نما شده اند حزب ها و طرفداران آن در وجدان بیدار خود مورد شماتت فردی قرار گرفته اندولی به بهای تاوانی که خود مسبب آن بوده اند ادامه راه را متاسفانه کاملا منطقی اهداف خود میدانند....چه اندیشه هایی که در ابتدا برای پیدا کردن قدرت شخصی به پا خواست و دیکته عربی اسلامی به کمپین تبلیغاتی این افراد آتش افروخت استفاده ابزاری از مردم و اندیشه هایی کاملا بلند پروازانه در پی فرافکنی و گمراه کردن اذهان خفته در پیدا شدن یک رهبر نوظهور یک منجی عالم ساز و یک ابر مرد که برای رهایی خلق از آلام و دردهای جامعه از نظیر فقر و نبودن جایی برای رهایی از عقده های فردی کمک شایانی به این اهداف کرد... خمینی و گفتن من من من ها اسلامخواهی ...اسلامی که سوخت آن از خون مردم باشد و تنور این انقلاب از خون روشن بماند همانند کشتارگاهی است که همیشه باید خونین بماند و فرزندان جوان مردم باید تاوان این انقلاب را هدیه به رهبر و خاندان رهبر و عوامل آن پرداخت کنند وگر نه آنها خود این تاوان را از شما خواهند گرفت . چرا ما قبول نمیکنیم ما احتیاج به انقلاب درون خود را داریم انقلاب از خود فرد برمیخیزد نه از درون فردی که خود هنوز منقلب نشده ... چرا ما از ساختن ذهن خود شروع نمیکنیم. مگر خمینی و رجوی هر دو نگفته اند اسلام ؟ مگر فرزندان فهیم و انسانهای تحصیل کرده که برای فرمان رجوی جان شیرین خود را در پای مبارزه ندادندو شهید نشدند همه انها ایرانی بودند فارس لر آذری زبان لباس میپوشیدند خانواده داشتند دوست داشتند در آینده هم زندگی کنند... چرا ما به انها که خون خود را تقدیم راه آزادی کردند در جبه های نبرد با جلادان خمینی در سال 67 برچسب منافق میدهیم ولی کسانی که با افتخاراین جلادان در خیابان های تهران بسیاری را شهید کردند را منافق نمیدانیم؟مگر اینکه جوانان شهید 88 را هم این قاتلان فتنه گر و منافق نمی دانند ؟ همه دنیا منافق و شما منجی دنیا همه با خارج ارتباط دارند همه تفنگ بر دست ...باور کنید پیروان رجوی جوانان این مرز و بوم بودند و هستند رفتند در راه آزادی شهید گشتند درود به انسانیت و پاکی تمام شهیدان راه آزادی حالا هر چقدر هم بگویید این جوانها با ان جوانها که تفنگ داشتند با عراق بودند دنبال منافع سازمانی خود بودند فرق داشتند نه عزیزان الان هم این منجیان عالم بشریت روابط خوبی با عراقی ها دارند و دنبال منافع پنهان خود هستند. جوانان سال 88 هم در راه آزادی جان باختند درود به شرف آنها . ملتی که خود کارخانه دیکتاتور سازی را بنا کرد که سوخت آن شهیدان است نباید از محصول کارخانه خود شکایت کند..ولی وجدان میگوید همه شهیدان منجی راه ازادی هستند . باید خط تولید را عوض کرد نهایتا محصول هم تغییر خواهد کرد.
پاینده ایران درود به شرف شهیدان راه آزادی
ارسال یک نظر